کلمه جو
صفحه اصلی

مخاطب


مترادف مخاطب : شنونده، مستمع

متضاد مخاطب : متکلم، گوینده

برابر پارسی : شنونده، هم سخن، روی سخن، دوم کس

فارسی به انگلیسی

addresser, speaker, addressee, person spoken to, [gram.] second person

audience, addresser, speaker


person spoken to, [gram.] second person


addressee


فارسی به عربی

مرسل یه

مترادف و متضاد

addressed (صفت)
مخاطب، خطابی

اسم شنونده، مستمع ≠ متکلم، گوینده


شنونده، مستمع ≠ متکلم، گوینده


فرهنگ فارسی

طرف خطاب، طرف صحبت، کسی که دیگری بااوسخن می گوید
( اسم ) ۱- روبرو سخن گوینده . ۲- خشم وعتاب کننده جمع : مخاطبین .

فرهنگ معین

(مُ طَ ) [ ع . ] (اِمف . ) کسی که با او سخن می گویند.

لغت نامه دهخدا

مخاطب. [ م ُ طِ ] ( ع ص ) روبروسخن گوینده. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). خطاب کننده و روبرو سخن گوینده. ( ناظم الاطباء ). || خشم و عتاب کننده. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || آنکه نام می برد و لقب می نهد دیگری را. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).

مخاطب. [ م ُ طَ ] ( ع ص ) کسی که به وی سخن گفته شود. ( غیاث ) ( آنندراج ). خطاب کرده شده و آنکه در روی به وی سخن می گویند و آنکه به وی سخن گفته شود. ( ناظم الاطباء ). || ( در اصطلاح صرفی ) مقابل متکلم. طرف خطاب. آنکه سخن متکلم را رویاروی استماع می کند. آنکه روی سخن گوینده به سوی اوست. مقابل مغایب. آنکه گوینده بدو خطاب کند. || نام و لقب کرده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). نام برده شده ولقب گذاشته شده. ( ناظم الاطباء ). || خشم و عتاب کرده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).

مخاطب . [ م ُ طَ ] (ع ص ) کسی که به وی سخن گفته شود. (غیاث ) (آنندراج ). خطاب کرده شده و آنکه در روی به وی سخن می گویند و آنکه به وی سخن گفته شود. (ناظم الاطباء). || (در اصطلاح صرفی ) مقابل متکلم . طرف خطاب . آنکه سخن متکلم را رویاروی استماع می کند. آنکه روی سخن گوینده به سوی اوست . مقابل مغایب . آنکه گوینده بدو خطاب کند. || نام و لقب کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). نام برده شده ولقب گذاشته شده . (ناظم الاطباء). || خشم و عتاب کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).


مخاطب . [ م ُ طِ ] (ع ص ) روبروسخن گوینده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خطاب کننده و روبرو سخن گوینده . (ناظم الاطباء). || خشم و عتاب کننده . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آنکه نام می برد و لقب می نهد دیگری را. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).


فرهنگ عمید

کسی که دیگری با او سخن می گوید، طرف خطاب و صحبت.

دانشنامه عمومی

مخاطب به شخصی گفته می شود که به وی خطاب شود.
لغت نامۀ دهخدا
به عبارت دیگر در یک ارتباط دو یا چند طرفه، به شخص یا اشخاصی که به او سخنی گفته می شود، مخاطب می گویند.
مخاطب رسانه ای به طور کلی به خوانندگان، بینندگان و شنوندگان کانال های رسانه ای یا هر محتوا و نمایشی گفته می شود. از دیدگاه رسانه ای، مخاطب در عین حال که واژه ای ساده به نظر می آید، اما به صورت روزافزون در حال دگرگونی، پیچیده تر شد نو متنوع تر شدن است.
مخاطب رسانه های جمعی، اغلب جز به صورت پراکنده و غیرمستقیم، قابل مشاهده نیست.

فرهنگ فارسی ساره

بیننده، شنونده


فرهنگستان زبان و ادب

{addressee} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] شخص یا سامانه ای که پیام برایش ارسال می شود
[مهندسی مخابرات] ← مخاطب تماس

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه]
...

پیشنهاد کاربران

audience

Contact

شخصی که با او صحبت میکنیم

بدون مخاطب

از انتخاب شده می اید
کسی که برتر از دیگران وظیفه ایی به او محول شده . انتخاب شده خاص
کسی که حضور قلب دارد و چشم دل او باز است

طرف دیگر

بی مخاطب

لامخاطب


کلمات دیگر: