کلمه جو
صفحه اصلی

بحری


مترادف بحری : آبی، دریایی

متضاد بحری : ارضی، بری، زمینی، سماوی

برابر پارسی : دریایی

فارسی به انگلیسی

marine, naval, nautical

marine, maritime


marine


فارسی به عربی

بحری , جندی البحریة

عربی به فارسی

بحري , دريايي , وابسته به بازرگاني دريايي , وابسته بدريانوردي , استان بحري ياساحلي , وابسته به کشتي , وابسته به نيروي دريايي


مترادف و متضاد

صفت آبی، دریایی ≠ ارضی، بری، زمینی، سماوی


marine (صفت)
دریایی، بحری، وابسته به دریانوردی

maritime (صفت)
دریایی، بحری، وابسته به بازرگانی دریایی، وابسته بدریانوردی

آبی، دریایی ≠ ارضی، بری، زمینی، سماوی


فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به بحر دریایی قوای بحری حیوان بحری . یا بحری قطاس .
ممالیک مصر از غمان ترک یا چر کسی بودند که ابتدا در جزئ قراون مزدور الملک الصالح ایوب قرار داشتند و اولین ایشان شجره الدر زوجه الملک الصالح است و ممالیک پسد از او رسما سلطنت مصر را بدست گرفتند .

لغت نامه دهخدا

بحری . [ ب َ ] (اِخ ) (ممالیک ...) ممالیک مصر از غلامان ترک یا چرکسی بودند که ابتدا در جزء قراولان مزدور الملک الصالح ایوب قرار داشتند و اولین ایشان شجرةالدر زوجه ٔ الملک الصالح است و ممالیک پس از او رسماً سلطنت مصر را به دست گرفتند و ایشان دو طبقه اند: ممالیک بحری و ممالیک برجی و این دو طبقه تا نیمه ٔ اول قرن دهم هجری مصر و شام را تحت اداره و حکومت خود داشتند و مردمی دلیر و مدبر بودند و در برابر صلیبیون و تاتار بخوبی مقاومت داشتند. ممالیک بحری از 768 تا حدود 784 هَ .ق . حکومتشان طول کشیده است و آخرینشان حاجی ملقب به مظفر بود که به دست ممالیک برجی با سلسله ٔ خود برافتاد. (از طبقات سلاطین اسلام ). و رجوع به بحریه شود.


بحری . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بحر. (انساب سمعانی ). دریائی . (لغات مصوبه فرهنگستان ) (ناظم الاطباء). مقابل بری ، که دریائی باشد. که از دریا به دست آید. که در دریا زید :
بحر و بر هر دو زیر فرمانش
بری و بحری آفرین خوانش .

نظامی .


|| منسوب به بحرین را نیز گویند اگرچه بحرانی به این معنی صحیحتر است . (ناظم الاطباء). منسوب به بحرین و آن ضعیف است . (منتهی الارب ).
- بنو بحری ؛ بطنی است . (آنندراج ). بطنی از تازیان . (ناظم الاطباء).
- سندباد بحری ؛ نام قهرمان کتابی است . کتابی در نصایح و حکمت عملی . (ناظم الاطباء). و رجوع به سندباد شود.
- قشون بحری ؛ نیروی دریایی :
زین سپس بهر نگهداری دروازه ٔ هند
نیم میلیارد قشون باید بحری و بری .

ملک الشعراء بهار.


|| نام نوعی شمشیر از انواع چهارده گانه ٔ آن . (نوروزنامه ص 85 و 86). || قسمی از چرغ و شاهین و شنگار. (یادداشت مؤلف ). شاهین بحری یا یکی دیگر از جوارح طیور. و رجوع به کلمه ٔ آق سنقر در برهان قاطع شود.

بحری. [ ب َ ] ( ص نسبی ) منسوب به بحر. ( انساب سمعانی ). دریائی. ( لغات مصوبه فرهنگستان ) ( ناظم الاطباء ). مقابل بری ، که دریائی باشد. که از دریا به دست آید. که در دریا زید :
بحر و بر هر دو زیر فرمانش
بری و بحری آفرین خوانش.
نظامی.
|| منسوب به بحرین را نیز گویند اگرچه بحرانی به این معنی صحیحتر است. ( ناظم الاطباء ). منسوب به بحرین و آن ضعیف است. ( منتهی الارب ).
- بنو بحری ؛ بطنی است. ( آنندراج ). بطنی از تازیان. ( ناظم الاطباء ).
- سندباد بحری ؛ نام قهرمان کتابی است. کتابی در نصایح و حکمت عملی. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به سندباد شود.
- قشون بحری ؛ نیروی دریایی :
زین سپس بهر نگهداری دروازه هند
نیم میلیارد قشون باید بحری و بری.
ملک الشعراء بهار.
|| نام نوعی شمشیر از انواع چهارده گانه آن. ( نوروزنامه ص 85 و 86 ). || قسمی از چرغ و شاهین و شنگار. ( یادداشت مؤلف ). شاهین بحری یا یکی دیگر از جوارح طیور. و رجوع به کلمه آق سنقر در برهان قاطع شود.

بحری. [ ب َ ] ( اِخ ) ( ممالیک... ) ممالیک مصر از غلامان ترک یا چرکسی بودند که ابتدا در جزء قراولان مزدور الملک الصالح ایوب قرار داشتند و اولین ایشان شجرةالدر زوجه الملک الصالح است و ممالیک پس از او رسماً سلطنت مصر را به دست گرفتند و ایشان دو طبقه اند: ممالیک بحری و ممالیک برجی و این دو طبقه تا نیمه اول قرن دهم هجری مصر و شام را تحت اداره و حکومت خود داشتند و مردمی دلیر و مدبر بودند و در برابر صلیبیون و تاتار بخوبی مقاومت داشتند. ممالیک بحری از 768 تا حدود 784 هَ.ق. حکومتشان طول کشیده است و آخرینشان حاجی ملقب به مظفر بود که به دست ممالیک برجی با سلسله خود برافتاد. ( از طبقات سلاطین اسلام ). و رجوع به بحریه شود.

فرهنگ عمید

۱. [مقابلِ برّی] ساکن دریا، دریایی: جانوران بحری.
۲. (اسم ) (زیست شناسی ) پرنده ای شکاری با بال های کشیده، دُم باریک، پشت خاکستری، و سر سیاه.
۳. (اسم، صفت نسبی ) [قدیمی] آشنا به راه های دریایی، ملاح.

دانشنامه عمومی

بَحری (شاهین یا شاهین بَربَری نیز نامیده می شود) (نام علمی: Falco pelegrinoides) پرنده ای شکاری از سردهٔ شاهین با جثهٔ متوسط (تقریباً اندازهٔ کلاغ) است. شبیه شاهین معمولی است اما کمی لاغرتر بوده و دم بلندتری دارد. بحری در غرب آسیا، شمال آفریقا و مناطق همسایه آنها در اروپا زندگی می کند. همچنین در ایران نیز یافت می شود و نیاز است در این کشور تحت برنامه حفاظتی قرار گیرد.زیستگاه بحری مناطق نیمه بیابانی و صخره ها و تپه های باز و خشک است. این پرنده گاه زیرگونهٔ شاهین معمولی شمرده می شود.
«بحری ( شاهین )». وب گاه کویرها و بیابان های ایران. دریافت شده در ۲۳ اسفند ۱۳۹۱.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بحری (ابهام زدایی). بحری ممکن است اسم برای اشخاص ذیل باشد: • بحری بن عمرو، از بزرگان قبیله بنی قیقناع• محمود بن باقر بحری قادری، صوفی و شاعر شبه قاره در قرن یازدهم و دوازدهم
...

پیشنهاد کاربران

بحری:کسی که راه های دریا را می شناسد ، ملاح ، کسی که سفر دریا بسیار کند . کسی که سلوک باطن کند و طریق سیر باطن را بشناسد در تعبیرات مولانا.
( ( هر دو بحری آشنا آموخته
هر دو جان بی دوختن بر دوخته ) )
( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ، بدیع الزمان ، چاپ هشتم ، 1375 . ص 70 )



کلمات دیگر: