مترادف ذهن : خرد، هوش، درک، فهم، استعداد، خاطر، ضمیر، فکر، قلب، مغز
برابر پارسی : یاد، اندیشه، هوش، ویر، یاده
brain, consciousness, head, mind, psyche
mind, opinion
۱. خرد، هوش
۲. درک، فهم
۳. استعداد
۴. خاطر، ضمیر، فکر
۵. قلب
۶. مغز
خرد، هوش
درک، فهم
استعداد
خاطر، ضمیر، فکر
قلب
ذهن . [ ذُ ] (اِخ ) ابن کعب . بطنی است از مذحج .
منوچهری .
مسعودسعد.
مسعودسعد.
؟ (ازکلیله ودمنه ).
خاقانی .
؟ (از آنندراج ).
ذهن . [ ذِ / ذَ هََ ] (ع مص ) ذهننی عنه ؛ فراموش گردانید مرا از آن . || غالب آمدن کسی را در تیزی خاطر و حفظ قلب . (منتهی الارب ). و جرجانی در تعریفات گوید: قوة للنفس تشمل الحواس الظاهرة و الباطنة، معدة لاکتساب العلوم . و باز گوید: هو الاستعداد لادراک العلوم و المعارف بالفکر. (تعریفات جرجانی ). قوت استعدادی است نفس را در اکتساب حدود و رایها. (اساس الاقتباس ص 409). و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: بکسر ذال و سکون هاء. و هر دو بفتحه نیز آمده . زیرک بودن . و یاد داشتن و قوت و تیزی خاطر چنانچه در کشف اللغات بیان کرده . و اذهان جمع آن است . و در عرف علماء بر چند معنی اطلاق شود. یکی نیروئی است مر روان آدمی را که فراهم شده است برای اکتساب آراء. یعنی علوم تصوریه و تصدیقیه بعبارة اخری این نیرو را آفریدگار عز اسمه در روان آدمی فراهم فرموده برای اکتساب یا آنکه بصیغه ٔ اسم فاعل و گوئیم این نیرو فراهم آورنده است مر روان آدمی را برای اکتساب . چنانچه ازاطول و مطول مستفاد میگردد. و اما آنچه در شرح هدایه ٔ نحو گفته که ذهن قوه ای است نفسانیه که بواسطه ٔ آن حاصل میشود تمیز بین امور خوب و زشت و صواب و خطا ویا قوه ٔای است فراهم شده برای اکتساب تصورات و تصدیقات و یا قوه ای است که نفس را برای اکتساب علوم فراهم میسازد پس باز گشت تمام این گفتارها بسوی همان معنی باشد که در بالا ضمن تعریف ذهن بیان شد. معنی دیگر ذهن نفس است معنی دیگر آن عقل است که در مقابل نفس ایراد میشود. و عقل جوهری است مجرد و غیر متعلق ببدن از حیث تدبیر و تصرف و به هر سه معنی مذکور سید سند در حاشیه ٔ خطبه ٔ شرح شمسیه تصریح کرده و گوید: ذهن قوه ای است فراهم شده برای اکتساب آراء و حدود و گاه از آن بعقل و گاه بنفس تعبیر کنند - انتهی . و مقصود از آراء تصدیقات و از حدود تصورات باشد و قید اکتساب برای احتراز از قوای عالیه است چه علوم قوای عالیه حضوری است و مکتسبه نیست . معنی دیگر ذهن مدارک عقل و قوای آن و مبادی عالیه بتمامی است چه وجود ذهنی عبارت از حصول در یکایک از مدارک و قوی و مبادی مذکوره میباشد چنانچه در شرح هدایه ٔ نحو گفته است و مطلوب بعقل نفس است و اطلاق عقل بر نفس جائز باشد چنانچه در ضمن معنی لفظ عقل شرح آن داده شود و مؤید این معنی است آنچه در پاره ای از حواشی شرح تجرید گفته شده که وجود ظلی تصور نرود جز در قوای دراکه و به این مناسبت باشد که وجود ذهنی نام نهاده شده و وجود اصلی نمی باشد مگر بیرون از قوای دراکه پس لفظ خارج در مقابل ذهن است -انتهی . و قوای دراکه عبارت از قوای عالیه و سافله است چنانچه مولوی عبدالحکیم در حاشیه ٔ شرح شمسیه در مبحث قضیه ٔ خارجیه گوید: المقصود بالخارج فی قولهم قد تعتبر القضیة المحصورة بحسب الخارج هو الخارج عن المشاعر. و المشاعر هی القوی الدراکة ای النفس و آلاتها بل جمیع القوی العالیة و السافلة -انتهی . و اما آنچه در شرح هدایه ٔ نحو گفت است که قیل الذهن قوة دراکه تنتقش فیها صور المحسوسات و المعقولات . مرادش به این قوه نفس است نزد کسی که رای او بر آن است که صور محسوسات و معقولات بتمامی در نفس آدمی نقش بندد اما نزد کسانی که رای آنان بر آن است که صور کلیات و جزئیات مجرده در نفس مرتسم میشود و صور جزئیات مادیه در آلات نفس مرادشان به این قوه ٔ نفس و آلات و قوای نفس که عبارت از قوای سافله است میباشد و از آنچه علمی در حاشیه ٔ شرح هدایه در مبحث وجود گفته مفهوم میشود که گاهی ذهن گویند و از آن قوای عالیه طلبند و گاهی هم ذهن گویند و مرادشان مجموع عالیه و سافله باشد.
هوش، اندیشه، یاده