کلمه جو
صفحه اصلی

وفاداری

فارسی به انگلیسی

allegiance, devotion, faith, fidelity, loyalty, trustworthiness, constance, faithfulness, gratitude

constance, loyalty, fidelity, faithfulness, gratitude


allegiance, devotion, faith, fidelity, loyalty, trustworthiness


فارسی به عربی

مودة , وفاء , ولاء

مترادف و متضاد

loyalty (اسم)
ثبات قدم، وفاداری، سرسپردگی، وظیفه شناسی، صداقت

camaraderie (اسم)
همراهی، وفاداری، رفاقت، همدمی

allegiance (اسم)
تبعیت، وفاداری، بیعت، تابعیت، سرسپردگی

fidelity (اسم)
وفاداری، سرسپردگی، صداقت، راستی

fealty (اسم)
وفاداری، بیعت، وظیفه شناسی

constancy (اسم)
وفاداری، استواری، ثبات، متانت، پایداری

troth (اسم)
پیمان، نامزدی، وفاداری، سرسپردگی، نامزد کردن، نامزد، راستی، وفا، از روی ایمان

فرهنگ فارسی

دردوستی زناشویی یا خدمت بمردم صادق و صمیمی بودن : ((دل منه بر دنیی و اسباب او زانکه از وی کسی وفاداری ندید. ) ) (حافظ )

لغت نامه دهخدا

وفاداری. [ وَ ] ( حامص مرکب ) درستی و صداقت و راستی و نمک به حلالی. ( ناظم الاطباء ). در دوستی ، زناشوئی یا خدمت به مردم صادق و صمیمی بودن. صاحب وفا بودن. وفادار بودن :
آمدیم اندر تمامی داستان
وز وفاداری جمع راستان.
مولوی.
دل منه بر دنیی و اسباب او
زآنکه از وی کس وفاداری ندید.
حافظ.

فرهنگ عمید

باوفا بودن، پایداری در دوستی و به سر بردن عهد و پیمان.

دانشنامه عمومی

وفاداری خود گذری و سر سپردن به فرد، کشور و گروه و باوری می باشد. وفاداری ویژگی غریزی ای است که در همهٔ جانوران وجود دارد لیکن در شماری از جانداران مانند انسان و سگ بیشتر نمایان شده. برخی از انسان ها بسیار وفادار به عقیده، کشور و فرقه بوده بعضی آنها در این راه حاضرند جان خود را دهند. فرهنگ، دین و مذهب، تعلیم و تربیت می تواند در مقدار وفاداری انسانها اثری داشته باشد.
در بسیاری از ادیان، جهان بینی ها و اسطوره ها از وفاداری به عنوان یک ویژگی ستایش شده یاد می شود.
وفادار: فردی که نسبت به کشور و ارزش های جامعه پایبند بوده و تلاش خود را برای پابرجایی آنها دریغ نکند.

پیشنهاد کاربران

پایبندی

وفی


کلمات دیگر: