مترادف مالک : ارباب، دارا، دارنده، صاحب، صاحبخانه، ملک دار، موجر، آقا، مخدوم، خداوند، خدایگان، ذی حق
متضاد مالک : مستاجر
برابر پارسی : دارنده، توانمند، سرمایه دار
owner, landlord, proprietor
landlord, possessor, proprietor
مالک , دارنده , ملا ک , متصرف , صاحب حق طبق کتاب
(تلفظ: mālek) (عربی) آن که صاحب مِلک یا املاکی است ؛ آن که دارنده و صاحب اختیار چیزی یا کسی باشد ؛ از نامها و صفات خداوند ؛ (در ادیان) ملک الموت گیرندهی جان ؛ (در اعلام) نام یکی از یاران امیرالمؤمنین علی (ع) مشهور به مالکِ اشتر .
ارباب، دارا، دارنده ≠ مستاجر
صاحب، صاحبخانه، ملکدار، موجر
آقا، مخدوم
خداوند، خدایگان، ذیحق
۱. ارباب، دارا، دارنده
۲. صاحب، صاحبخانه، ملکدار، موجر
۳. آقا، مخدوم
۴. خداوند، خدایگان، ذیحق ≠ مستاجر
شخصی که از حق انحصاری استفاده از یک دارایی یا واگذاری آن برخوردار است
مالک . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن تیهان الانصاری . رجوع به ابوالهیثم مالک ... شود.
مالک . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن قیس . رجوع به ابوصرمه شود.
مالک . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ذی حمامةتابعی است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ابوشرحبیل مالک ... و رجوع به الاصابه ج 3 ص 344 شود.
مالک . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ربیعةبن البدن بن عامر الخزرجی الساعدی مکنی به ابواسید (متوفی به سال 60 هَ .ق .) صحابی است . از وی در صحیحین 28 حدیث نقل شده است . در تاریخ وفات او اختلاف کرده اند و گویند از همه ٔ کسانی که در غزوه ٔ بدر شرکت داشتند دیرتر وفات یافته است . (از اعلام زرکلی ج 3 ص 826).
مالک . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن سعیر. رجوع به ابومحمد مالک ... شود.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 204).
مالک . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عامر. رجوع به ابوعطیه ٔ وادعی شود.
مالک . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عباده . رجوع به ابوموسی غافقی شود.
مالک . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عبدالواحد المسعمی . و رجوع به ابوغسان مالک ... شود.
مالک . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عوف بن سعدبن یربوع النصری از هوازن ، صحابی و از مردم طائف است . در غزوه ٔ حنین رئیس مشرکان بود و سپس اسلام آورد. در جنگ قادسیه شرکت داشت و دمشق را فتح کرد. در میان قوم خود شاعری بلند پایه بود. در حدود سال 20 هَ . ق . درگذشت . (از اعلام زرکلی ج 3 ص 829). و رجوع به اعلام زرکلی و الاصابة ج 3 ص 352 شود.
مالک . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن نضربن کنانه از مضر و جد جاهلی است . وی جد دهم حضرت رسول (ص ) است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به تاریخ گزیده ص 107 و 108 و انساب سمعانی ص 6 شود.
مالک . [ ل ِ] (اِخ ) ابن عمیره . رجوع به ابوصفوان مالک ... شود.
مالک . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن نویرةبن حمزةبن شداد... تمیمی یربوعی مکنی به ابی حنظله و ملقب به الجفول صحابی است . در عهد جاهلیت از اشراف و شاعران و از بزرگان قوم خود بود سپس اسلام آورد و حضرت رسول وی را به سرپرستی صدقات قوم خود تعیین کرد و چون خبر رحلت پیغمبر را دریافت ، صدقات را در اختیار گرفت و میان قوم خویش قسمت کرد و چون سجاح ادعای نبوت کرد به وی پیوست و مرتد شد. خالدبن ولید او را در بطاح دستگیر کرد و به امر وی کشته شد. و رجوع به الاصابه طبع کلکته ج 6 ص 36 و فوات الوفیات ج 2 ص 143 و اعلام زرکلی ج 3 ص 830 شود.
مالک . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ابی کرب بن تبعالاقرن از ملوک بنی حمیر است و 35 سال در یمن سلطنت کرد. (از حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 264).
مالک . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن اسماعیل نهدی کوفی . رجوع به ابوغسان مالک ... شود.
خاقانی .
مالک . [ ل ِ ] (اِخ ) نام سوداگری که یوسف علیه السلام را از اخوان او خریده بود. (غیاث ) (آنندراج ).
مالک . [ ل ِ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . نامی از صفات الهی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نام خدای تعالی . (آنندراج ).
مالک . [ ل ِ ] (اِخ )ابن ربیعة السلولی . رجوع به ابومریم مالک ... شود.
مالک . [ ل ِ ] (اِخ )ابن سلیمان النهشلی . رجوع به ابوغسان مالک ... شود.
ناصرخسرو (دیوان ص 362).
سنائی .
سنائی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
خاقانی .
خاقانی .
سعدی .
سعدی .
سعدی .
(گلستان ).
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
نظامی .
سنائی (یادداشت ایضاً).
سوزنی (یادداشت ایضاً).
۱انگل ۲صاحب ملک – ملاک