کلمه جو
صفحه اصلی

صندوق


مترادف صندوق : جعبه، محفظه

برابر پارسی : سندوغ، کارسان، گنجه

فارسی به انگلیسی

box, chest, case, ark, cash office, footlocker, kitty, packing case, packing box, trunk

box, chest, case


box, case, chest, footlocker, kitty, packing case, packing box, trunk


فارسی به عربی

صدر , صندوق , قفص

عربی به فارسی

( ) جعبه , قوطي , صندوق , اطاقک , جاي ويژه , لژ , توگوشي , سيلي , بوکس , مشت زدن , بوکس بازي کردن , سيلي زدن , درجعبه محصور کردن , احاطه کردن , درقاب يا چهار چوب گذاشتن , جعبه کوچک , جعبه جواهر , صندوق ياتابوت , خزانه وجوه , صندوقي که چيني يا شيشه دران ميگذارند , صندوقه , درجعبه گذاردن , جعبه بندي(چيني الا ت) , وجوه , سرمايه , تنخواه , ذخيره وجوه احتياطي , سرمايه ثابت يا هميشگي , پشتوانه , تهيه وجه کردن , سرمايه گذاري کردن , شاه سيم


مترادف و متضاد

case (اسم)
حادثه، اتفاق، جا، حالت، صندوق، جلد، جعبه، محفظه، قالب، مورد، پرونده، قضیه، قاب، وضعیت، دعوی، پوسته، غلاف، مرافعه، نیام

bin (اسم)
صندوقچه، لاوک، صندوق، انبارک، گردران، جازغالی، تغار، اخور

fund (اسم)
پشتوانه، صندوق، سرمایه، تنخواه، وجوه، ذخیره وجوه احتیاطی، سرمایه ثابت یا همیشگی

box (اسم)
ضرب، جای ویژه، صندوق، اطاقک، جعبه، بوکس، قوطی، محفظه، لژ، جعبه، توگوشی

chest (اسم)
صندوق، سینه، جعبه، محفظه، خزانه داری، تابوت، قفسه سینه، خزانه، یخدان، سینه انسان

trunk (اسم)
صندوق، بدنه، تنه، شاه سیم، کنده درخت، صندوق عقب، خرطوم فیل، خرطوم بینی انسان، چمدان بزرگ، بدنه ستون

coffer (اسم)
صندوق، خزانه وجوه

hutch (اسم)
صندوق، قفس، جعبه، خانه کوچک، کلبه

cash desk (اصطلاح)
صندوق

cash register (اصطلاح)
صندوق

جعبه، محفظه


فرهنگ فارسی

دخلی که به صفحه‌کلید مجهز است و قابلیت نمایش مبالغ نقدی دریافتی در هر فروش و جمع زدن آنها را دارد


جعبه بزرگ چوبی یا فلزی، دراصطلاح بانک: محل دریافت و پرداخت پول
( اسم ) ۱ - جعبه بزرگ فلزی یا چوبی جمع : صنادیق . توضیح در عربی به ضم اول گویند ولی در فارسی عموما به فتح اول تلفظ شود . یا صندوق نسوز . صندوقی فلزی که در حریق دوام آورد . ۲ - تابوت مرده . ۳ - شعبه ای در بانک یا ادارات دولتی و موسسات ملی که اخذ و پرداخت وجه را به عهده دارد .

فرهنگ معین

(صَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - جعبة بزرگ فلزی یا چوبی که کالای نفیس را در آن گذارند. ۲ - محل دریافت یا پرداخت پول در بانک یا هر ادارة دیگر. ج . صنادیق . ، ~ پست صندوق هایی که در کوچه و خیابان نصب می شود تا مردم پاکت های محتوی نامه را در آن اندازند. ، ~ پستی ج

(صَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جعبة بزرگ فلزی یا چوبی که کالای نفیس را در آن گذارند. 2 - محل دریافت یا پرداخت پول در بانک یا هر ادارة دیگر. ج . صنادیق . ؛ ~ پست صندوق هایی که در کوچه و خیابان نصب می شود تا مردم پاکت های محتوی نامه را در آن اندازند. ؛ ~ پستی جعبة کوچک شماره - داری است که در مناطق پستی برای توزیع مراسلات پستی شخصی یا حقوقی یا حقیقی به کار می رود. ؛ ~ بازنشستگی مؤسسه ای که مسئولیت پرداخت مستمر حق بازنشستگی را بر عهده دارد. ؛ ~ بین المللی پول سازمان اقتصادی جهانی . ؛ ~ قرض الحسنه مؤسسه ای که وام بدون بهره در اختیار مردم قرار می دهد.


لغت نامه دهخدا

صندوق. [ ص ُ ] ( ع اِ ) تَبَنْگو. خاشکدان. ( از برهان ) ( صحاح الفرس ). قسمی جعبه که پول و لباس و نان و غیره در آن نهند. یخدان فلزین یا چوبین به فلز پوشیده :
برفتند و صندوقها را به پشت
کشیدند و ماهار اشتر به مشت.
فردوسی.
همی داشت لختی به صندوق زهر
که زهرش نبایست جستن به شهر.
فردوسی.
خلعتهای خلیفه را بر استران در صندوقها بار کردند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 376 ).
جاهت به خرد باید و اجلال به دانش
تا هیچ نبایدت نه صندوق و نه حمال.
ناصرخسرو.
گوهر خود را بدزد از بن صندوق او
یوسف خود را برآر از گو زندان او.
خاقانی.
ز عشوه گرچه بر عیوق رفتند
زتخت امروز بر صندوق رفتند.
نظامی.
|| تابوت. ( منتهی الارب ) :
نهفتند صندوق او را به خاک
ندارد جهان از چنین کار باک
به هامون نهادند صندوق اوی
زمین شد سراسر پر از گفتگوی.
فردوسی.
|| مکعبی چوبین و یا خاتم که بر روی قبر امام یا امامزاده و بعضی بزرگان نهند و گرداگرد آن آیات و یا اشعار نویسد : یکی را از بزرگان ائمه پسری وفات یافت ، پرسیدند که بر صندوق گورش چه نویسیم... ( گلستان ). || در ادارات و بانکها اطاقی که در آن پول دریافت و یا پرداخت میشود. || یک لنگه از بار انگور و مانند آن که از چوب سازند و بر دو سوی ستور استوار کنند. مخفف آن صندق است. رجوع به صندق شود.

فرهنگ عمید

۱. جعبۀ بزرگ چوبی یا فلزی.
۲. [مجاز] محل دریافت و پرداخت پول در جاهایی مانند فروشگاه و بانک.
۳. [مجاز] خزانه.
۴. [قدیمی] ضریحی که از چوب بر روی گور بزرگان ساخته می شود.
۵. [قدیمی، مجاز] تابوت.
* صندوق پیل: [قدیمی] هودج یا محفظه ای که در جنگ ها بر پشت فیل می گذاشتند و از داخل آن به دشمن حمله می کردند: ز صندوق پیلان ببارید تیر / برآمد خروشیدن داروگیر (فردوسی: ۴/۲۱۹ ).
* صندوق نسوز: صندوقی فلزی که در آتش نسوزد.

۱. جعبۀ بزرگ چوبی یا فلزی.
۲. [مجاز] محل دریافت و پرداخت پول در جاهایی مانند فروشگاه و بانک.
۳. [مجاز] خزانه.
۴. [قدیمی] ضریحی که از چوب بر روی گور بزرگان ساخته می‌شود.
۵. [قدیمی، مجاز] تابوت.
⟨ صندوق پیل: [قدیمی] هودج یا محفظه‌ای که در جنگ‌ها بر پشت فیل می‌گذاشتند و از داخل آن به دشمن حمله می‌کردند: ◻︎ ز صندوق پیلان ببارید تیر / برآمد خروشیدن داروگیر (فردوسی: ۴/۲۱۹).
⟨ صندوق نسوز: صندوقی فلزی که در آتش نسوزد.


دانشنامه عمومی

صندوق یکی از ابزارهای مهم صندوقدار است. هم چنین صندوق محلی برای نگهداری پول های داده شده به صندوقدار می باشد.

دانشنامه آزاد فارسی

صندوق (fund)
مؤسسه ای مالی که سرمایه اش را در حوزه ای خاص به کار می گیرد و رسیدگی به ادارۀ امور مربوط به این سرمایه را به عهده دارد. جزء دوم نام مؤسسه نوع هدف آن را مشخص می کند، مانند صندوق سرمایه گذاری بازنشستگان، یا صندوق پس انداز.

فرهنگ فارسی ساره

گنجه


فرهنگستان زبان و ادب

{cash register} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] دخلی که به صفحه کلید مجهز است و قابلیت نمایش مبالغ نقدی دریافتی در هر فروش و جمع زدن آنها را دارد

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] صندوق جعبه بزرگ چوبی یا فلزی معمولا دارای قفل و بست برای نگهداری اشیا و اموال می باشد.
از آن به مناسبت در بابهای ودیعه، وصیّت، لقطه و حدود سخن گفته اند.
← در ودیعه
۱. ↑ بحرانی، یوسف، الحدائق الناضرة، ج۲۱، ص۴۱۳ - ۴۱۴.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، زیر نظر آیت الله محمود هاشمی شاهرودی، ج۵، ص۱۸۰، برگرفته از مقاله «صندوق».
...

