کلمه جو
صفحه اصلی

ندا


مترادف ندا : آواز، آوا، بانگ، جار، صدا، صلا، صوت

برابر پارسی : بانگ، آواز، آوا، سدا، فریاد

فارسی به انگلیسی

proclamation, voice


call, exclamation, halloo, voice, proclamation

call, exclamation, halloo, voice


فرهنگ اسم ها

اسم: ندا (دختر) (عربی) (تلفظ: nedā) (فارسی: نِدا) (انگلیسی: neda)
معنی: آواز، بانگ، فریاد، صدای بلند

(تلفظ: nedā) (عربی) صدای بلند ، آواز ، بانگ .


مترادف و متضاد

آواز، آوا، بانگ، جار، صدا، صلا، صوت


call (اسم)
طلب، فریاد، صدا، دعوت، ندا، احضار، بانگ، نامبری

calling (اسم)
صدا، ندا، فراخوانی، پیشه، پیشه و شغل

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) آوازکردن آوازدادن .۲ - ( اسم ) آوازبانگ .۳ - فریاد.۴ - یکی از حالات اسم است و آن عبارتست ازاینکه اسم منادی واقع شود وعلامت نداالفی است که باخراسم افزایند و آن اسم رامنادی نامند: دلا. معاش چنان کن که گربلغزدپای فرشته ات بدودست دعانگهدارد. ( حافظ .۸۳ ) گاهی درموقع ندابجای الف در آخرکلمه پیش ازمنادی کلمات ایاای در آورندمانند:ای خردمندای پسر: ای پادشه خوبان . دادازغم تنهایی دل بی توبجان آمدوقت است که باز آیی . ( حافظ .۳۵۱ ) توضیح هرگاه کلمه ای مختوم بالف یاواو باشد پیش ازالف نداحرف ( ی ) در آورند مانند: خدایا۵ - طلب متکلم است توجه مخاطب ( منادی ) راوادوات آن درفارسی [ الف ] در آخرو[ ای ] [ ایا] [ یا] دراول اسم است
تری نم یا پیه و شحم .

فرهنگ معین

(نِ ) [ ع . نداء ] (اِ. ) بانگ ، آواز.

لغت نامه دهخدا

ندا. [ ن ِ ] ( از ع ، اِ ) بانگ. فریاد. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). آواز. ( آنندراج ). اعلان. ( ناظم الاطباء ). نداء :
می شنیدی ندای حق و جواب
بازدادی چنانکه داد کلیم.
ناصرخسرو.
به گوش هوش من آید ندای اهل بهشت
نصیب نفس من آید نوید ملک بقا.
خاقانی.
این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا.
مولوی.
منهزم گردند بعضی ز این ندا
هست هر اسبی طویله ی ْ او جدا.
مولوی.
ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند
فضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست.
حافظ.
رجوع به نداء شود.
- ندا آمدن ؛ آواز آمدن. جواب رسیدن. خطاب رسیدن :
بن هر موی را گر بازپرسی تا چه سر دارد
ندا آید که تا سر دارم این سودای او دارم.
خاقانی.
آمد ندای عشق که خاقانی الصبوح
کز صبح بینش تو فتوح دگر گشاد.
خاقانی.
این ندا آمد به موسی از خدا
بنده مارا چرا کردی جدا.
مولوی.
ندا آمد که این پادشاه به ارادت درویشان در بهشت است و این پارسا به تقریب پادشاهان در دوزخ. ( گلستان ).
- ندا انداختن ؛ : چون از این مهم بزرگتر فارغ شدند ندا انداختند تا بر کدام راه بر درگاه آیند. ( تاریخ بیهقی ).
- ندا برکشیدن ؛ فریاد برکشیدن. آواز کشیدن. بانگ زدن. به صدا درآمدن. به آواز آمدن :
باده نوشان درآمدند به جوش
در و دیوار برکشید ندا.
( منسوب به ناصرخسرو ).
- ندا دادن ؛ آواز دادن. بانگ زدن. اعلان کردن.خطاب کردن.
- ندا دردادن ؛ آواز کردن. آواز دادن. بانگ زدن. اعلام کردن. اعلان کردن. خطاب کردن :
ناگه ز درون جان درداد ندا جانان
کای عاشق سرگردان تا چند ز رسوائی.
عطار.
پس ندا دردادند. ( مجالس سعدی ).
- ندا راندن ؛ ندا کردن :
هرچه یارب ندای حق راندم
لاتخف حق جواب من رانده ست.
خاقانی.
- ندا رسیدن ؛ ندا آمدن. خطاب آمدن :
ز بارگاه محمد ندای هاتف غیب
به من رسید که خاقانیا بیار ثنا.
خاقانی.
- ندا زدن ؛ ندا دادن. ندا دردادن. آواز کردن. جار زدن. اعلام کردن. اعلان کردن.
- ندا کردن . رجوع به این مدخل شود.
|| یک حصه از شش حصه فرسنگ ، چه فرسنگی سه میل است و هر میلی دو ندا. ( از برهان قاطع ) ( آنندراج ). یک قسمت از شش قسمت فرسنگ. نصف میل. ( ناظم الاطباء ). نعره وار. صدارس. مسافت چهار آماج. مسافت نیم میل. ( یادداشت مؤلف ).

