مترادف عریان : برهنه، پتی، عور، لخت
متضاد عریان : پوشیده، مستور
برابر پارسی : برهنه
naked, bare, unvarnished
altogether, bald, bare, naked, nude, simple
برهنه، پتی، عور، لخت ≠ پوشیده، مستور
عریان . [ ع ُرْ ] (اِخ ) (بنوالَ ...) نام بطنی از حمیر است . (از ناظم الاطباء).
عریان . [ ع ُرْ ] (اِخ ) قلعه ای است به مدینه و ریگ توده ای . (منتهی الارب ). نام ریگ توده ای و قلعه ای در مدینه . (ناظم الاطباء). قلعه و کوشکی است در مدینه ازآن ِ بنی النجار از خزرج ، در صقعالقبلة از آل النضر، از قوم انس بن مالک . (از معجم البلدان ).
عریان . [ ع ُرْ ] (اِخ ) لقب باباطاهر، عارف و شاعر معروف همدان در قرن پنجم است . رجوع به باباطاهر شود.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
مسعودسعد.
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
عطار.
سعدی .
نظیری .
قاآنی .
صائب (از آنندراج ).
مسعودسعد.
عریان . [ ع ُرْ] (اِخ ) النذیر العریان . مردی از خثعم معروف به دیانت . (ناظم الاطباء). مردی از خثعم که در واقعه ٔ ذی الخلصة، عوف بن عامر بر او حمله برد و دست او و همسرش راقطع کرد. (از اقرب الموارد). و رجوع به نذیر شود.