گویش اصفهانی

تکیه ای: sanduq
طاری: sendöq
طامه ای: sandoq/ ganǰa
طرقی: sendöq
کشه ای: senduq
نطنزی: sandoq /yaxdun


پیشنهاد کاربران

صندوق از واژه پارسی چندوک

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
پِژیل ( پشتو: په چیلاخه وهی )
جانتا jãntã ( کردی )
تَبَنگو ( پهلوی: تَبَنگوگ )

در فارسی میانه تپنگوک شاید صندوق هم از فارسی به عربی رفته

صندوق وصندق پر پیداست که با چنته و چنتگ یک واژه بودند و پیوندی به فلز و پشم و پارچه و چوب ندارند در زبان فارسی دری پس از اسلام هر واژه که چ داشت و به عربی هم رفته بود ص مینوشتند وابوریحان بیرونی در صیدنه درباره ان نوشته و گاف را قاف می نوشتند ( هر وازه که به عربی میرفته را گفتم باز نیایی بگویی پس چرا گاو را قاو ننوشتند ) چنتگ و چندگ پهلوی در فارسی دری چنته دری و در عربی و فارسی دری باز صندوق گفته شده -


دوستی که باباطاهر پهلوی زبان را ترک میکند معذورش میداریم میگوییم خوب قربانی تبلیغات پان ترکهای استامبول است گمان میکند همدانیان ترک بوده اند اما میخواهم بدانم به چه عقلی عری عریان عربی را اوریان میخواند یعنی کی در مغز کوچکتان میرود که هرکه زبانش عوض شد با چنگیز پسر عمو نمی شود


جناب جدیری!
محمود کاشغری در قرن ۵ برای خلفای عباسی اولین فرهنگ لغت ترکی دنیا را نوشت �دیوان اللغات الترک �که در مقدمه اش آورده �همه ی بیابان های ترکستان را گشتم که حتی یک واژه هم باقی نماند� یعنی هرآنچه واژه ترکی بدانید باید در این فرهنگ آمده باشد یا با واژه های این فرهنگ ساخته شده باشد. در غیراینصورت مثل ۹۰ درصد لغاتی که هم اکنون در ترکی ( چه استانبولی و چه قفقازی و چه ازبکی ) بکار می رود واژه های فارسی و عربی و دیگر زبان ها هستند{ بسته به کشور ( مثل روسی در ازبکستان، یونانی در آناتولی و پهلوی در آذربایجان ) }
اینکه هر واژه ای مثل تهران! و قاطر ( معرب کرتر سغدی ) را از فارسی غارت کنی یا اشتهایتان بیشتر شود به واژه های عربی مثل قطار و عاشق و عریان هم دستبرد بزنید شاید در سطح عوام آسان باشد ولی اینها مربوط به زبان هایی با چند هزار سال پیشینه هستند و از لحاظ زبانشناسی شناسنامه دار هستند. این بازی با واژه ها که گویا در ایران امثال زهتابی، صدیق و نایبی توش اوستا هستند چیزی نیست که افراد باسواد زیربارش برند.

درباره ی باباطاهر:
۱ - دیوان ایشان را من دارم حتی یک مصرع ترکی ندارد ( پانترکیست ها هنوز فرصت نکردند که برایش بسازند )
۲ - اشعار ایشان ( معروف به فهلویات ) همگی لهجه دار هستند یعنی حتی به فارسی رسمی ( دری ) نیستند. یعنی بومی بودن وی از اشعارش آشکارست
۳ - همدان هنوز هم ترکنشین نیست ( مگر چند شهر و روستای شمالی اش یعنی لالجین و کبودرآهنگ و بهار )
۴ - باباطاهر برای قرن چهارم است که هنوز ترکها به ایران هجوم نیاورده بودند و تازه غزنویان در شرق ایران قدرت را از سامانیان می گرفتند
۵ - یک مصرع از باباطاهر همدانی اینست: �وسی هند و وسی شند و وسی یند� این مصرع را روستاییان اصفهانی هم متوجه می شوند چون از ارس تا زاینده رود زمانی منطقه ی پهله نامیده میشد ولی از زمان صفوی که شمالغرب ایران ( تا دربند در روسیه کنونی ) به اشغال قبایل قزلباش درآمد این گویش نابود شد ( هرچند الآن در چند روستا و آن هم فقط سالخوردگان هنوز متوجه زبان اجدادیشان بشوند ) ولی کدام ترک متوجه آن می شود؟؟

هزاربیشه. [ هََ / هَِ ش َ / ش ِ ] ( اِ مرکب ) جعبه ای که در آن بشقاب و استکان و قوری و کارد و چنگال و قنددان و چای دان و غیره هر یک جای مخصوص دارد و در سفرهابه کار رود. صندوقچه ٔ سفری که خانه های مختلف برای جا دادن خوردنیها و ادوات لازمه ٔ گوناگون دارد و معمولاً از چوب سازند. ( از یادداشتهای مؤلف ) :
چه غم تهی اگر از باده جام و شیشه ٔ ماست
که چشم پرفن ساقی هزاربیشه ٔ ماست.
صائب تبریزی.

پاسدار زبان پارسی باشیم



کارسان=صندوق


کارسانچه=صندوقچه

صندوق در اصل ( چند توک ) فارسی از دو واژه ( چند ؛ تو ) و پسوند ( ک ) درست شده یعنی وسیله ای که داخل آن چند لایه ؛ تو ؛ قسمت ؛ دارد و هر قسمت برای گذاشتن چیزی جدا گانه تعبیه شده است


کلمات دیگر: