کلمه جو
صفحه اصلی

نسا


مترادف نسا : اناث، بانو، خانم، زن، همسر

متضاد نسا : رجل، مرد

برابر پارسی : زنان، زن

فارسی به انگلیسی

sciatic nerve

فرهنگ اسم ها

اسم: نسا (دختر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: nesā) (فارسی: نِسا) (انگلیسی: nesa)
معنی: نام چهارمین سوره ی قرآن کریم، زنان، ( اَعلام ) ) سوره ی چهارم از قرآن کریم، دارای صد و هفتاد و شش آیه، ) شهر باستانی، در نزدیکی شهر کنونی عشق آباد در ترکمنستان، ( عربی، نساء )، نام سوره ای در قرآن کریم

(تلفظ: nesā) (عربی ، نساء) ؛ سوره‌ی چهارم از قرآن کریم ، دارای صد‌و ‌هفتاد ‌‌‌‌‌و شش آیه؛ (در قدیم) زنان.


مترادف و متضاد

اناث، بانو، خانم، زن، همسر ≠ رجل، مرد


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - لاشه مردار( انسان و حیوان ) ۲ - آنچه فاسدوگندیده شده : نساوپلیدی بدانجابرند که مردم بران راه برنگذرند. ( زرتشت بهرام .زراتشت نامه .بیت ۶۷۴ )
درازی عمر . طول عمر . یا نسائ القوم . آخر آن قوم . یا پس انداختن . یا باز پس انداختن . تاخیر کردن .

فرهنگ معین

(نَ ) (اِ. ) نک . نسر.
( ~. ) [ په . ] (اِ. ) لاشه ، مردار.

(نَ) (اِ.) نک . نسر.


( ~.) [ په . ] (اِ.) لاشه ، مردار.


لغت نامه دهخدا

نسا. [ ن َ ] ( اِ ) جائی که بر آن آفتاب نتابد یا در بعضی اوقات سال بتابد. ( فرهنگ نظام ). موضعی را گویند از کوه و غیر آن که در آنجا آفتاب هرگز نتابد یا کمتر برسد. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( از جهانگیری ) ( از انجمن آرا ). مقابل بتو که جای آفتاب تاب است. ( انجمن آرا ). جائی که در آن شعاع خورشید هرگز نتابد. ( ناظم الاطباء ). مخفف نسار است و مقابل آفتابگیر و بتو [ مبدل بتاب ]. ( از فرهنگ نظام ). || مرده. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). مقابل زنده. ( برهان قاطع ). در اوستا نسو به معنی لاشه و مردار و آنچه فاسد و گندیده شده باشد خواه از انسان و خواه از جانور. غالباً گویند «دروج نسو» و از آن دیو مردار و لاشه اراده می کنند. نسو در تفسیر پهلوی به نساک گردانیده شده و هنوز هم این کلمه در ادبیات زردشتیان به شکل نسا باقی است و نساسالار کسی است که مرده را از در دخمه به درون دخمه می گذارد. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین از یشتهای پورداود ج 1 ص 153 ).

نسا. [ ن َ ] ( ع اِ ) رگی است از برسوی ران تا شتالنگ ، و آن را عِرق النسا نیز گویند . ( منتهی الارب ). رگی است از ورک تا کعب. ( از اقرب الموارد ). نسا نام آن رگ است که از سرین با شتالنگ و انگشت خوردک [ ظ: خردک ] فرودآمده است. ( ذخیره خوارزمشاهی ). عِرقی است از وَرَک تا کعب کشیده. ( از بحر الجواهر ) ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). و آن را به اضافت عِرق [ عِرق النسا ] گویند تبیین را، مانند اضافه شجر به اراک ، و فصیح تر آن است که نسا گویند نه عرق النسا. ( از بحر الجواهر ). ج ، انساء. اصمعی گوید: رگی است که از برسوی ران برون آید پس درون رانها رود و به پی پاشنه گذرد تا به سم رسد. ( از اقرب الموارد ). و نیز رجوع به اقرب الموارد شود.

نسا. [ ن ِ ] ( اِ ) به لغت زند و پازند، گوشت و استخوان مرده را گویند از آدمی و سایر حیوانات. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( از انجمن آرا ) ( از جهانگیری ). و آن را به اضافه راء [ نسار ] نیز گفته اند. ( آنندراج ). واین معنی از زند مرقوم شد. ( جهانگیری ) :
میالای آن را به خون نسا
که تا از تو خشنود گردد خدا.
زراتشت بهرام ( از جهانگیری ).
رجوع به نَسا و نسار شود.

نسا. [ ن ِ ] ( از ع ، اِ ) در عربی ، زن. مقابل مرد. ( برهان قاطع ). مخفف نساء، به معنی زنان. ( از فرهنگ نظام ).

نسا. [ ن َ ] (اِ) جائی که بر آن آفتاب نتابد یا در بعضی اوقات سال بتابد. (فرهنگ نظام ). موضعی را گویند از کوه و غیر آن که در آنجا آفتاب هرگز نتابد یا کمتر برسد. (برهان قاطع) (آنندراج ) (از جهانگیری ) (از انجمن آرا). مقابل بتو که جای آفتاب تاب است . (انجمن آرا). جائی که در آن شعاع خورشید هرگز نتابد. (ناظم الاطباء). مخفف نسار است و مقابل آفتابگیر و بتو [ مبدل بتاب ] . (از فرهنگ نظام ). || مرده . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). مقابل زنده . (برهان قاطع). در اوستا نسو به معنی لاشه و مردار و آنچه فاسد و گندیده شده باشد خواه از انسان و خواه از جانور. غالباً گویند «دروج نسو» و از آن دیو مردار و لاشه اراده می کنند. نسو در تفسیر پهلوی به نساک گردانیده شده و هنوز هم این کلمه در ادبیات زردشتیان به شکل نسا باقی است و نساسالار کسی است که مرده را از در دخمه به درون دخمه می گذارد. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین از یشتهای پورداود ج 1 ص 153).


نسا. [ ن َ ] (ع اِ) رگی است از برسوی ران تا شتالنگ ، و آن را عِرق النسا نیز گویند . (منتهی الارب ). رگی است از ورک تا کعب . (از اقرب الموارد). نسا نام آن رگ است که از سرین با شتالنگ و انگشت خوردک [ ظ: خردک ] فرودآمده است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). عِرقی است از وَرَک تا کعب کشیده . (از بحر الجواهر) (از المنجد) (از اقرب الموارد). و آن را به اضافت عِرق [ عِرق النسا ] گویند تبیین را، مانند اضافه ٔ شجر به اراک ، و فصیح تر آن است که نسا گویند نه عرق النسا. (از بحر الجواهر). ج ، انساء. اصمعی گوید: رگی است که از برسوی ران برون آید پس درون رانها رود و به پی پاشنه گذرد تا به سم رسد. (از اقرب الموارد). و نیز رجوع به اقرب الموارد شود.


نسا. [ ن ِ ] (اِ) به لغت زند و پازند، گوشت و استخوان مرده را گویند از آدمی و سایر حیوانات . (برهان قاطع) (آنندراج ) (از انجمن آرا) (از جهانگیری ). و آن را به اضافه ٔ راء [ نسار ] نیز گفته اند. (آنندراج ). واین معنی از زند مرقوم شد. (جهانگیری ) :
میالای آن را به خون نسا
که تا از تو خشنود گردد خدا.

زراتشت بهرام (از جهانگیری ).


رجوع به نَسا و نسار شود.

نسا. [ ن ِ ] (اِخ ) نام شهری است در خراسان . (برهان قاطع) (آنندراج ). شهری است [ به خراسان ]بر دامن کوه نهاده اندر میان کوه و بیابان با نعمت بسیار و هوای بد و آبهای روان . (از حدود العالم ). شهری است از خراسان نزدیک سرخس و ابیورد و بانی آن فیروزبن یزدجرد است جد انوشیروان و لهذا شهر فیروز میگفته اند و آن شهری است خوش آب وهوا و کثیرالفواکه لیکن عرق مدنی که رشته گویند در آن بسیار می شود، حتی در تابستان کمتر کسی است که بدین بلا مبتلا نبود. و نسائی که امام حدیث است از آنجاست . (از فرهنگ نظام از سراج ). و قصبه ٔ آن تفتازان است و با ابیورد نزدیک است . (انجمن آرا) (از آنندراج ). شهری است در خراسان ، بین آن و سرخس دو روز و بین آن و مرو پنج روز و بین آن و ابیورد یک روز و تا نیشابور بر شش یا هفت روز راه است ، و سخت وباخیز است . (از معجم البلدان ) :
ز گرگان بیامد به شهر نسا
یکی رهبری پیش او پارسا.

فردوسی .


سلطان فرمود تا نامه ها نبشتند به هرات و پوشنگ و طوس و سرخس و نسا و باورد. (تاریخ بیهقی ص 34).

نسا. [ ن ِ ] (از ع ، اِ) در عربی ، زن . مقابل مرد. (برهان قاطع). مخفف نساء، به معنی زنان . (از فرهنگ نظام ).


نسا. [ ن ِ / ن َ ] (اِخ ) در اوستا و پارسی باستان : نی سایه ، در یونانی و رومی : نی سه ئیه ، در پارسی نسا به فتح و کسر اول [ ن َ / ن ِ ] هر دو آمده و آن در اصل به معنی آباد و آباده بوده چنانکه اکنون نام بسیاری از دیه ها مختوم به آباد است (جعفرآباد، حسن آباد، علی آباد)، در سابق نسا به کار برده می شد. این کلمه از دو جزو مشتق است : نی (پیشوند به معنی : فرو، پائین ) +سی (در نهادن ، نشستن ، آسودن )، پس نسا به معنی نشستگاه ، فرودگاه ، زیستگاه ، آبادی است . بسیاری از شهرهای ایران بدین اسم نامبردار شدند: 1- نسا واقع میان شهر مرو و بلخ ، پایتخت تیرداددومین پادشاه اشکانی (214-248 م .). شاهنامه دو بار از این شهر نام برده . به قول سایکس انگلیسی این شهر در ده میلی جنوب اسک آباد (عشق آباد حالیه ) واقع بوده است . 2- نسا واقع در ماد، که داریوش در کتیبه ٔ بهستان از آن نام می برد. همین شهر است که به داشتن اسبان نیک نژاد مشهور بوده است . 3- نسا در بم . 4- نسا در کرمان . 5- نسا در فارس که همان شهر بیضا (بیضای عهد اسلامی ) است . 6- نسا در میانه (میانک ) از شهرهای خراسان که مارکوارت آن را همان شهر «یهودان » که در قرون وسطی نامبردار بوده می داند و امروز آن را میمند گویند، در حوالی سرحد ترکستان و افغانستان . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین از یادداشتهای پورداود در فرهنگ ایران باستان ج 1 ص 280 به بعد). و رجوع به مدخل بعد شود.


فرهنگ عمید

لاشه، مردار: نسا و پلیدی بدانجا برند / که مردم بر آن راه برنگذرند (زراتشت بهرام: معین: نسا ).
۱. چهارمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۱۷۶ آیه.
۲. [قدیمی] زنان.
= نَسَر

نَسَر#NAME?


لاشه؛ مردار: ◻︎ نسا و پلیدی بدانجا برند / که مردم بر آن راه برنگذرند (زراتشت‌بهرام: معین: نسا).


۱. چهارمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۱۷۶ آیه.
۲. [قدیمی] زنان.


دانشنامه عمومی

نِسا از شهرهای باستانی ایران در خراسان بود. این شهر که یکی از شهرهای مهم اشکانیان بوده و در واقع پایگاه خاندان پارت محسوب می شود، امروزه در محدوده کشور ترکمنستان قرار گرفته است. این شهر در فاصله بین شهر عشق آباد پایتخت ترکمنستان و شهر قوچان (روستای خسرویه) در استان خراسان قرار دارد.
نام اظهارشده در فهرست میراث جهانی یونسکو
در زمان پارتیان (اشکانیان) که از اواخر قرن سوم پیش از میلاد تا اوائل قرن سوم میلادی، یعنی نزدیک به پانصد سال بر قلمرو آن زمان ایران حکومت کردند، شهر نسا از مهم ترین شهرهای ایران به شمار می رفت و به نظر برخی مورخان، ارگ نسا، نخستین جایی بوده است که اشک اول، بنیانگذار سلسله اشکانی به عنوان مرکز فرمانروایی خود برگزید.اگرچه نسا پایتخت اشکانیان نبود اما پایگاه این خاندان به شمار می رفت و برخی شاهان اشکانی در این شهر دفن شدند.
نسا در پارسی باستان به معنی آباد و آبادی بوده و هم اکنون روستاهایی با نام نسا در استان های البرز، فارس، کرمان و خراسان وجود دارد.نام نسا در زمان فرمانروایی مهرداد اول اشکانی (۱۷۱ تا ۱۳۸ پیش از میلاد) به مهردادکرت تغییر یافت اما امروزه باستانشناسان و مورخان آن را همچنان با نام نسا می شناسند.
آن گونه که در گزارش های تاریخی آمده، نِسا چند سال پیش از میلاد مسیح بر اثر زمین لرزه سهمگینی ویران شد اما دوباره بازسازی شد و به حیات خود ادامه داد.پس از آنکه ساسانیان به فرمانروایی اشکانیان پایان دادند، نسا اهمیت خود را از دست داد و رو به زوال نهاد، اما پیروز، پادشاه ساسانی این شهر را دوباره احیا کرد.

شمال، نَسا، نَسو، جانب و سویی که خورشید به آن سو کمتر بتابد. در پستی و بلندی به ویژه در کوه یا کوههایی که یک سویش رو به شمال یا نَسا باشد، خورشید کمتر به آنسو می تابد. واژگونه ی جنوب یا خورتاب که در همه ی روز یا در بیشتر هنگام روز، خورشید بدان سوی می تابد. این واژه همچنان در زبان تالشی امروز کاربرد دارد و در زبان فارسی نیز به همان معنی جایی است که بر آن آفتاب نتابد یا کمتر بتابد.


پیشنهاد کاربران

نام شهری درخراسان❤

نساء یعنی لبخند خدا

نسا یعنی عشق من. . . .

اسن نسا معنی زن، بانو

نسا سربلند

زن سربلندوموفق

نسا یعنی زن خانم بانو و سوره چهارم قران کریم ویکی از القاب حضرت فاطمه

اسم نسا به معنای زنان است


زن یا زنان و سوره چهارم قران

زن سربلند

نسا - جنوب ، نیمروز ( جایی که بر آن آفتاب نتابد )

زنان

معنیش ( زنان ) هستش

نسا به معنی زنان است

به معنی خانم و بانو

نسا یعنی زنان. . . .

بهترین هدیه پروردگار

ب معنی بانوی سربلند و موفق است. و چهارمین سوره در قران مجید ب این نام است. از اسمم خوشم می آید و خوشحالم ک پدر و مادر عزیزم نام مرا نسا گذاشتند

نسا جمع امراه است.
زنان جمع زن است . پس نسا:زنان.

نسا یعنی تیکه ای از بهشت


نساءیعنی یعنی فرشته
نساءیعنی وسیله ی سوق دادن به سوی خدا
فرشته یعنی وسیله سوق دادن به سوی خدا

نسا یعنی بهترین و زیبا ترین دختر جهان کسی میگه اسمش بده براش دارم

نمیدونم نسا یعنی زنان خوشگل

نسا یعنی زنان خوشگل که این اسم تو قران کریم هم هست
و اسم خودم هم هست ک خیلی دوسش دارم و خوشگلم

معنی نسا : زنان است که در سوره ی نسا بسیار از خصوصیات نسا گفته شده وخیلی عالی هستند و با توصیف کردن تمام نمیشود. امیدوارم این سوره ی زیبا را بخوانید لذت ببرید

نسا یعنی زنان
عاشق اسمم

نسا نام نخستین پایتخت اشکانیان ( نزدیک اشک آباد در ترکمنستان ) و پیش از صددروازه ( دامغان ) بود.
سفالینه های بازمانده از آنان در این شهر که در سده گذشته یافت شد، دارای نوشته هایی به دبیره ( خط ) پهلوی اشکانیست.

نسا=عشق
عشق=نسا
نسا یعنی زنان
نسا یعنی عشق

نساء یعنی زنان و خانم ها و در سوره چهارم قرآن هم هست.


کلمات دیگر: