کلمه جو
صفحه اصلی

عبدالرزاق

فرهنگ اسم ها

(تلفظ: abdolrazzāq) (عربی) بنده‌ی روزی دهنده (خدا)؛ (در اعلام) نام چندین تن از اشخاص علمی و ادبی در تاریخ.


اسم: عبدالرزاق (پسر) (عربی) (تاریخی و کهن، مذهبی و قرآنی) (تلفظ: abdolrazzāq) (فارسی: عبدالرزاق) (انگلیسی: abdolrazzagh)
معنی: بنده پروردگار روزی دهنده، بنده ی خدای روزی دهنده، ( اَعلام ) ) عبدالرزاق باشتینی: نخستین امیر سربداران [، قمری] از مردم باشتین، که به دست برادرش مسعود سربداری کشته شد، ) عبدالرزاق دنبلی: متخلّص به مفتون [، قمری] شاعر، ادیب و مورخ ایرانی از مردم خوی، مؤلف مآثر سلطانی، در تاریخ قاجار و اثرهای متعدد دیگر، ) عبدالرزاق سمرقندی: [، قمری] مورخ ایرانی، مؤلف تاریخ فارسی مطلع السعدین، در تاریخ تیموریان، ) عبدالرزاق کاشانی: [قرن هجری] عارف ایرانی و مؤلف کتابهایی در تصوف، از آثار اوست: اصطلاحات صوفیه، شرح فصوص الحکم، شرح منازل السایرین و لطایف الاعلام، ( عربی ) بنده ی روزی دهنده ( خدا )، ( در اعلام ) نام چندین تن از اشخاص علمی و ادبی در تاریخ

فرهنگ فارسی

۱ - عبدالرزاق (ابن احمد بن حسن میمندی )
دهی است از دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر واقع در ۳۱ هزار گزی کلیبر و ۳۱ هزار گزی شوسه اهر - کلیبر ناحیه ایست کوهستانی آب و هوای آن معتدل است آب آن از رودخانه گوی آغاج و چشمه تامین میشود محصولات آن غلات است اهالی بزراعت و گله داری اشتغال دارند صنایع دستی آنها فرش گلیم بافی است راه مالرو دارد

لغت نامه دهخدا

عبدالرزاق. [ ع َ دُرْ رَزْ زا ] ( اِخ ) دهی است از دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر واقع در 31هزار گزی کلیبر و 31هزار گزی شوسه اهر - کلیبر. ناحیه ای است کوهستانی آب و هوای آن معتدل است و 330 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه گوی آغاج و چشمه تأمین میشود.محصولات آن غلات است اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند. صنایع دستی آنان فرش و گلیم بافی است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ص 328 ).

عبدالرزاق. [ ع َ دُرْ رَزْ زا ] ( اِخ ) ابن احمدبن محمد الصابونی. رجوع به ابن الصابونی کمال الدین عبدالرزاق در این لغتنامه و الاعلام زرکلی شود.

عبدالرزاق. [ ع َ دُرْ رَزْ زا ] ( اِخ ) ابن احمدمیمندی. از وزراء سلطان مودود به غزنین بود و به سال 441 هَ. ق. درگذشت. ( از حبیب السیر ج 2 ص 393 ).

عبدالرزاق. [ ع َ دُرْ رَزْ زا ] ( اِخ ) ابن خواجه شهاب الدین فضل اﷲ. از مردم باشتین از دهات بیهق و سرسلسله سربداران است. او دومین فرزند شهاب الدین فضل اﷲ است. وی مردی شجاع بود. سلطان ابوسعید بهادرخان او را به معرفی برادرش امیر امین الدین جهت کشتی گرفتن با ابومسلم پهلوان عصر به خراسان دعوت کرد. به امر سلطان با ابومسلم پهلوان در مسابقه تیرانداری شرکت جست و در نتیجه گوی سبقت را ربود. سلطان بفرمود تا عبدالرزاق را شغلی پرسود دهند. دیوانیان تحصیل مالیات کرمان را که مبلغ صدوبیست هزار دینار بود به وی دادند مقرر آنکه بیست هزار دینار را جهة خاصه خود تصرف نماید و صدهزار دینار آن را برای خزانه عامره بفرستد. عبدالرزاق تمامی آن وجوه را به کرمان صرف خود نمود. وقتی متوجه شد که یک دینار از آن وجوه نمانده بود در بحر اندیشه فرورفت. بر حسب اتفاق در همان ایام خبر مرگ سلطان ابوسعید بهادرخان شایع شد. عبدالرزاق روی به وطن معهود آورده چون به باشتین آمد دید فتنه ای حادث شده است. سبب آن بود که در آن زمان ایلچی به باشتین آمده از حسن حمزه و حسین حمزه که دو برادر بودند شراب و شاهد طلب کرده بودند و چون در باب شاهد عذری آورده بودند ایلچی خواست که متعرض عورات ایشان شود برادران شمشیر کشیده گفتند ما سربداریم تحمل این رسوائی را نداریم و ایلچی را به قتل رساندند. خواجه علاءالدین محمدکه در آن زمان وزیر خراسان بود و در قریه فریومد اقامت داشت کسان به طلب حسن و حسین فرستاد آندو در رفتن تعلل کردند. امیر عبدالرزاق چون بر حقیقت واقعه اطلاع یافت جمعی را با خود متفق کرد و نوکران وزیر را برگردانید. خواجه علاءالدین نوبت دیگر زیاده از پنجاه کس جهت همان امر به باشتین فرستاد امیر عبدالرزاق در مقام خلاف آمد. جنگ درگرفت چند نفر از نوکران علاءالدین کشته و باقی منکوب و مخذول شدند. پس از آن عبدالرزاق مردم آن قریه را جمع آورده گفت فتنه ای عظیم در این دیار بوقوع پیوست و اگر مساهله کنیم کشته شویم وبه مردی سر خود بردار دیدن هزاربار بهتر که به نامردی به قتل رسیدن. از این جهت و سخن آن دو برادر آنان سربدار شدند. امیرعبدالرزاق با جمع لشکریان خود جهت پاسخ به عمل علاءالدین رهسپار خراسان شدند. در آن موقع خواجه علاءالدین جهت امری متوجه استراباد شده بود امیر عبدالرزاق خبردار شد. از عقبش شتافت و در دره شهرک نو به او رسید نبردی سخت در گرفت خواجه علاءالدین به قتل رسید و امیر عبدالرزاق با غنائم و اموال زیاد به باشتین مراجعت کرد. سربداران به سال 738 هَ. ق. به سبزوار رفتند و آنجا را تصرف کردند و امیرعبدالرزاق رسماً بر مسند حکومت نشست. و در همین سال امیرعبدالرزاق بدست برادرش امیر وجیه الدین مسعود به قتل رسید. رجوع به حبیب السیر چ طهران ج 3 ص 357 شود.

عبدالرزاق . [ ع َ دُرْ رَزْ زا ] (اِخ ) ابن همام بن نافع الحمیری . رجوع به صفانی عبدالرزاق بن همام شود.


عبدالرزاق . [ ع َ دُرْ رَزْ زا ] (اِخ ) ابن احمدبن محمد الصابونی . رجوع به ابن الصابونی کمال الدین عبدالرزاق در این لغتنامه و الاعلام زرکلی شود.


عبدالرزاق . [ ع َ دُرْ رَزْ زا ] (اِخ ) ابن احمدمیمندی . از وزراء سلطان مودود به غزنین بود و به سال 441 هَ . ق . درگذشت . (از حبیب السیر ج 2 ص 393).


عبدالرزاق . [ ع َ دُرْ رَزْ زا ] (اِخ ) ابن خواجه شهاب الدین فضل اﷲ. از مردم باشتین از دهات بیهق و سرسلسله ٔ سربداران است . او دومین فرزند شهاب الدین فضل اﷲ است . وی مردی شجاع بود. سلطان ابوسعید بهادرخان او را به معرفی برادرش امیر امین الدین جهت کشتی گرفتن با ابومسلم پهلوان عصر به خراسان دعوت کرد. به امر سلطان با ابومسلم پهلوان در مسابقه ٔ تیرانداری شرکت جست و در نتیجه گوی سبقت را ربود. سلطان بفرمود تا عبدالرزاق را شغلی پرسود دهند. دیوانیان تحصیل مالیات کرمان را که مبلغ صدوبیست هزار دینار بود به وی دادند مقرر آنکه بیست هزار دینار را جهة خاصه ٔ خود تصرف نماید و صدهزار دینار آن را برای خزانه ٔ عامره بفرستد. عبدالرزاق تمامی آن وجوه را به کرمان صرف خود نمود. وقتی متوجه شد که یک دینار از آن وجوه نمانده بود در بحر اندیشه فرورفت . بر حسب اتفاق در همان ایام خبر مرگ سلطان ابوسعید بهادرخان شایع شد. عبدالرزاق روی به وطن معهود آورده چون به باشتین آمد دید فتنه ای حادث شده است . سبب آن بود که در آن زمان ایلچی به باشتین آمده از حسن حمزه و حسین حمزه که دو برادر بودند شراب و شاهد طلب کرده بودند و چون در باب شاهد عذری آورده بودند ایلچی خواست که متعرض عورات ایشان شود برادران شمشیر کشیده گفتند ما سربداریم تحمل این رسوائی را نداریم و ایلچی را به قتل رساندند. خواجه علاءالدین محمدکه در آن زمان وزیر خراسان بود و در قریه ٔ فریومد اقامت داشت کسان به طلب حسن و حسین فرستاد آندو در رفتن تعلل کردند. امیر عبدالرزاق چون بر حقیقت واقعه اطلاع یافت جمعی را با خود متفق کرد و نوکران وزیر را برگردانید. خواجه علاءالدین نوبت دیگر زیاده از پنجاه کس جهت همان امر به باشتین فرستاد امیر عبدالرزاق در مقام خلاف آمد. جنگ درگرفت چند نفر از نوکران علاءالدین کشته و باقی منکوب و مخذول شدند. پس از آن عبدالرزاق مردم آن قریه را جمع آورده گفت فتنه ای عظیم در این دیار بوقوع پیوست و اگر مساهله کنیم کشته شویم وبه مردی سر خود بردار دیدن هزاربار بهتر که به نامردی به قتل رسیدن . از این جهت و سخن آن دو برادر آنان سربدار شدند. امیرعبدالرزاق با جمع لشکریان خود جهت پاسخ به عمل علاءالدین رهسپار خراسان شدند. در آن موقع خواجه علاءالدین جهت امری متوجه استراباد شده بود امیر عبدالرزاق خبردار شد. از عقبش شتافت و در دره ٔ شهرک نو به او رسید نبردی سخت در گرفت خواجه علاءالدین به قتل رسید و امیر عبدالرزاق با غنائم و اموال زیاد به باشتین مراجعت کرد. سربداران به سال 738 هَ . ق . به سبزوار رفتند و آنجا را تصرف کردند و امیرعبدالرزاق رسماً بر مسند حکومت نشست . و در همین سال امیرعبدالرزاق بدست برادرش امیر وجیه الدین مسعود به قتل رسید. رجوع به حبیب السیر چ طهران ج 3 ص 357 شود.


عبدالرزاق . [ ع َ دُرْ رَزْ زا ] (اِخ ) ابن رزق اﷲبن ابی بکربن خلف ، مکنی به ابومحمد و معروف به الرسعنی . مفسر واز فقهاء حنابله بود. از تألیفات اوست : رموز الکنوز. تفسیر در چهار مجلد و جز آن . (از الاعلام زرکلی ).


عبدالرزاق . [ ع َ دُرْ رَزْ زا ] (اِخ ) ابن علی بن الحسین اللاهیجی الجیلانی ثم القمی معروف به ملاعبدالرزاق . از فضلاء و متکلمان و حکماء متشرع و از محققان و عالم به علم منطق و کلام بود و شعر میسرود. وی از شاگردان مبرز صدرالدین شیرازی (ملاصدرا) و داماد او بود. وی در قم تدریس میکرد از تألیفات اوست : حاشیه جواهر و اعراض شرح تجرید قوشچی . حاشیه بر حاشیه خفری . حاشیه بر حاشیه ملاعبداﷲیزدی بر تهذیب المنطق . حاشیه شرح اشارات خواجه . حدوث عالم . دیوان شعر به فارسی که به گفته ٔ مجمع الفصحاء قریب به چهار الی پنج هزار بیت است . سرمایه ٔ ایمان فی اثبات اصول العقاید بطریق البرهان . شرح تجرید خواجه (شوارق و مشارق ). شرح هیاکل النور در حکمت اشراق .شرح گلشن راز شبستری موسوم به مفاتیح الاعجاز. شرح الکلمات الطیبه . گوهر مراد و جز آن . از اشعار اوست :
علی را قدر پیغمبر شناسد
که هر کس خویش را بهتر شناسد.
سنگ بالین کن و وانگه مزه ٔ خواب ببین
تا ببینی که چه در زیر سر مردان است .
جنون تکلیف کوه و دشت و صحرا میکند ما را
اگر تن در دهیم دیگر که پیدا میکند ما را.
وی بنابر قولی به سال 1051 هَ . ق . در قم درگذشت . (از ریحانة الادب و الذریعه ).


عبدالرزاق . [ ع َ دُرْ رَزْ زا ] (اِخ ) دهی است از دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر واقع در 31هزار گزی کلیبر و 31هزار گزی شوسه اهر - کلیبر. ناحیه ای است کوهستانی آب و هوای آن معتدل است و 330 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ گوی آغاج و چشمه تأمین میشود.محصولات آن غلات است اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند. صنایع دستی آنان فرش و گلیم بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ص 328).


دانشنامه عمومی

عبدالرزاق یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در دهستان سیدان بخش آبش احمد شهرستان کلیبر واقع شده است.

دانشنامه آزاد فارسی

عَبدُالرَزّاق (اصفهان ۱۰۶۰ـ۱۹۶۳ق)
خوشنویس ایرانی. نستعلیق نویس دربار شاه عباس اول (حک: ۹۹۶ـ ۱۰۳۸ق) که علاوه بر کتابت، شاهنامه خوانی نیز می کرد. عبدالرزاق را در اصفهان در جوار آرامگاه میرعماد به خاک سپردند. از او یک نسخه منتخب حدیقة الحقیقه در کتابخانۀ حاج سید نصرالله تقوی باقی مانده است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عبدالرزاق (ابهام زدایی). عبدالرزاق ممکن است اسم برای اشخاص ذیل باشد: • عبدالرزاق لاهیجی، متخلص به فیاض، یکی از برجسته ترین متکلمان مسلمان و شیعه• حاجی عبدالرزاق، معروف به اندری، از علمای مجاهد افغانستان در قرن سیزدهم و چهاردهم هجری• سید عبدالرزاق موسوی مقرم، از علمای شیعه در قرن چهاردهم هجری قمری• عبدالرزاق بغایری، از پیشگامان معاصر فن نقشه برداری و علم جغرافیا در ایران• عبدالرزاق بن حسن بیطار، عالم دینی، ادیب و مورخ سوری• عبدالرزاق بیگ دنبلی، متخلص به «مفتون»، از شعرا و فضلا و نویسندگان قرن سیزدهم• عبدالرزاق رانکوئی گیلانی، عالم امامی قرن یازدهم• عبدالرزاق سمرقندی، شیخ خانقاه شاهرخ در دوره گورکانی
...

پیشنهاد کاربران

( رَزّاق ) یکی از نام های خداوند است به معنی روزی دهنده و ( عبد ) به معنی بنده.

عبدالرزاق نام بزرگی است،
که به معنی بنده ی خدای روزی دهنده.


کلمات دیگر: