مترادف ممانعت : بازداشتن، جلوگیری، خودداری، دفع، قدغن، منع
متضاد ممانعت : ترغیب
برابر پارسی : بازدارندگی، بازداری، پیشگیری، جلوگیری
prevention
hindrance, holdup, lid, prevention, prohibition, restraint
بازداشتن ≠ ترغیب
جلوگیری، خودداری، دفع، قدغن، منع
۱. بازداشتن
۲. جلوگیری، خودداری، دفع، قدغن، منع ≠ ترغیب
اقدامی برای منحرف و مختل کردن و انهدام توان بالقوۀ نظامی دشمن پیش از بهکارگیری آن علیه نیروهای خودی
ممانعت . [ م ُ ن َ / ن ِ ع َ ] (از ع ، اِمص ) بازداشتگی و منع و نهی و تعرض و مزاحمت و اعتراض و دفع.(ناظم الاطباء). بازداشتن کسی از چیزی . جلوگیری . بازداشت . منع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : محسن بن طاق که امیر غز بود راه او بگرفت و به ممانعت او برخاست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). منتصر به اسفراین افتاد و مردم اسفراین از خوف فتنه به ممانعت او برخاستند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). رجوع به ممانعة شود.
- ممانعت کردن ؛ جلوگیری کردن . بازداشتن از کاری .
بازدارندگی، جلوگیری، بازداری، جلوگیر