ندا. [ ن َ ] (ع اِ) تری . نم . (غیاث اللغات ). رجوع به ندی شود. || پیه . شحم . (از بحر الجواهر). رجوع به ندی شود.


ندا. [ ن ِ ] (از ع ، اِ) بانگ . فریاد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). آواز. (آنندراج ). اعلان . (ناظم الاطباء). نداء :
می شنیدی ندای حق و جواب
بازدادی چنانکه داد کلیم .

ناصرخسرو.


به گوش هوش من آید ندای اهل بهشت
نصیب نفس من آید نوید ملک بقا.

خاقانی .


این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا.

مولوی .


منهزم گردند بعضی ز این ندا
هست هر اسبی طویله ی ْ او جدا.

مولوی .


ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند
فضای سینه ٔ حافظ هنوز پر ز صداست .

حافظ.


رجوع به نداء شود.
- ندا آمدن ؛ آواز آمدن . جواب رسیدن . خطاب رسیدن :
بن هر موی را گر بازپرسی تا چه سر دارد
ندا آید که تا سر دارم این سودای او دارم .

خاقانی .


آمد ندای عشق که خاقانی الصبوح
کز صبح بینش تو فتوح دگر گشاد.

خاقانی .


این ندا آمد به موسی از خدا
بنده ٔ مارا چرا کردی جدا.

مولوی .


ندا آمد که این پادشاه به ارادت درویشان در بهشت است و این پارسا به تقریب پادشاهان در دوزخ . (گلستان ).
- ندا انداختن ؛ : چون از این مهم بزرگتر فارغ شدند ندا انداختند تا بر کدام راه بر درگاه آیند. (تاریخ بیهقی ).
- ندا برکشیدن ؛ فریاد برکشیدن . آواز کشیدن . بانگ زدن . به صدا درآمدن . به آواز آمدن :
باده نوشان درآمدند به جوش
در و دیوار برکشید ندا.

(منسوب به ناصرخسرو).


- ندا دادن ؛ آواز دادن . بانگ زدن . اعلان کردن .خطاب کردن .
- ندا دردادن ؛ آواز کردن . آواز دادن . بانگ زدن . اعلام کردن . اعلان کردن . خطاب کردن :
ناگه ز درون جان درداد ندا جانان
کای عاشق سرگردان تا چند ز رسوائی .

عطار.


پس ندا دردادند. (مجالس سعدی ).
- ندا راندن ؛ ندا کردن :
هرچه یارب ندای حق راندم
لاتخف حق جواب من رانده ست .

خاقانی .


- ندا رسیدن ؛ ندا آمدن . خطاب آمدن :
ز بارگاه محمد ندای هاتف غیب
به من رسید که خاقانیا بیار ثنا.

خاقانی .


- ندا زدن ؛ ندا دادن . ندا دردادن . آواز کردن . جار زدن . اعلام کردن . اعلان کردن .
- ندا کردن . رجوع به این مدخل شود.
|| یک حصه از شش حصه ٔ فرسنگ ، چه فرسنگی سه میل است و هر میلی دو ندا. (از برهان قاطع) (آنندراج ). یک قسمت از شش قسمت فرسنگ . نصف میل . (ناظم الاطباء). نعره وار. صدارس . مسافت چهار آماج . مسافت نیم میل . (یادداشت مؤلف ).
- حرف ندا . رجوع به حروف شود.

فرهنگ عمید

آواز، بانگ.
* ندا آمدن: (مصدر لازم ) [قدیمی] خطاب آمدن.
* ندا دادن: (مصدر لازم ) [قدیمی] آواز دادن، آواز کردن.

آواز؛ بانگ.
⟨ ندا آمدن: (مصدر لازم) [قدیمی] خطاب آمدن.
⟨ ندا دادن: (مصدر لازم) [قدیمی] آواز دادن؛ آواز کردن.


دانشنامه عمومی

ندا ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
حزب ندا، یا نسل دوم اصلاح طلبان، یک تشکل سیاسی اصلاح طلب در ایران
ایران ندا، بنیادی برای تأسیس تلویزیونی مشارکتی
حزب نداء تونس، یک حزب سیاسی در کشور تونس

(کشکک فارس) داستان.


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] به توجه دادنِ مخاطب به سخن، ندا گفته می شود.
«ندا» به معنای فراخواندن، بانگ زدن و صدا زدن کسی است و در اصطلاح به توجه دادن مخاطب به سخن و آگاه کردن او برای گوش دادن به چیزی که گوینده ، آهنگ گفتن آن را دارد می گویند.
هویت ندا
ندا از اقسام انشا است، و مشهورترین حروف ندا «یا» است.
کاربرد ندا
ندا بیشتر اوقات با امر و نهی همراه است؛ مانند: «یَا اَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّکُمُ...» و «... یَا عِبَادِ فَاتَّقُونِ». گاهی همراه جمله خبریه می آید؛ مانند: «یَا اَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ...» . گاهی نیز همراه استفهام است؛ مانند: «... یَا اَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا یَسْمَعُ وَلَا یُبْصِرُ...» .
کاربرد مجازی
...

پیشنهاد کاربران

صدای زیبا
زیبا
دلبر

ندا یعنی آواز ، بانگ ، فراخواندن

من یکی رو دوست دارم به نام . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
آهْوان hvãnã ( سنسکریت: آهوانَ )
پَرب ( سنسکریت: پْرَبرو )
سامسا ( سنسکریت: سامسَ )
پیات ( سنسکریت: ویاهْرْتی )
گَهسَن ( سنسکریت: گْهَسَنَ )
نیْودَن nivdan ( سنسکریت: نیوِدَنَ )
اَبیهاس ( سنسکریت: اَبهیبهاس )

آ وای بلند

بانگ اواز

صدایی آرام که توجه ما را به خود جلب می کند

وحی الهی ، صدای بلند ، نجوا

ندا صدایی بلند در آسمان است چون صدا به معنی ندایی بلند

ندا یعنی آوا یاصدای زیبای وحی الهی که به پیامبران نازل می شده یه معنای دیگه اش به معنای قطره های شبنم روی گلها و برگ هاست. این اسم ریشه عربی داره

صدا و فریاد بلند و بانگ و اواز

صدای وحی

وحی. صدا. بانک . اواز

نامی ایرانی وزیباست به معنای آواز

ندا از سوی پروردگار صدا

یعنی آواز، فریاد. ندانام زیبای ایرانی است

کاشکی اسم منم ندابود خیلی اسم خوشگلیه یعنی آواز

ندایعنی آواز. فریاد. ندانام ایرانی بسیارزیبایی است
منم مثل کیاناخانم دوست داشتم اسمم ندابود


ندا به معنی صدا زدن

ندا به معنی وحی و صدای زیبا و دل نشین است

ندای حق ، اواز موزون و خوش صدا

زیبا
دلبر
خوش صدا

جذاب و مهربون
دوست داشتنی و باحال
دلنشین و خنده رو
خوش قلب و باهوش
مثل ی هدیه الهی

صدا و اوای بلند
اگه تو خانوادتون یدونه ندا داشته باشین میفهمید صدای بلند یعنی چی خدایی بعضی وقتا میگم ابجیم اسمش به خودش میاد و راست میگن که اسم رو سخصیت تاثیر میگذارا

1 اوازی زیبا و بلند و جذاب
2 در زبان عربی به پیام الهی نیز اشاره شده
3 فریاد و صدای بلند�ولی گوش خراش نه �
4 اوازی بی کلام و بلند و زیبا مانند اپرا

ندا یعنی اواز صدا ی ک ازاعماق قلب میاید

صدای آسمانی . . صدای ملکوتی. . . که بیشتر در این موارد از واژه ندا استفاده میشه. . . .

ندا یعنی عشق
یعنی نفس
یعنی همه من

ندا یعنی صدا ؛ آوایی الهی
من نامم نداست خیلی وقتا شنیدم میگن صدام بسیار زیباست بهم گفتن توسط صدام سحر میشن

وحی پنهانی

ندا یعنی آوایی رساو خوش، آوایی آسمانی ودلنشین برگرفته از روح وجان، تمام ندا با صدایش معنا میشود

آواز . آوا

اسمی با معنای زیبا
مختصر و مفید

ندا=منادا=منادی

ندا یعنی آوا یعنی آوایی از سوی خدا اسم من
ندا ست واسمم رادوست پیشنهاد میکنم برای
برای فرزندان خود این نام را بگذارید به نظر من
که بسیار اسم زیبایست

ندا یعنی فرشته وحی یعنی عشق یعنی زیبایی یعنی اواز زیبا


یعنی وحی ٬ آواز ٬ صدای فرشتگان

این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید ندا ها را صدا
#مولانا جلال الدین

ندایعنی عشق
ندایعنی صدای فرشتگان

دکتر کزازی واژه ی " فرا خواند" را در نوشته های خود به جای واژه ی " ندا" بکار برده است.

معنی اسم ندا=وحی آسمانی _ صدا _ آوا و. . .

به معنای اواز


صدا و وحیی از طرف آسمان و از سوی خداوند به پیامبران

ندا یعنی
کسی رو صدا کردن آوای باز

ندایعنی. بانگ. صدا. اوا. . . . . . . . . . ندا اسم خوبیه

ندا ( وحی. صدا. آواز )

وای خوش بحال خودم که اسمم نداهست
ندایعی آواز ای جانم

ندا ینی صدای خوب، آواز بلند، فرشته وحی


کلمات دیگر: