کلمه جو
صفحه اصلی

جهانگیر


مترادف جهانگیر : عالمگیر، فاتح، کشورستان، همگانی

متضاد جهانگیر : جهاندار

فارسی به انگلیسی

great conqueror, masculine proper name, universal, pandemic

universal


pandemic


فرهنگ اسم ها

اسم: جهانگیر (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: jahāngir) (فارسی: جهانگير) (انگلیسی: jahangir)
معنی: فاتح جهان، جهان گشا، بسیار مشهور در همه ی جهان، فراگیرنده ی عالم، ( اَعلام ) ) چهارمین امپراتور گورکانی هند [، قمری]، که سخت تحت تأثیر همسرش نورجهان بود، با هندوها بردباری پیشه کرد و به تشویق هنرمندان و ادیبان پرداخت، ) جهانگیر: ( = جهانگیر ابن رستم ) اتابک لر کوچک [تا سال هجری]، که مدت فرمانروایی اش معلوم نیست، ) جهانگیر: ( = جهانگیر ترکمان ) امیر سلسله ی آق قوینلو [، قمری] که برادرش اوزون حسن او را برکنار کرد و خود جایش را گرفت، فتح کننده جهان

(تلفظ: jahāngir) جهان گشا ، بسیار مشهور در همه‌ی جهان ، فراگیرنده‌ی عالم .


مترادف و متضاد

عالمگیر، فاتح، کشورستان، همگانی ≠ جهاندار


فرهنگ فارسی

( صفت ) گیرند. عالم مسخر جهان . توضیح صفت پادشاه فاتح آید. یا شهرت جهانگیر. شهرتی که بهم. اقطار جهان رسد.
دهی از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه سکنه ۱۷۶ تن .

فرهنگ معین

( ~. ) (ص فا. ) گیرندة جهان .

لغت نامه دهخدا

جهانگیر. [ ج َ ] (نف مرکب ) فتح کننده ٔ دنیا. گیرنده ٔ عالم . جهانگشا :
چنین داد پاسخ که ای پهلوان
جهانگیر و بیدار و روشن روان .

فردوسی .


دریغا که پند جهانگیر زال
نپذرفتم وآمدم بدسگال .

فردوسی .


جهانگیر شاهی جهاندار باش
مبادت از این دار و گیر انقلاب .

سوزنی .


سخای ابر از آن آمد جهانگیر
که در طفلی گیاهی را دهد شیر.

نظامی .


گفتم از آسیب عشق روی بعالم نهم
عرصه ٔ عالم گرفت حسن جهانگیر او.

سعدی .



جهانگیر. [ ج َ ] ( نف مرکب ) فتح کننده دنیا. گیرنده عالم. جهانگشا :
چنین داد پاسخ که ای پهلوان
جهانگیر و بیدار و روشن روان.
فردوسی.
دریغا که پند جهانگیر زال
نپذرفتم وآمدم بدسگال.
فردوسی.
جهانگیر شاهی جهاندار باش
مبادت از این دار و گیر انقلاب.
سوزنی.
سخای ابر از آن آمد جهانگیر
که در طفلی گیاهی را دهد شیر.
نظامی.
گفتم از آسیب عشق روی بعالم نهم
عرصه عالم گرفت حسن جهانگیر او.
سعدی.

جهانگیر. [ج َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان سراجوی بخش مرکزی شهرستان مراغه. سکنه 176 تن. آب آن از چشمه سارها. محصول آن غلات ، کرچک و نخود. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

جهانگیر. [ج َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سراجوی بخش مرکزی شهرستان مراغه . سکنه 176 تن . آب آن از چشمه سارها. محصول آن غلات ، کرچک و نخود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


فرهنگ عمید

۱. بین المللی، جهانی.
۲. = جهان گشا
۳. کسی یا چیزی که شهرتش به همۀ نقاط جهان برسد.

دانشنامه عمومی

جهانگیر می تواند به موارد زیر اشاره کند:
جهانگیرشاه چهارمین پادشاه سلسله گورکانیان
ملک جهانگیر چهارم
جهانگیر خواجه
جهانگیرخان صور اسرافیل

واژه نامه بختیاریکا

جُنگیر

پیشنهاد کاربران

جهانگشا. [ ج َ گ ُ ] ( نف مرکب ) جهان گشاینده. تسخیرکننده ٔ عالم. جهان گیر. کشورگیر. فاتح و مسخِّر جهان :
میر بزرگ نامی گُرد گران سپاهی
شیر ملک شکاری شاه جهانگشایی.
فرخی.

جهانگشای. [ ج َ گ ُ ] ( نف مرکب ) گشاینده و تسخیرکننده ٔ جهان :
حکم تو دیوبند و جهانت جهانگشای
اقبال بر در تو در آسمانگشای.
خاقانی.
شاه جهانگشای را از شب و روز آن جهان
باد هزار سال عمر اینْت دعای راستین.
خاقانی.


کلمات دیگر: