مترادف حافظه : حفظه، خاطر، ذهن، قوه ذاکره، یاد
برابر پارسی : یاد، یادآوری، ویر
memory, recall, recollection, remembrance, rote
retentive faculty, memory
جلد چرمي هفت تير وتپانجه , جلد , در جلد چرمي قرار دادن (تپانچه)
حفظه، خاطر، ذهن، قوهذاکره، یاد
توانایی نگهداری اطلاعات در ذهن و بازیابی آن
حافظة. [ ف ِ ظَ ] (اِخ ) نام یکی از اصنام قوم عاد است . کسانی که عزم سفر داشتند در ازمنه ٔ قدیم از این صنم استمداد همت می کردند. (قاموس الاعلام ترکی ).
حافظة. [ ف ِ ظَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث حافظ. || قوه ٔ حافظه ؛ مقابل قوه ٔ ذاکره . نیروئی است که (بقول قدما) جای آن تجویف اخیر دماغ است ، و کار آن نگاهداری چیزهائیست که نیروی واهمه آنرا درک کند از امور جزئیّه ، پس حافظه خزانه ٔوهم است مانند خیال برای حس مشترک . (تعریفات جرجانی ص 55). حافظه نزد حکما نیروئیست که نگاه میدارد آنچه را که قوه ٔ وهمیه از معانی ادراک میکند و در موقع، مدرکات خود را بیاد می آورد و به این مناسبت آنرا ذاکره نیز نامیده اند. و جایگاه آن بطن اخیر از دماغ است . (کذا فی بحرالجواهر). و آن نیروئیست که جایگاه آن تجویف اخیر از دماغ میباشد، و وظیفه ٔ آن نگاهداری مدرکات وهم از معانی جزئیّه باشد. و در حقیقت حافظه خزانه دار وهم است ، مانند خیال مر حس ّ مشترک را، چنانکه در اصطلاح سید جرجانی گفته . و در لفظ حواس شرح آن بیان شده است . (کشاف اصطلاحات الفنون ). قوه ای که دانسته ها و حس شده ها و درک کرده ها را بیاد دارد. قوه ای که گذشته و غائب را در خاطر نگاه دارد. قوه ایست در آدمی که اثرات گذشته را در خاطر نگاه دارد. مقابل ذاکرة. یاد. یاده . (برهان قاطع).
- امثال :
دروغ گو کم حافظه است .
و خزانة مدرک المعنی هو القوة التی تسمی الحافظة و معدنها مؤخرالدماغ و لذلک اذا وقع هناک آفة وقع الفساد فیما یختص بحفظ هذه المعانی و هذه القوة تسمی ایضاً متذکرة. فیکون حافظة لصیانتها ما فیها و متذکرة لسرعة استعدادها لاستثباتها و التصور بها مستعیدة ایاه اذا فقدت و ذلک اذا اقبل الوهم بقوته المتخیلة فجعل یعرض واحداً واحداً من الصور الموجودة فی الخیال لیکون کأنه یشاهد الامور التی هذه صورها فاذا عرض له الصورة التی ادرک معها المعنی الذی بطل ، لاح له المعنی کما لاح من خارج و استثبته القوة الحافظة فی نفسها. (شفاء ابن سینا چ مطبعه ٔ دارالفنون 1303 هَ . ق . جزو 2 ص 334).
استعداد ذهن برای نگاهداری گذشته و بازشناسی آن حافظه خوانده میشود. امور منسوب به حافظه دو دسته است : یک دسته آنها که معرفت بتاریخ زندگی هر کس را بخود او میدهد، یعنی از وقایع گذشته ٔ زندگی آگاهش میسازد، مانند شرح قضیه ای که روز پیش یا دو سال قبل یا در دوران کودکی برای شخص روی داده و مربوط به حافظه ٔ اوست . دسته ٔ دیگر اموری که آثار گذشته است بی آنکه خود گذشته باشد، مانند: الف - قطعه ٔ نظم یا نثر که درنتیجه ٔ تکرار حفظ شده است و شخص میتواند آنرا ازبر بخواند اما لحظات عمر خود را که قطعه ٔ مزبور در آن لحظات از بر شده است بیاد ندارد. ب - افکار و عقاید و احکام و براهینی که در اثر انتباه و تکرار ملکه ٔما شده و میتوانیم هنگام لزوم بکار بسته مورد استفاده قرار دهیم لیکن نمیدانیم آنها را کی و چگونه به ذهن خود سپرده ایم . ج - آنچه توسط حواس ظاهره (خاصه باصره ) در گذشته ادراک شده بعد در نظر نفس مجسم میگردد،مانند فلان عمارت یا قیافه ٔ فلان شخص یا فلان آهنگ موسیقی ... که چندی پیش دیده یا شنیده شده و اینک بتصور می آید.
اندکی دقت معلوم میدارد که دسته ٔ دوم از کیفیات سابق الذکر دارای صفات اصلی امور عادی میباشد، زیرا بواسطه ٔ تمرین و تکرار در ذهن رسوخ یافته و در واقع عبارت است از استعداد شخص به تکرار فعل گذشته ، بنابراین صحیحتر خواهد بود که آنها را نوعی از عادات نفسانی محسوب بداریم و هنگامی که سخن از حافظه است فقط به امور دسته ٔ اول توجه کنیم . لیکن از آنجا که تاکنون به پیروی از اصطلاح عامه هر دو دسته از امور را منسوب به حافظه میدانسته اندما هم آنها را تحت همین عنوان مورد بحث و تحقیق قرار میدهیم .
تاریخچه ٔ تذکار: یاد یا تذکار را اگر مورد بررسی و تحقیق قرار دهیم متضمن پنج مرحله خواهیم یافت ، به عبارت دیگر از آن دمی که چیزی ذهن را عارض میشود تا آن لحظه که آن چیز دوباره به قسمت روشن ذهن می آید پنج عمل انجام میشود از این قرار: 1 - فراگیری . 2 - نگاهداری . 3 - یادآوری . 4 - بازشناسی . 5 - جایگزینی . زیرا اولاًچیزی ادراک میشود، ثانیاً از خود اثری باقی میگذارد، ثالثاً آن اثر در موقع مقتضی صورت امر گذشته را بیاد می آورد، رابعاً این صورت از دیگر صورتهای ذهنی مانند احساسات و ادراکات فعلی و خیالهای واهی تمیز داده میشود، خامساً امر بخاطرآمده ممکن است در عرصه ٔ گذشته در جای معین خود قرار گیرد. تذکار همیشه کامل نیست بلکه آنچه بخاطر می آید غالباً مرحله ٔ پنجم را ندارد. یادی که متضمن هر پنج مرحله باشد تذکار صریح کامل خواهد بود، یادهائی که به مرحله ٔ پنجم نمیرسد فقط تذکارات صریح هست . و آنها که از مرحله ٔ چهارم نیز نمی گذرد تذکاراتی باشند ناقص و مبهم . اینک به توضیح هریک از مراحل پنجگانه می پردازیم :
1 - 2 - فراگیری و نگاهداری (تحصیل و حفظ): تحصیل و فراگیری آنست که صورتی در ذیل ادراک حسی یا توأم با ادراک حسی امری ، از آن امر در ذهن پیدا شود. باقی ماندن این نقش یا صورت را هم حفظ یا نگاهداری مینامیم . اهمیت این دو مرحله ٔ نخست واضح است ، چه بدیهی است تا چیزی ذهن را عارض نشود و تا آن چیز اثری از خود باقی نگذارد نمیتواند بعدها احیاء گردیده بخاطر آید. درباره ٔ چگونگی باقی ماندن اثر، بعضی از دانشمندان این عقیده را دارند که هرچه وارد ذهن میشود در آنجا بالضروره اثر میگذارد، یا به عبارت دیگر فراموشی مطلق وجود ندارد. در تأیید این قول شهادت اشخاصی آورده شده که از خطر مرگ رهائی یافته نقل کرده اند که در لحظه ای که آنرا دم آخر میدانستند زندگی گذشته را مانند سینماتوگراف از صفحه ٔ خاطر گذرانده پاره ای وقایع و حوادث دوران کودکی را بیاد آورده اند که از ذهن خود محوشده میپنداشتند. ملاحظه ٔ بعضی از مردمان سالخورده که از دوران جوانی خود جزئیات بکلی فراموش شده را بیاد آورده نقل میکنند و برخی مردمان مریض که قطعاتی از نظم یانثر (که از آنها اثری در ذهن خود باقیمانده فرض نمیکردند) از بر میخوانند، نیز در اثبات نظر فوق ذکر گردیده است . لیکن از این نمونه ها و مثالها که بگذریم هیچ دلیل دیگری ، خاصه دلیلی که جنبه ٔ علمی داشته باشد،در دست نیست که ضروری بودن حفظ کلیه ٔ آثاری که ذهن را عارض شده اند برساند. نظر فوق را اگر اندکی تخفیف دهیم و بصورت ذیل درآوریم مورد قبول عموم حکما خواهدبود: هرچه نفس را عارض میشود خواه ادراک باشد یا انفعال یا فعل ، شاید اثری از خود باقی بگذارد. این اثرگذاری و حفظ شدن کیفیات بر طبق اصول و تحت شرایطی صورت میگیرد که میتوان آن را قوانین حفظ خواند و شکی نیست که هر اندازه بیشتر رعایت شود رسوخ امور مربوط در ذهن و دوام آنها بیشتر خواهد بود. اما درباره ٔ توجیه حفظ یعنی بیان ماهیت و محل اثری که از گذشته باقی میماند یا به عبارت ساده تر توضیح اینکه این اثر چیست و در کجا گذارده میشود بحث های مفصلی شده است که اندکی پائین تر به مجملی از آن اشاره خواهیم کرد.
3 - یادآوری یا تذکر: اموری که حفظ یا نگاهداری شده گاهی از قسمت تاریک نفس بیرون آمده زیر نظر وجدان قرار میگیرد، این مرحله را تذکر یا یادآوری مینامیم . تذکر بر دو گونه است ، یا ارتجالی است یا ارادی . تذکر ارتجالی آنست که امری بواسطه ٔ بستگی به اموری دیگر، بی آنکه برای یافتن آن از شخص اراده و کوششی سر بزند بخودی خود پیدا می شود مانند همه ٔ حرکات عادی و انتقالهای ذهن از حالت و فکری به حالت و فکری دیگر. هر قدر این ارتباط و بستگی بیشتر باشد عمل تذکر سریعتر انجام خواهد گرفت . اینگونه تذکر تابع قوانین تداعی معانی است و در واقع با آن فرقی ندارد. تذکر ارادی مستلزم دخالت اراده و تأمل است ، مثلاً وقتی کلمه ٔ فراموش شده ای را در ذهن جستجو میکنیم یا میخواهیم بو یا طعم غذائی را بخاطر آوریم یا نزد طبیب که میرویم ساعی هستیم علامات و مشخصات ناخوشی خود را آنچنان که به ذهن سپرده ایم برایش شرح دهیم با تذکر ارادی سر و کار داریم . «ویلیم جیمز» برای نشان دادن عمل ذهن هنگامی که چیز فراموش شده ای را تعقیب میکند بیان مشهوری دارد، این حکیم امر فراموش شده را به چاله ای مانند کرده است که ناگهان در صحنه ٔ نفس پدیدار میگردد، در این موقع ذهن بجستجوی چیزی برمی آید که بتواند آن چاله را پر کند و در این راه سعی بلیغ بخرج میدهد. دراینجا دو نکته هست که نباید از نظر دور داشت ، یکی اینکه دخالت اراده در تذکر این نیست که نفسانیات فراموش شده را احیاء کرده بصورت تذکار درآورد، بلکه این است که بطور غیرمستقیم به یادآوری مطلب مدد کرده موجبات حواس پرتی را دور میکند و انتباه را بکار میاندازدو میان افکار بجای روابط سطحی مناسبات معقول منطقی برقرار میسازد و جستجوی ذهن را در راهی که بیشتر امید توفیق میرود هدایت می کند. گاهی مجاهدات ذهن نتیجه ٔمطلوبه را حاصل نمیکند و آن غالباً برای اینست که ذهن خسته و فرسوده گردیده یا آنکه قدم در راه غلط گذاشته و در آن سماجت بخرج میدهد. در اینگونه موارد بهتر خواهد بود که در کار فعلی ذهن وقفه قائل شده بگذاریم اندکی استراحت کند یا بکارهای دیگر مشغول شود، تااینکه بعد بهتر بتواند منظور را تعقیب کند.
