کلمه جو
صفحه اصلی

هما

فارسی به انگلیسی

osprey, fabulous bird of good omen, feminine proper name, [fabulous bird of good omen]

osprey


[fabulous bird of good omen]


فرهنگ اسم ها

اسم: هما (دختر) (فارسی) (پرنده، طبیعت) (تلفظ: homā) (فارسی: هما) (انگلیسی: homa)
معنی: نام پرنده ای افسانه ای که او را به عنوان مرغ سعادت می شناسند، فرخنده، پرنده ای با جثه ای نسبتاً درشت از خانواده ی لاشخورها، دارای بال های بلند، دم بلندِ لوزی شکل به رنگ خاکستری و یک دسته مو در زیر منقار، [هما به خوردن استخوان مشهور است و قدما می پنداشتند سایه اش بر سر هر کس بیفتد به سعادت می رسد و در بعضی منابع با عقاب تخلیط شده است]، ( اَعلام ) هما در «فروردین یشت» اوستا دختر «کی گشتاسب» و خواهر اسفندیار است، ( همای ) در اساطیر اقوام هندو ایرانی بلند پروازترین پرنده است، ( در پهلوی به معنی فرخنده )، دُم بلندِ لوزی شکل به رنگ خاکستری و یک دسته مو در زیر منقار [هما به خوردن استخوان مشهور است و قدما می پنداشتند سایه اش بر سر هر کس بیفتد به سعادت می رسد و در بعضی منابع با عقاب تخلیط شده است] ( در اعلام ) هما در ' فروردین یشت ' اوستا دختر ' کی گشتاسب ' و خواهر اسفندیار است، پرنده ای با جثه بزرگ که قدما می پنداشتند سایه اش بر سر هر کسی بیفتد به سعادت و خوشبختی می رسد، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر گشتاسپ پادشاه کیانی، و همچنین نام دختر بهمن اسفندیار ملقب به چهرزاد

(تلفظ: homā) (در پهلوی به معنی فرخنده)؛ پرنده‌ای با جثه‌ای نسبتاً درشت از خانواده‌ی لاشخورها ، دارای بال‌های بلند ، دُم بلندِ لوزی شکل به رنگ خاکستری و یک دسته مو در زیر منقار . [هما به خوردن استخوان مشهور است و قدما می پنداشتند سایه‌اش بر سر هر کس بیفتد به سعادت می‌رسد و در بعضی منابع با عقاب تخلیط شده است] (در اعلام) هما در ' فروردین یشت ' اوستا دختر ' کی گشتاسب ' و خواهر اسفندیار است ؛ (همای) در اساطیر اقوام هندو ایرانی بلند پروازترین پرنده است .


فرهنگ فارسی

(اسم ) نامی است ازنامهای زنان .
هماولله : اما ولله است برای تحقیق تالی خود آید تقول : هما ان زیدا عاقلا : یعنی در حقیقت او عاقل است

فرهنگ معین

(هُ ) (اِ. ) ۱ - پرنده ای افسانه ای که به باور قدما اگر سایه اش بر سر کسی بیفتد آن شخص سعادتمند می شود. ۲ - نامی است از نام های زنان .

لغت نامه دهخدا

هما. [ هَُ] ( اِ ) مرغی است که استخوان میخورد. بر سر هرکه سایه او افتد به دولت و سلطنت رسد. ( غیاث ). همای. پشتش سیاه مایل به خاکستری ، سینه اش حنایی بی نقش ، دو شاخ مانند شاخ بوم و ریش زیبا و بالهایی از قره قوش بلندتر دارد. ( یادداشت مؤلف ). در ادبیات فارسی او را مظهر فرّ و شکوه دانند و به فال نیک گیرند :
تو فرّ همایی و زیبای گاه
تو تاج کیانی و پشت سپاه.
فردوسی.
درفشی ز پیل سیه پیکرش
همایی ز یاقوت سرخ از برش.
فردوسی.
نیکوتر از بهاری ، زیباتر از نگاری
چابک تر از تذروی فرخ تر از همایی.
فرخی.
زاغ حرص و همای همت را
ریزه استخوان نمی یابم.
خاقانی.
خوانده به چتر شاه بر چرخ آیةالکرسی ز بر
چترش همایی زیر پر عرش معلا داشته.
خاقانی.
تا همایم خوانده ای در کام دل
هرنواله استخوان می آیدم.
خاقانی.
با جهل مجوی زهد ازیرا
کز جغد نیامدت همایی.
نظامی.
فرّهمای ملکی داشتی
اوج هوای فلکی داشتی.
نظامی.
چون تو همایی شرف کار باش
کم خور و کم گوی و کم آزار باش.
نظامی.
که هریک بود در میدان همایی
به دعوی گاه نخجیر اژدهایی.
نظامی.
بدین طاوس کرداری ، همایی
روان شد چون تذروی در هوایی.
نظامی.
و رجوع به همای شود.

هما. [ هَُ ] ( ع ضمیر ) ضمیر است برای تثنیه مؤنث و مذکر. ( یادداشت مؤلف ). ایشان دو مرد یا ایشان دو زن. ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ).

هما. [ هََ ] ( ع صوت ) هما واﷲ؛ به معنی اما واﷲ است. برای تحقیق تالی خود آید. تقول : هما ان زیداً عاقل ؛ یعنی درحقیقت او عاقل است. ( منتهی الارب ).

هما. [ هَُ ] ( اِخ ) میرزا صادق دیباچه نگار، از مردم مرو. ( دانشوران خراسان ص 251 ).

هما. [ هَُ ] ( اِخ ) دهی است از بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که 422 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چاه. محصول عمده اش غله ، پنبه و لبنیات و کاردستی زنان قالی بافی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

هما. [ هََ ] (ع صوت ) هما واﷲ؛ به معنی اما واﷲ است . برای تحقیق تالی خود آید. تقول : هما ان زیداً عاقل ؛ یعنی درحقیقت او عاقل است . (منتهی الارب ).


هما. [ هَُ ] (اِخ ) میرزا صادق دیباچه نگار، از مردم مرو. (دانشوران خراسان ص 251).


هما. [ هَُ ] (ع ضمیر) ضمیر است برای تثنیه ٔ مؤنث و مذکر. (یادداشت مؤلف ). ایشان دو مرد یا ایشان دو زن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ).


هما. [ هَُ ] (اِخ ) دهی است از بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که 422 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چاه . محصول عمده اش غله ، پنبه و لبنیات و کاردستی زنان قالی بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).


هما. [ هَُ] (اِ) مرغی است که استخوان میخورد. بر سر هرکه سایه ٔ او افتد به دولت و سلطنت رسد. (غیاث ). همای . پشتش سیاه مایل به خاکستری ، سینه اش حنایی بی نقش ، دو شاخ مانند شاخ بوم و ریش زیبا و بالهایی از قره قوش بلندتر دارد. (یادداشت مؤلف ). در ادبیات فارسی او را مظهر فرّ و شکوه دانند و به فال نیک گیرند :
تو فرّ همایی و زیبای گاه
تو تاج کیانی و پشت سپاه .

فردوسی .


درفشی ز پیل سیه پیکرش
همایی ز یاقوت سرخ از برش .

فردوسی .


نیکوتر از بهاری ، زیباتر از نگاری
چابک تر از تذروی فرخ تر از همایی .

فرخی .


زاغ حرص و همای همت را
ریزه ٔ استخوان نمی یابم .

خاقانی .


خوانده به چتر شاه بر چرخ آیةالکرسی ز بر
چترش همایی زیر پر عرش معلا داشته .

خاقانی .


تا همایم خوانده ای در کام دل
هرنواله استخوان می آیدم .

خاقانی .


با جهل مجوی زهد ازیرا
کز جغد نیامدت همایی .

نظامی .


فرّهمای ملکی داشتی
اوج هوای فلکی داشتی .

نظامی .


چون تو همایی شرف کار باش
کم خور و کم گوی و کم آزار باش .

نظامی .


که هریک بود در میدان همایی
به دعوی گاه نخجیر اژدهایی .

نظامی .


بدین طاوس کرداری ، همایی
روان شد چون تذروی در هوایی .

نظامی .


و رجوع به همای شود.

فرهنگ عمید

پرنده ای با چثۀ درشت از تیرۀ لاشخورها و شبیه شاهین. &delta، قدما می پنداشتند خوراکش استخوان است و سایه اش بر سر هرکس بیفتد به سعادت و کامرانی خواهد رسید و در میمنت و سعادت به او مثل می زدند: غلیواج از چه میشوم است؟ از آنکه گوشت برباید / هما ایرا مبارک شد، که قوتَش استخوان باشد (عنصری: ۳۲۸ ).

پرنده‌ای با چثۀ درشت از تیرۀ لاشخورها و شبیه شاهین. Δ قدما می‌پنداشتند خوراکش استخوان است و سایه‌اش بر سر هرکس بیفتد به سعادت و کامرانی خواهد رسید و در میمنت و سعادت به ‌او مثل می‌زدند: ◻︎ غلیواج از چه میشوم است؟ از آنکه گوشت برباید / هما ایرا مبارک شد، که قوتَش استخوان باشد (عنصری: ۳۲۸).


دانشنامه عمومی

هما ممکن است یکی از موارد زیر باشد:
هما (پرنده)، نام پرنده
هما (اسطوره)، پرنده ٔ اسطوره ای
ایران ایر مخفف هواپیمای ملی ایران
همای دختر بهمن یا «همای چهرآزاد»، شاه ایران
گروه هتل های هما گروه هتل های هما
کوه هما، آتشفشانی در کنیا
میدان گازی هما، میدان گازی در جنوب ایران
باشگاه فوتبال هما، از باشگاه های فوتبال ایران
هما (الیگودرز)، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان الیگودرز
هما (بالگرد)

به معنای سعادت,خوشبختی. اولین پادشاه زن ایرانی هما نام داشته است.


دانشنامه آزاد فارسی

هُما
رجوع شود به:هواپیمایی ملی ایران

نقل قول ها

هما (اسطوره). پرنده هما در اسطوره های ایرانی جایگاه مهمی دارد و معروف است که سایه اش بر سر هر کس بیافتد به سعادت و کامرانی خواهد رسید به همین دلیل به مرغ سعادت معروف شده است.
• «تو فَرِّ همایی و زیبای گاه // تو تاجِ کیانی و پشتِ سپاه»• «همای سپهری بگسترد پر // همی بر سرش داشت سایه ز فر»• «بپوشید رخشنده رومی قبای // ز تاج اندر آویخت پَرِّ همای»• «تا نبود چون همای فرخ کرکس // همچو نباشد به شبه باز خشین پند»• «کس نیاید به زیر سایهٔ بوم // ور همای از جهان شود معدوم»• «همای، گو مفکن سایهٔ شرف هرگز // بر آن دیار که طوطی کم از زغن باشد»• «همایِ زلفِ شاهینِ شَه پرت را // دل شاهانِ عالم زیرِ پر باد»• «تا همایم خوانده ای در کام دل // هرنواله استخوان می آیدم»• «فرّ همای ملکی داشتی // اوج هوای فلکی داشتی»• «چون تو همایی شرف کار باش // کم خور و کم گوی و کم آزار باش»

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی هُمَا: آن دو
معنی یَسْتَغِیثَانِ: آن دو طلب کنند پناهشان دهد (کلمه یستغیثان از مصدر استغاثه است ، که به معنای طلب غوث ( پناه ) از خدا است . و معنای جمله "هُمَا یَسْتَغِیثَانِ ﭐللَّهَ " این است که : پدر و مادرش از خدا طلب میکنند که پناهشان دهد )
معنی غَارِ: غار - شکاف کوه (سوراخ وسیعی است که در کوه باشد ، و مقصود از آن در "إِذْ هُمَا فِی ﭐلْغَارِ" غاری است که در کوه ثور قرار داشته ، و این غار غیر از غاریست که در کوه حرا قرار داشت و محل نزول اولین آیات قرآن کریم بر پیامبر صلی الله علیه وآله بود )
معنی صِنْوَانٌ: هم ریشه (کلمه صنو به معنای شاخه و جوانهایست که از بیخ تنه درخت روئیده باشد مثلا گفته میشود : هما صنوا نخلة - این دو ، دو شاخه از یک درخت خرما است که از ریشه آن جوانه زده ، و فلان صنو ابیه - فلانی شاخه و جوانه پدر خویش است و تثنیه صنو ، صنوان ، و جمع ...
ریشه کلمه:
هما (۱۵۹ بار)

پیشنهاد کاربران

نام هما یک نام کاملا ایرانی است و اصلا به نام های عربی ربطی ندارد
همچنین مجسمه ی پرنده ی هما بر روی ستون های تخت جمشید نیز بود

معنی عربیش میشه آن دو

سلام اسم من هما هست بیشتر دوستام با همای توی عربی اشتباه میگیرن لطفا شما این اشتباه رو نکنید هما یک اسم اصیل ایرانی است که توی خیلی از شعر ها و داستان تا اومده

پرنده ای که جثه بزرگ دارد و به زبان پهلوی به معنای فرخنده است

هما یا مرغ استخوان خوار ( نام علمی: Gypaetus barbatus به معنی کرکس ریش دار ) نوعی کرکس بزرگ است که در کوه های مرتفع آفریقا، جنوب اروپا و آسیا زندگی می کند.
هما در تمام طول سال یک جا می ماند و هر فصل فقط یک یا دو تخم می گذارد. این پرنده مانند دیگر کرکس ها عمدتاً لاشه خوار است اما عمدهٔ غذای آن را مغز استخوان تشکیل می دهد. هما استخوان های بزرگ را از ارتفاع زیاد به روی سنگ ها پرتاب می کند تا به قطعات کوچک تر شکسته شود. گاهی هم از لاک پشت های زنده به همین روش تغذیه می کند.
هما در اسطوره های ایرانی جایگاه مهمی دارد و معروف است که سایه اش بر سر هر کس بیافتد به سعادت و کامرانی خواهد رسید به همین دلیل به مرغ سعادت معروف شده است. [۱]
در افسانه های ایران مثل ققنوس در اساطیر مصر و یونان صاحب کرامت است. همادر ادبیات ایران به عنوان نماد سعادت است و برعکس جغد که نماد شوم است البته هما می تواندپرنده ای افسانه ای و اساطیری باشد [۲] در قصه ها و مثل های ایرانی از هما به عنوان پرنده سعادت یاد شده است.
در خرابه های تخت جمشید که پایتخت هخامنشیان بوده است دو مجسمه سنگی از هما پیدا شده است. [۳] این نشان می دهد که هما در زمان ایران باستان نیز پرنده سعادت بوده است. [۴]
مجسمه همای افسانه ای ایران در تخت جمشید
محتویات [نهفتن]
۱ ویژگی های جسمی
۲ هما در فرهنگ و ادبیات ایران
۳ نگارخانه
۴ منابع
۵ پیوند به بیرون
ویژگی های جسمی [ویرایش]
جثهٔ هما بیشتر شبیه به یک شاهین عظیم الجثه است تا یک کرکس و تنها کرکسی است که سرش پر دارد. ارتفاع هما ۹۵ تا ۱۲۵ سانتی متر، فاصلهٔ بین دو بال آن ۲۷۵ تا ۳۰۸ سانتی متر و وزن آن ۴. ۵ تا ۷. ۵ کیلوگرم است.
هما در فرهنگ و ادبیات ایران [ویرایش]
هم چنین ببینید: هما ( اسطوره )
هما ( همای ) جایگاه برجسته ای در ادبیات ایران زمین داشته است. در سروده های بسیاری از شاعران از هما به عنوان پرنده خوشبختی و سعادت یاد شده است. در ادبیات فارسی او را نماد فرّ و شکوه دانند و به شگون نیک گیرند. [۵] همچنین آمده است "مرغی است که او را مبارک دارند و چون پیدا شود مردم به تفأل در زیر سایه ٔ او روند"[۶].
نمونه هایی از یادکرد هما در ادبیات فارسی:
تو فرّ همایی و زیبای گاه تو تاج کیانی و پشت سپاه ( فردوسی )
همای سپهری بگسترد پر همی بر سرش داشت سایه ز فر ( فردوسی )
تا نبود چون همای فرخ کرکس همچو نباشد به شبه باز خشین پند ( فرخی )
کس نیاید به زیر سایه ٔ بوم ور همای از جهان شود معدوم ( سعدی )
همای گو مفکن سایه ٔ شرف هرگز بر آن دیار که طوطی کم از زغن باشد ( حافظ )
تا همایم خوانده ای در کام دل هرنواله استخوان می آیدم ( خاقانی )
فرّ همای ملکی داشتی اوج هوای فلکی داشتی ( نظامی )
چون تو همایی شرف کار باش کم خور و کم گوی و کم آزار باش ( نظامی )
نقش این پرنده در کنده کاریها و برخی از سر ستون های پارسه ( تخت جمشید ) نیز پیداست. هواپیمایی ملی ایران با بکارگیری ایهام نام هما و نیز نماد هما به بهترین شکل چه به در تعبیر پرنده سعادت و چه در استفاده از حروف کوتاه شده برای نامش این باور فرهنگ عامه را با فعالیت تجاری خود پیوند زده بود. در نشان کنونی باشگاه فوتبال پرسپولیس هم نمادی از سر این پرنده به کار گرفته شده است.
نگارخانه [ویرایش]
هما ( النسر )

هما

همای بالغ پرهای زرد براق دارد

همای نابالغ پرهای تیره رنگ دارد

نیمرخ سر

کودکی به همراه هما در کابل

Gypaetus barbatus aureus

Gypaetus barbatus hemachalanus
منابع [ویرایش]
↑ Set Cookies
↑ هما پرنده ای افسانه ای یا واقعی؟! - آموزشکده محیط زیست
↑ اندیشه های پارسی - هما پرنده افسانه ای
↑ IRANSEDA Network - هما پرنده ای افسانه ای یا واقعی . . . ؟! - شبکه ایران صدا
↑ لغت نامه دهخدا - ذیل سرواژه ی هما
↑ لغت نامه دهخدا - ذیل سرواژه ی همای
پیوند به بیرون [ویرایش]
اولین عکس هما در همشهری
در ویکی انبار پرونده هایی دربارهٔ هما ( پرنده ) موجود است.
[نهفتن]
ن • ب • و
جنس های اصلی پرندگان
آبچلیک • آب شکاف • ابیا • اردک • آق ناز • اگرت • آلباتروس • آلوچه خورک • الیکایی • آنقوت • بادخور • باز • باقرقره • بالابان • بال لاکی • بحری • بلبل خرما • بلبل • بلدرچین • بوتیمار • بوچانگاه • بوقلمون • پاشلک • پپت • پرستو • پرستوی دریایی • پری شاهرخ • پشه خوار • پلیکان • پنگوئن • پیغو • ترمتای • تلیله • تنجه • توکا • توکان • تیهو • جغد • جیجاق • جیرفتی • چاخ لق • چارخو • چرخ ریسک • چک • چکاوک هدهد • چکاوک • چکچک • چلچله • چنگر • چوب پا • حواصیل • خروس • خروس کولی • خوتکا • دارخزک • دارکوب • دیدومک • دراج • درنا • دلیجه • دم جنبانک • دم چتری • دم سرخ • دودو • دودوئک • دیوارخزک • زاغ • زاغی • زردپره • زغن • زنبورخوار • زنگوله بال • زیرآبروک • سار • سارگپه • سبزقبا • سرحنایی • سسک • سلیم • سنقر • سنگ چشم • سنگ گردان • سهره • سیاه خروس • سینه سرخ • شاه بوف • شاهین • شبگرد مصری • شبگرد • شترمرغ • شناگر • شهباز • شهدخوار • صدف خوار • صعوه • طاووس • طاووسک • طرقه • طرلان • طوطی • طوطی دریایی • طوطی سرخ • عروس طوطی • عقاب • عندلیب • غاز • کلاغ • غواص • فاخته • فاخته دم دراز • فلامینگو • فنچ • فندق شکن • قرقاول • قرقی • قره ناز • قمری • قناری • قو • کاردینال • کاسکو • کاکاپو • کاکایی • کاکل سیاه • کبک • کبوتر • کرکس • کشیم • کفچه نوک • کلاغ • کله سبز • کمرکولی • کودن • کورکور • کوکابورا • کوکر • کوکو • کوکو دونده • کیوی • گاوچرانک • گلاریول • گلوآبی • گنجشک • گیلار • گیلان شاه • لاچین • لک لک نیل • لک لک • لیکو • لیل • مارگردن • ماکیان • ماهی خورک • ماهی گیرک • مرغ جولا • مرغ حق • مرغ شاخد . . .

