مترادف مخاطب : شنونده، مستمع
متضاد مخاطب : متکلم، گوینده
برابر پارسی : شنونده، هم سخن، روی سخن، دوم کس
audience, addresser, speaker
person spoken to, [gram.] second person
addressee
اسم شنونده، مستمع ≠ متکلم، گوینده
شنونده، مستمع ≠ متکلم، گوینده
مخاطب . [ م ُ طَ ] (ع ص ) کسی که به وی سخن گفته شود. (غیاث ) (آنندراج ). خطاب کرده شده و آنکه در روی به وی سخن می گویند و آنکه به وی سخن گفته شود. (ناظم الاطباء). || (در اصطلاح صرفی ) مقابل متکلم . طرف خطاب . آنکه سخن متکلم را رویاروی استماع می کند. آنکه روی سخن گوینده به سوی اوست . مقابل مغایب . آنکه گوینده بدو خطاب کند. || نام و لقب کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). نام برده شده ولقب گذاشته شده . (ناظم الاطباء). || خشم و عتاب کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
مخاطب . [ م ُ طِ ] (ع ص ) روبروسخن گوینده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خطاب کننده و روبرو سخن گوینده . (ناظم الاطباء). || خشم و عتاب کننده . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آنکه نام می برد و لقب می نهد دیگری را. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
بیننده، شنونده