نکته ٔ دوم اینست که در تذکر ارادی نفس فقط بجستجو نمی پردازد بلکه ایجاد هم میکند، زیرا امر گذشته را مانند شیشه ٔ عکاسی عیناً نگاهداری نکرده و ارائه نمیدهد بلکه از آن مختصر اثری نگاه داشته به هنگام تذکر آنرا مایه ٔ تذکار قرار میدهد وگذشته را در واقع از نو میسازد. برای هر کس به تجربه ثابت شده که بسیاری از امور گذشته وقتی بیاد می آیدعین گذشته نیست بلکه خواهی نخواهی در آن تصرفاتی بعمل آمده است .
4 - بازشناسی یا تشخیص : اختصاصی ترین عمل حافظه بازشناسی یعنی تشخیص این نکته است که امر بخاطرآمده تعلق به گذشته داشته ، نه ادراک فعلی است ، نه خیال واهی . این بازشناسی به سه وجه صورت میگیرد: عملی ، حسی و عقلی .
الف - بازشناسی عملی ، عبارتست از آگاهی شخص به مصرف اشیاء. شخص چیزی را که می بیند بازمیشناسد برای اینکه آنرا میتواند بکار بزند و در مقابل آن ، حرکات مناسب از خود نشان میدهد، چنانکه روی صندلی می نشیند، با قاشق غذا میخورد، لباس را می پوشد.
ب - بازشناسی حسی ، در صورتی است که شخص در برابر امری حس کند که سابقاً هم ادراکش کرده است ، مثلاً برؤیت کسی یا چیزی یا بشنیدن نغمه و آهنگی احساس کند که آنرا دیده یا شنیده است ، درپی همین احساس مبهم است که معمولاً کوشش میکنیم به اینکه یادهای غیرصریح و ناقص خود را صریح و کامل کنیم ، یعنی به نفسانیات گذشته ای که این تذکارات مبهم پرتوی از آنهاست دوباره دست بیابیم . ویلیم جیمز در بیان بازشناسی حسی میگوید: تذکار همراه خود ادراکی مبهم از نفسانیات مختلفی که در موارد پیشین ملازمش بوده می آورد، این نفسانیات که تذکار مزبور را هاله مانند احاطه کرده و بر طبق اصل کلی مجاورت یکدیگر را بیدار می کنند ذهن را وادار میکند به اینکه کیفیت ملحوظ را متعلق بگذشته ، یعنی تذکار تشخیص بدهد.
ج - بازشناسی عقلی ، هنگامی است که نفسانیات مختلفی که محیط برتذکار است به اندازه ٔ کافی صراحت پیدا کند و درنتیجه ٔ آن صراحت ، شخص حالت فعلی ذهن خود را قطعاً منسوب به گذشته بداند، یعنی آن را با ادراکات فعلی و خیالات واهی فرق بگذارد. امتیاز تذکار و ادراک فعلی به این دلیل صورت میگیرد که اولاً شدت و صراحت تذکار همیشه کمتر از ادراک فعلی است (مگر در مورد توهم که برعکس است ) و ثانیاً عقل حکم میکند به اینکه نمیتوان برای این دو حالت نفس یک عنوان قائل شد، مثلاً کسی که در دفتر کار خود نشسته آنرا می بیند (ادراک فعلی ) و ضمناًمنظره ٔ بندر و دریا را بیاد می آورد (تذکار)، میداندکه نمیتواند در آن واحد هم در دفتر کار خود باشد هم در کنار دریا، پس ناچار یکی از این دو حالت نفسانی را به گذشته نسبت خواهد داد، خاصه که سایر مشهودات حسی او - منظره ٔ حیاط، صدای خادم و خادمه - به این امتیاز مدد میکند و میرساند که در بندر نیست و منظره ٔ دریا تذکار است نه ادراک فعلی ، اما تشخیص تذکار از خیال واهی برای آنست که ذهن تذکار را صورت حقیقی امر گذشته می پندارد و خود را ذیحق در تغییر آن نمیداند، در صورتی که خیال واهی را چون خودش ساخته و پرداخته است میتواند مورد هر گونه دخل و تصرفی قرار دهد، چنانکه مثلاً عمارت پنج طبقه ٔ موهومی را که با فلان خصوصیات تصور کرده است بیست یا صد... طبقه ای فرض کرده با خصوصیاتی دیگر بنظر می آورد.
5 - جای گزینی یا تحدید در گذشته : بازشناسی تذکار به درجه ای از صراحت که رسید جای آن تذکار خودبخود در زمان گذشته تعیین میگردد. بدیهی است که بسیاری از یادهای ما به این مرحله نمیرسد و احتیاجی هم نیست که برسد، لیکن هرگاه این نیازمندی پیدا شود ذهن برای حصول منظور سلسله ٔ تذکارات خود را از زمان حال به ماقبل سان می بیند تا به خاطره های دیگری برسد که تذکار منظور به مناسبتی با آنهابستگی دارد، مثلاً شما مسافرتی به اصفهان کرده اید و احتیاج دارید تاریخ آنرا بدانید. نظر ذهن شما از زمان حال به ماقبل متوجه شده سعی میکند صفحه ٔ کاملی از زندگی گذشته را که عمل مسافرت در آن جای دارد، احیاءنماید، ازجمله ٔ خصوصیاتی که در این ضمن بنظرتان میرسد این است که یکی از همراهان شما پوستینی در بر داشت و شما غبطه می خوردید چرا مثل او نکرده و چنین لباسی گرم با خود برنداشته اید. این فقره شما را منتقل میکند به اینکه مسافرت مزبور در فصل زمستان صورت گرفته ، دیگر اینکه بیاد می آورید که در اصفهان فلان شخص را ملاقات کردید و میدانید که او دو سال و نیم پیش فوت شده است ، پس مسافرت اصفهان پیش از فوت او بوده ... باری ، بر همین سیاق تفحص خود را تعقیب میکنید تا تاریخ مسافرت را پیدا کنید. در کیفیت جای گزینی در گذشته که مرحله ٔ آخر تذکار است ، تن میگوید «ما مواقع را در زمان همانگونه تعیین میکنیم که مواضع را در مکان ، یعنی نقطه ای را مبداء قرار داده مواقع و مواضع مزبور را به آن نقطه نسبت میدهیم . در مورد زمان ، این نقطه ٔ مبداء برای هر کس عبارتست از حالت فعلی و حاضر او». در تکمیل بیان تن باید گفت که علاوه بر این مبداء که نخستین نقطه ٔ اتکاء ذهن است ، نقاط اتکاء دیگری هم هست که تجسسات آن را آسان میکند و هر یک از آنها دوره ٔ کم و بیش درازی از زندگی گذشته ٔ شخص را خلاصه می کند و جایگزینی امور در زمان گذشته بوسیله ٔ انتساب به آن نقاط اتکاء صورت میگیرد. این نقاط اتکاء بر سه گونه است : الف - وقایع مهم زندگی شخصی از قبیل ناخوشی سخت ، زناشوئی ، مرگ یکی از بستگان و نظائر آن . مثلاً میخواهید بدانید فلان کتاب را کی ابتیاع کرده اید، میگوئید همان روزی بود که به مجلس عروسی یا عزای فلانی میرفتم . یا فلان کس را کی برای نخستین بار ملاقات کردید، میگوئید هنگامی بود که از مرض حصبه بستری بودم و به عیادتم آمده بود. نقص اینگونه از جایگزینی آنست که شخصی و فردی است و مفهوم همه کس واقع نمیشود. ب - وقایع اجتماعی مانند اعلان مشروطیت در ایران ، الغاء کاپیتولاسیون ، اعلام آزادی زنان ایرانی ، که معلوم ِ گروهی از مردمان میباشد ولی عامه ٔ ناس از آن آگاهی ندارند. ج - حوادث فلکی ، که بهترین نمونه ٔ آن مواضع مختلف آفتاب و فصول چهارگانه ٔ سال است و آن معروف ِ همه ٔ مردمان میباشد. اینگونه از نقاط اتکاء است که منشاء سنوات تاریخی شده است .
بیان علمی حافظه : حفظ یا نگاهداری کیفیات را در نفس سابقاً به انواع مختلف توجیه میکردند، دکارت آنها را به تاهائی مانند مینمود که بر کاغذ گذارده شود و میگفت عبور نفوس حیوانی از روی این تاها - که در قلمرو ذهن حکم جاده های مرتسم را دارند - امور گذشته را احیاء می کند. بعضی دیگر از حکما قائل به یک نوع تلألؤهای ذهنی شده گفتند هر امری که نفس را عارض میشود آنرا مانند مشعلی فروزان منور میسازد و اثر این روشنائی و تلألؤ مدتها در نفس باقی میماند. این توجیهات و نظائر آنها اگرچه ماهرانه و لطیف است لیکن این نقص بزرگ را دارد که تکیه ٔ آنها بر دلائل علمی نبود. نظریه ٔ بدنی (فیزیولوژیک ) در مائه ٔ گذشته توسعه ٔ بسیار علم وظایف الاعضاء و تحقیقات راجع به مراکز عصبی و عمل آنها نظریه ٔ کلی تقسیم مغز را به بطن هائی که هر کدام مرکز دسته ای از نفسانیات باشد، رونقی تازه بخشید و در موضوع مخصوص حفظ امور در ذهن دانشمندانی نظیر شارکو و ریبو این نظر را اعلام و تبلیغکردند که اثراتی که باقی میماند منحصراً بشکل تغییرات بدنی میباشد، به عبارت دیگر حافظه کاملاً مربوط و وابسته ٔ به مغز بوده و هر یک از احساسات و افکار - در برابر خود سلولهای متمایز مغزی خواهد داشت که مانند شیشه ٔ عکاسی از آن متأثر گردیده و این اثر را برای آینده نگاهداری می کند - ریبو، شماره ٔ سلولهای مغز را به ششصد میلیون تخمین میکرد و آنها را برای نگاهداری آثار تمام حالاتی که در مدت یک عمر عادی بشری ذهن شخص را عارض میشود کافی میدانست ، بخصوص که برای هر سلولی این توانائی را قائل بود که بتواند در ترکیبات مختلف وارد شود. مهمترین دلیلی که در تأیید این نظریه آورده شده است اینست که بعضی امراض مغز فراموشیهای معینی را نتیجه میدهند،از آن جمله جراحت یا نقص دومین چین خوردگی قسمت مؤخر نیم کره ٔ چپ ، کوری ذهنی ، و جراحت یا نقص نخستین چین خوردگی قسمت جبینی نیمکره ٔ چپ ، کری ذهنی را باعث میشود .
انتقاد نظریه ٔ بدنی ، اصلاح و تکمیل آن : اگر نظریه ٔ فوق صحیح می بود یعنی اگر سلولهائی که بکار ادراک احساسات سمعی و بصری میروند همانهائی باشند که آن احساسات را حفظ و نگاهداری میکنند، لازم می آمد که کوری و کری ذهنی که علتشان اختلال آن سلولها است همواره با کوری و کری معمولی همراه باشند در صورتی که چنین نیست و کسانی که دچار کوری و کری ذهنی هستند بخوبی می بینند یا می شنوند فقط معنی مبصرات یا مسموعات خود را نمی فهمند. از این گذشته معاینه و تشریح مغز بعضی اشخاص که دچار مرض فراموشی کلی شده اند هیچ جراحت معینی را نشان نداده است . مراد از این انتقاد فقط مدلل داشتن این نکته است که حافظه علاوه بر مقدمات و موجبات بدنی ، مقدمات و موجبات دیگری هم دارد والاّ در اساس نظریه ٔ فوق چون و چرائی نیست و تازه ترین تحقیقات علمی هر روز نشان میدهد که تذکارات دارای زمینه ٔ بدنی هستند و با مراکز عصبی خاصه با مغز مناسبات بسیار نزدیک دارد. ایراد بزرگی که بر نظریه ٔ شارکو و ریبو و پیروان آنها وارد است این است که پایه ٔ تذکار را روی تغییر یک یا چند سلول معین گذاشته و پنداشته اند که صور ذهنی مانند کلیشه های عکاسی ، پهلوی یکدیگر در مغز جای میگیرد (و به همین جهت صفت «راکد » بنظریه ٔ آنها داده شده است )، در صورتی که کوچکترین امر نفسانی چندین هزار سلول منطقه ٔ مربوط را به حرکت می آورد و همین سلولها در ترکیبات دیگر نیز وارد میشوند. مثلاً ناچیزترین احساس بصری تمام منطقه ٔ بصری را که مرکب از هزاران سلول است تکان میدهد وناچیزترین احساس بصری دیگر همین عناصر را به وجهی دیگر بکار می اندازد - عیناً مانند بسیاری اصوات مرکب هم آهنگ که مثلاً روی پیانونواخته شود. حالا چنانچه این نکته را در نظر گیریم که هر احساسی در قلمرو سایر حواس انعکاسی می بخشد، بعلاوه دارای جنبه ٔ انفعالی میباشد و تعبیر هم می شود (یعنی بر زبان می آید) آن وقت ملتفت خواهیم شد که چرا جراحتهای محلی مغز در عین اینکه حافظه را متزلزل میسازد نمیتواند آنرا بکلی از میان ببرد و این جراحات بر تذکارات سست بنیان ، یعنی بر آنهائی که تازه هستی یافته و کمتر تکرار شده و با سایر نفسانیات بستگی کمتری دارد لطمه میزند، لیکن نمیتواند در دیگران تأثیر مهمی ببخشد، نظریه ٔ بدنی که بصورت فوق درآید صفت «راکد» را از دست داده تحریکی خوانده میشود.
امراض حافظه : حافظه را در صورتی مریض میخوانند که یا دچار ضعف و سستی شده باشد یا آنکه از خود حدّت و شدّت غیرطبیعی نشان دهد. فراموشیهای غیرطبیعی درنتیجه ٔ ضعف حافظه پیدا میشود.
فراموشی طبیعی و لزوم آن : باید دانست که فراموشی بردو گونه است ، یا طبیعی است یا غیرطبیعی و آنها با هم فرق کلی دارند. فراموشی طبیعی برای ذهن از ضروریات اولیه بشمار میرود زیرا اگر نفس قادر نبود به اینکه قسمتی از جریانات و حالات خود را بطور موقت یا دائم مورد غفلت قرار دهد همواره در زیر بار متراکم کیفیات کلی و جزئی بیشمار و پیچیده و مغشوش بسر میبرد و نمیتوانست هیچ عمل مهمی انجام دهد. بعلاوه فراموشی بگفته ٔ ریبو «قوه ایست نجات دهنده و پرفایده زیرا نمیگذاردزندگی گذشته ، ما را زیر چنگال خود اسیر نگاه داشته مجبور کند به اینکه همواره آنرا تجدید کنیم . کسانی که قوه ٔ فراموشیشان کم است و جزئیات گذشته با سماجت مخصوص در خاطر آنها باقی مانده خودنمائی میکند، حقیقتاً اسیر آنها شده راحتی ندارند».
اقسام امراض حافظه : امراض حافظه عبارت است از فراموشیهای غیرطبیعی که بسیار متنوع و متعدد است و در اینجا فقط به چند قسم آنها اشاره میشود:
1 - فراموشیهای تدریجی ، که بیشتر در پیران دیده میشود، و آن نتیجه ٔ ضعف و انحطاط مراکز عصبی است . پیرمردی را حکایت میکنند که چهارده ماه طبیب خودش را هر روز دید وهرگز نشناخت .
2 - فراموشیهای ناگهانی ، که غالباً دنبال ضربه ای بسر وارد آید یا حمله ٔ صرعی یا تأثر شدید روحانی دست میدهد. دکتر ژرژ دوما در کتاب خود موسوم به «پریشانیهای روحی وپریشانیهای عصبی جنگ » مجروح جنگیی را نقل میکند که پس از بخود آمدن در مریضخانه ، برای مدت زمانی توانائی نگاهداری ادراکات بصری را در ذهن از دست داده بود چنانکه پرستار خود را که روزی ده بیست بار میدید بازنمیشناخت و گمان میکرد صدها پرستار مختلف ناشناس خدمت او را میکنند.
3 - فراموشیهای کلی ، در صورتی است که تمام گذشته از خاطر زدوده و محو شود. دکتر ژرژ دوما میان مجروحین جنگی که ضربه ای به مغزشان واردآمده بود چندین تن را دچار این مرض یافته میگوید: «آنها از گذشته ٔ خود هیچ نمیدانستند، حتی تاریخ تولد و سن و اسم خود را فراموش کرده بودند».
4 - فراموشیهای جزئی ، وقتی است که دوره ٔ محدودی از زندگی گذشته فراموش شود مانند فراموشیهای قهقرائی و آن چنان است که مریض درنتیجه ٔ حادثه ای ، مدتی محدود را از زمان وقوع آن حادثه به ماقبل فراموش میکند. افسری را نقل میکنند که از اسب بزمین افتاد، پس از آنکه بخود آمد تمام وقایع زندگی خودش را از دو روز قبل تا زمان وقوع حادثه بکلی فراموش کرده بود و مثل این بود که این دو روز را زنده نبوده است لیکن پس از آن که بهبودی یافت مطالب بتدریج از عقب به جلو و از کهنه به نو بخاطرش آمد.
5 - فراموشیهای اختصاصی ، هنگامی است که دسته ٔ معینی از صور ذهنی فراموش میشود مانند الوان یا اشکال یا اصوات یا اعداد یا فلان زبان .کسی را که با مغز بر زمین خورده بود گویند پس از آنکه حالش بجا آمد نمیتوانست قیافه ٔ کسان خود را تصور کند و باآنکه نقاشی میدانست وقتی از او خواستند شکل پرنده ای را از حفظ بکشد، نقشی عجیب کودکانه ترسیم کرد.
6 - امراض مربوط به تکلم ، که بر چند گونه است : الف - نوعی از لالی ، و آن چنانست که مریض سخن و نوشته ٔ دیگران را میفهمد و خودش هم کتباً میتواند بیان مقصود کند لیکن نمیتواند تکلم کند. ب - کری ذهنی ، مریض میتواند سخن بگوید، چیز بنویسد و بخواند ولی آنچه را میشنود نمیفهمد. ج - کوری ذهنی ، مریض از درک معنی چیزی که میخواند عاجز است . باید دانست که امراض مربوط به تکلم نتیجه ٔ اختلال حافظه تنها نیست ، بلکه در این حالت استعدادهای دیگر نفس هم شاید صدمه دیده باشند زیرا در قوه ٔ تکلم علاوه بر حافظه ، عادت و پاره ای از اعمال عالیه ٔ عقلانی نیز دخالت دارند.
7 - تحریک یا اشتداد غیرطبیعی حافظه هم نوعی از مرض بشمار میرود. ازجمله نمونه های آن شهادت برخی اشخاص است که از خطر مرگ رهائی یافته میگویند در آن لحظه ای که میان مرگ و زندگی بوده اند جزئیاتی از گذشته ٔ خود را بخاطر آورده اند که در تمام عمر بیاد نداشتند. نمونه ٔ دیگر اشتداد غیرطبیعی حافظه در بعضی تب های شدید ملاحظه میشود. ازجمله «تن » زنی را نقل میکند که در حال تب قطعات کاملی به زبان لاتینی و یونانی و عبرانی از بر میخواند، در صورتی که هیچ سواد نداشت ، پس از تحقیق معلوم شد که در نه سالگی نزد عمویش که کشیش پرتستان بود زندگی میکرده وقطعات مزبور را از او شنیده بوده است . علت تحریک حافظه غالباً بدنی است و مخصوصاً بواسطه ٔ هجوم و سرعت فوق العاده ٔ جریان خون در مغز پیدا میشود . (از علم النفس یا روانشناسی از لحاظ تربیت تألیف علی اکبر سیاسی صص 123-138).