مترادف پیغمبر : رسول، مرسل، نبی، وخشور
پیغمبر
مترادف پیغمبر : رسول، مرسل، نبی، وخشور
فارسی به انگلیسی
prophet
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
دهی جزئ دهستان بخش خرقان شهرستان ساوه
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
بشاه جهان [گشتاسپ ] گفت [زرتشت ] پیغمبرم
ترا سوی یزدان همی رهبرم.
نشانست خوابت ز پیغمبران.
دل از تیر گیها بدین آب شوی.
ز راه نیاکان خود نگذرم.
نور پیغمبرش همی خواندند
یاش سایه اله میگوید.
تو به پیغمبر چه میمانی بگو.
هیچکس در خانه پیغمبر نشد.
تو بهتر میدانی یا پیغمبر خدا؟
|| ( اِخ ) پیغمبر اسلام ، یعنی محمد مصطفی ( ص ). پیغمبر مختار. نور. ( منتهی الارب ) :
که من شهر علمم علی ام در است
درست این سخن گفت پیغمبر است.
به یارانش بر یک بیک همچنین.
چو پیغمبر به نوشروان عادل.
ثنا باد بر جان پیغمبرش
محمد فرستاده بهترش.
گر در شوی بخانه پیغمبر.
مشکن حمایتش که بزرگست حشمتش.
عاقبت زآن در برون آید سری.
- پیغمبر چاهی ؛ یوسف بن یعقوب علیه السلام.
- پیغمبر گم کرده فرزند ؛ یعقوب علیه السلام. ( آنندراج ).
پیغمبر. [ پ َ / پ ِ غ َ ب َ ] (اِخ ) (اشموئیل پیغمبر) دهی جزء بخش خرقان شهرستان ساوه . واقع در 24 هزارگزی مرکز بخش و 18 هزارگزی راه عمومی . کوهستانی و سردسیر دارای 276 تن سکنه . آب آن از قنات کوچک و محصول آن غلات . شغل اهالی آن زراعت . راه آنجا مالرو است و زیارتگاهی بنام اشموئیل پیغمبر دارد. در یک هزارگزی ده غاری بنام چیچه بار وجود داردکه از سقف آن آب قطره قطره بحوض وسط غار میریزد و غار طبیعی بنظر می آید. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
بشاه جهان [گشتاسپ ] گفت [زرتشت ] پیغمبرم
ترا سوی یزدان همی رهبرم .
دقیقی .
چنین گفت با شاه گندآوران
نشانست خوابت ز پیغمبران .
فردوسی .
بگفتار پیغمبرت راه جوی
دل از تیر گیها بدین آب شوی .
فردوسی .
بر آئین زرتشت پیغمبرم
ز راه نیاکان خود نگذرم .
فردوسی .
هرچند در ازل رفته بود که وی پیغمبر خواهد بود، بدین ترحم که بکرد نبوت وی مستحکم ترشد. (تاریخ بیهقی ). معجزاتی که میگویند این دو تن را (اردشیر و اسکندر را) بوده است چنانکه پیغمبران را بوده است . (تاریخ بیهقی ). عهدی است که بر پیغمبران و فرستاده های او، که بر ایشان باد درود، گفته شده . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 317). بحق پیغمبران که فرستاده شده اند بسوی خلق ... (تاریخ بیهقی ).
نور پیغمبرش همی خواندند
یاش سایه ٔ اله میگوید.
خاقانی .
شیر را بچه همی ماند بدو
تو به پیغمبر چه میمانی بگو.
مولوی .
- امثال :
هیچکس در خانه پیغمبر نشد .
تو بهتر میدانی یا پیغمبر خدا؟
|| (اِخ ) پیغمبر اسلام ، یعنی محمد مصطفی (ص ). پیغمبر مختار. نور. (منتهی الارب ) :
که من شهر علمم علی ام در است
درست این سخن گفت پیغمبر است .
فردوسی .
به پیغمبرش بر کنیم آفرین
به یارانش بر یک بیک همچنین .
فردوسی .
همی نازد بعهد میر مسعود
چو پیغمبر به نوشروان عادل .
منوچهری .
مابجانب عراق ... مشغول گردیم و وی بغزنین و هندوستان تا سنت پیغمبر ما... بجای آورده باشیم . (تاریخ بیهقی ).
ثنا باد بر جان پیغمبرش
محمد فرستاده ٔ بهترش .
اسدی .
خط خدای زود بیاموزی
گر در شوی بخانه ٔ پیغمبر.
ناصرخسرو.
اندر حمایتی تو ز پیغمبر خدای
مشکن حمایتش که بزرگست حشمتش .
ناصرخسرو.
گفت پیغمبر که چون کوبی دری
عاقبت زآن در برون آید سری .
مولوی .
- پیغمبر عربی ؛ محمد مصطفی (ص ).
- پیغمبر چاهی ؛ یوسف بن یعقوب علیه السلام .
- پیغمبر گم کرده فرزند ؛ یعقوب علیه السلام . (آنندراج ).
- پیغمبر مختار ؛ پیغمبر اسلام . (ص 647 رودکی ج 1).
|| فرستاده . فرسته . پیغامبر. که پیام برد. پیک . قاصد. پیام آور :
چو آگاهی آمد به پرویز شاه
که پیغمبر قیصر آمد ز راه ...
فردوسی .
که پیغمبر قیصر آمد بشاه
پر از درد و پوزش کنان از گناه .
فردوسی .
شنیدم که خراد از ایران زمین
بیامد به پیغمبری سوی چین .
فردوسی .
کنون نو شود در جهان داوری
چو موبد بیاید به پیغمبری .
فردوسی .
رود سوی رستم به پیغمبری
بگوید همه هرچه شد داوری .
فردوسی .
برفروز آذر برزین که در این فصل شتا
آذر برزین پیغمبر آزار بود.
منوچهری .
(برای فهم مقصود منوچهری از پیغمبر آذر رجوع به قصیده ٔ او بمطلع: بر لشکر زمستان نوروز نامدار... شود).
پیغمبر. [ پ َ / پ ِ غ َ ب َ ] (اِخ ) دهی جزء بخش شهریار شهرستان تهران واقع در 14 هزارگزی جنوب علیشاه عوض و 7 هزارگزی شمال ایستگاه راه آهن رباط کریم . در جلگه و معتدل و دارای 158 تن سکنه . آب آنجا از قنات محصول آن غلات و باغات انگور. شغل اهالی آنجا زراعت است و از طریق لارماشین بدانجا میرود. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
فرهنگ عمید
۲. آن که پیغامی از طرف کسی برای دیگری ببرد. &delta، برخی از پیغمبران قدیم پیرو شریعت پیغمبر دیگر بوده اند، مانند یونس نسبت به موسی.
* پیغمبر اولوالعزم: پیامبری که تابع پیغمبر دیگر نباشد. &delta، پیغمبران اولوالعزم پنج تن بوده اند: نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، و محمد که آخرین پیغمبران است.
۱. هر شخصی که خداوند او را با الهام، وحی، و یا بهواسطۀ فرشته خبر دهد و اوامر خود را به او برساند و یا او را برای راهنمایی خلق به راه راست مبعوث کند؛ پیغامبر؛ پیامبر؛ پیمبر.
۲. آنکه پیغامی از طرف کسی برای دیگری ببرد. Δ برخی از پیغمبران قدیم پیرو شریعت پیغمبر دیگر بودهاند، مانند یونس نسبت به موسی.
〈 پیغمبر اولوالعزم: پیامبری که تابع پیغمبر دیگر نباشد. Δ پیغمبران اولوالعزم پنج تن بودهاند: نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، و محمد که آخرین پیغمبران است.
دانشنامه عمومی
پیامبر، نبی.
این روستا در دهستان منجیل آباد قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱٬۶۶۱ نفر (۴۱۴خانوار) بوده است.
پیشنهاد کاربران
2_ رسول
اسم ( فارسی )
( ( به گفتار ِ پیغمبرت راه جوی ،
دل از تیرگیها ، بدین آب ، شوی ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 207 )
در زبان انگلیسی به پیامبر Prophet گفته می شود . که معنی پیشگو و غیب گو را می دهد . یهودیان به خصوصیات غیب گویی و پیشگویی پیامبران بیشتر اهمیت می دادند تا به راهنمایی و ارشاد آنان . لذا به دستورات و ارشاد های پیامبران اهمیت نداده و از دستورات آنها سر پیچی می کردند بخصوص اگر در ظاهربه نفعشان نبود . ( نگارنده )