پرنده ای که نماد خوشبختی است

هما ممکن است یکی از موارد زیر باشد:
هما نام پرنده ای است.
هما پرنده‏ی اسطوره‏ای
هما مخفف هواپیمای ملی ایران است.
همای ( خواننده )
همای دختر بهمن یا همای چهرآزاد، شاه ایران
هتل هما گروه هتل های هما
کوه هما، آتشفشانی در کنیا

همای رحمت و سعادت

نام پرنده ای است - خوشبختی

هما به معنی سعادت و خوشبختی است

واژه ***هما **** نام ایرانی صد در صد فرگان. . . . . در چم پرنده خوشبختی . . . . . رویهم رفته . . . . . همام هم ایرانی است از واژگان برگرفته از ریشه هما. . . . . در چم بزرگ با فر . . .

ناظر بر همه

در تائید کاربر گرامی جناب آریا این واژه یعنی هما یا مرغ سعادت به کرکس یا لاشخور بزرگ و زیبائی با نام علمی Gypaetus barbatus از تیره یا خانواده Accipitridae اطلاق می شود نام انگلیسی آن نیز همانطور که جناب آریا مرقوم فرمودند معادل کرکس ریشدار یا واژه Bearded vulture می باشد. واژه انگلیسی Osprey نام عقاب ماهیگیر با نام علمی Pandion haliaetus از همین خانواده می باشد.

دلیل اینکه در اسطوره ها هما را نماد سعادت و خوشبختی میدونستند اینه که:در باور های نیاکان ما پادشاهان دارای فر الهی بودند . جمشید که یکی از پادشاهان ایران بود ه ادعای خدایی میکند و به امر خدا فر الهی از وجودش خارج و به دریا می افته. یه ماهی اون رو میخوره و پرنده هما هم اون ماهی رو . به دلیل اینکه فر الهی در وجودش هست نماد سعادت و نیک بختیست.

هما یک نام قرآنی میباشد

هما : هما پرنده ای با جثه بزرگ که قدما می پنداشتند سایه اش بر سر هر کسی بیفتد به سعادت و خوشبختی می رسد، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر گشتاسپ پادشاه کیانی، و همچنین نام دختر بهمن اسفندیار ملقب به چهرزاد.

هما : /homā/ هُما 1 - ( در پهلوی ) ، فرخنده؛ 2 - پرنده ای با جثه ای نسبتاً درشت از خانواده ی لاشخورها، دارای بال های بلند، دُم بلندِ لوزی شکل به رنگ خاکستری و یک دسته مو در زیر منقار. [هما به خوردن استخوان مشهور است و قدما می پنداشتند سایه اش بر سر هر کس بیفتد به سعادت می رسد و در بعضی منابع با عقاب تخلیط شده است] 3 - ( اَعلام ) هما در �فروردین یشت� اوستا دختر �کی گشتاسب� و خواهر اسفندیار است؛ 4 - ( همای ) در اساطیر اقوام هندو ایرانی بلند پروازترین پرنده است.

آن دو

پرنده ای افسانه ای که اگر سایه اش بر سر کسی بیفتد، آن شخص سعادتمند میشود

هما نام یک پرنده ی افسانه ای است که اگر سایه اش روی شخصی بیفتد آن شخص ثروتمند و خوش بخت می شود

هُما : ( در پهلوی ) ، فرخنده

هما: دکتر کزازی در مورد واژه ی " هما" می نویسد : ( ( همای با همین ریخت در پهلوی به کار می رفته است و در اوستا هُمَیّا بوده است. ) ) .
( ( نهاده ز هر چیز گنجی به جای
برو نفگند سایه پرّ همای ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص ۳۷۴. )



کلمات دیگر: