کلمه جو
صفحه اصلی

معارضه


مترادف معارضه : رویارویی، ستیز، مخالفت، ستیزه، مقابله، ستیزه کردن

برابر پارسی : ستیز، رویارویی، درگیری

فارسی به انگلیسی

opposition, contention, dispute

عربی به فارسی

اختلا ف عقيده داشتن , جداشدن , نفاق داشتن , مخالف , معاند , ضديت , مخالفت , مقاومت , تضاد , مقابله


مترادف و متضاد

resistance (اسم)
ایستادگی، سختی، مخالفت، استحکام، پایداری، مقاومت، معارضه، عایق مقاومت

رویارویی، ستیز، مخالفت، ستیزه، مقابله


ستیزه کردن


۱. رویارویی، ستیز، مخالفت، ستیزه، مقابله
۲. ستیزه کردن


فرهنگ فارسی

مقابله کردن، مقابله کردن چیزی باچیزی، کاری نظیر آنچه طرف مقابل کرده درباره اوانجام دادن
۱ - ( مصدر ) مقابله کردن دو خصم و دو حریف با یکدیگر . ۲ - ستیزه کردن . ۳ - شکستن کلام کسی .۴- ( اسم ) مقابل. دو خصم و دو حریف با یکدیگر روبارویی : و چون حصاریان آگاهی یافتند دوان بشتافتند و بمنع و معارضه مشغول گشتند . جمع : معارضین . یا معارضه بمثل ( کردن ) . انجام دادن عملی که طرف مقابل و مدعی شخص انجام داده .
دور شدن از کسی و یک سو گردیدن و برگشتن از کسی با یک سوی شدن .

فرهنگ معین

(مُ رَ ضَ یا رِ ض ) [ ع . معارضة ] (مص ل . ) رویارویی کردن ، مقابله کردن .

لغت نامه دهخدا

معارضة. [ م ُ رَ ض َ ] (ع مص ) دور شدن از کسی و یک سو گردیدن و برگشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). از کسی با یک سوی شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || سیر کردن برابرکسی . (از منتهی الارب ) (ازآنندراج ) (از اقرب الموارد). روبروی کسی سیر کردن . (از ناظم الاطباء). || پیشاپیش آمدن کسی را در راه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || در راه همراه جنازه گشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). در راه همراه جنازه گشتن و از منزل با آن نبودن .(از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مقابله کردن کتاب را با کتاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مکافات کردن بدانچه دیگری کند. (منتهی الارب ) (آنندراج )(از ناظم الاطباء). کردن کاری که دیگری کندو آوردن چیزی که دیگری آرد. (از اقرب الموارد). || با کسی برابری کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (از اقرب الموارد). || پیش آوردن ناقه را به فحل جهت گشنی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || مدارسه کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به کرانه ها راه رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || فرزند حرام آوردن . (منتهی الارب ).
- ابن المعارضة ؛ فرزند زنا . (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط) (از تاج العروس ).
|| مبادله . بیع متاع به متاع ، بی نقدی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از معجم متن اللغة).


معارضه. [ م ُ رَ ض َ / رِ ض ِ ] ( از ع ، اِمص ) روبارویی دو خصم و دو حریف با یکدیگر. معارضت. ( ناظم الاطباء ). مقابله دو حریف با هم : از معارضه رایات او تماول و تجافی نمود و به مرورود رفت و نیشابور بازگذاشت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 203 - 204 ). هر که متصدی تصنیف کتابی... گردد با نفس خود مخاطره می کند و خود را در معرض معارضه خداوندان فضل و فهم... می آورد. ( تاریخ قم ص 13 ). و چون حصاریان آگاهی یافتند دوان بشتافتند و به منع و معارضه مشغول گشتند. ( ظفرنامه یزدی ). و رجوع به معارضة شود.
- معارضه به مثل ؛ مانند گفتار و یا کردار کسی گفتن و یا کردن. ( ناظم الاطباء ).
|| نزد اصولیان همان تعارض می باشد و بر نوعی از اعتراض نیز اطلاق می شود که اقامه دلیل باشد خلاف دلیل خصم که آن را نقض کند. ( فرهنگ علوم نقلی دکتر سجادی ). اقامه دلیل است برخلاف آنچه خصم اقامه کرده باشد و اگر دلیل معارض عین دلیل معلل باشد قلب نامیده می شود. و اگر صورتش مانند صورت آن باشد معارضه بمثل والا معارضه بغیر نامند. ( از تعریفات جرجانی ). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.

فرهنگ عمید

۱. مقابله کردن چیزی با چیزی، مقابله کردن.
۲. کاری نظیر آنچه طرف مقابل کرده دربارۀ او انجام دادن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] معارضه، اقامه دلیل بر خلاف ادعای مستدل، بعد از اقامه دلیل توسط مستدل می باشد.
معارضه، از مبطلات علت در قیاس بوده و به این معنا است که معترض، دلیل مستدل را بر مدعا و مطلوب او بپذیرد و بعد از آن، دلیل دیگری اقامه نماید که خلاف ادعای مستدل را اثبات کند.
← مثال
نکته:میان قلب و معارضه دو تفاوت است:۱. در قلب، معترض خلاف حکم مستدل را با همان اصل و همان علتی که به کار برده است، اثبات می نماید؛ برخلاف معارضه، که در آن اصل و علت در قیاس معترض با اصل و علت در قیاس مستدل تفاوت دارد؛۲. در قلب صحیح نیست که مستدل به قالب (معترض) اعتراض کند؛ زیرا لازمه آن، اعتراض به اصل و علت قیاس خود او است، اما در معارضه، مستدل می تواند به دلیل معترض هر گونه اعتراضی هم چون منع، معارضه و غیره بنماید.

پیشنهاد کاربران

درگیری ، کشمکش ، نزاع


کلمات دیگر: