مترادف نشانی : آدرس، نشان، اثر، یادگار
نشانی
مترادف نشانی : آدرس، نشان، اثر، یادگار
فارسی به انگلیسی
address, indication, token, proof
address, countersign
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
آدرس، نشان
اثر
یادگار
۱. آدرس، نشان
۲. اثر
۳. یادگار
فرهنگ فارسی
جلالی زاده مصطفی چلبی از شاعران عثمانی است و بسال ۹۷۴ هجری قمری در گذشته است .
عدد یا نمادی که مکان معینی از حافظه را مشخص کند و با ارجاع به آن بتوان به محتوای آن مکان دست یافت
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
نشانی . [ ن ِ ] (اِخ ) از احفاد مولانا جلال الدین مولوی و از شعرای قدیم عثمانی است . رجوع به قاموس الاعلام ج 6 شود.
نشانی . [ ن ِ ] (اِخ ) جلالی زاده مصطفی چلبی از شاعران عثمانی است و به سال 974 هَ . ق . درگذشته است . رجوع به قاموس الاعلام ج 6 شود.
گفت جوحی را پدر ابله مشو
گفت ای بابا نشانیها شنو
این نشانی ها که گفت او یک به یک
خانه ما راست بی تردید و شک.
باز نشانی فرست تا برساند
باقی این خط مرا بغیر تعنف.
- نشانی ها ؛ قرائن و امارات.( لغات فرهنگستان ).
|| نشانه. نشان. دلیل. حجت. علامت. آیت :
افسر به دست خویش پدر بر سرت نهد
و این را نشانی آنکه تو زیبای افسری.
این نشانی ها ترا بر وعده ایزد گواست
چرخ گردان این نشانیها برای ما کند.
هرچ آورد به دست همه بهره تو است
و این اندر او نشانی کلب معلم است.
کو را نشانی از دهن بی نشان تست.
گفت جوحی را پدر ابله مشو
گفت ای بابا نشانیها شنو
این نشانی ها که گفت او یک به یک
خانه ٔ ما راست بی تردید و شک .
مولوی .
|| آنچه دلالت بریادداشت کند و آنچه یادآرد. (ناظم الاطباء). علامت . علامتی که تذکار امری را برجای نهند. نشانه : چون برخاست [ از خواب ] از کسان پرسید که مرا چه افتاد دوش گفتند ندانیم تو به شب اندر خاستی مدهوش و موزه پوشیدی و برفتی تا سحرگاه پس یاد آمدش که نشانی در موزه نهاده بوده بازجست و بیافت . (مجمل التواریخ ). || علامتی و رمزی که بین دو کس باشد :
باز نشانی فرست تا برساند
باقی این خط مرا بغیر تعنف .
سوزنی .
|| علامت مخصوص که بر روی گذرنامه ها یا شناسنامه ها گذاشته می شود و نشانی را بیشتر از رنگ مو یا چشم یا اثرهای بریدگی یا زخم در چهره معین می کنند. (از لغات فرهنگستان ). صفت بارز و علامت مشخص هیأت و قیافه ٔ هرکس . || قرینه . امارت . (لغات فرهنگستان ). اَمارة. (یادداشت مؤلف ).
- نشانی ها ؛ قرائن و امارات .(لغات فرهنگستان ).
|| نشانه . نشان . دلیل . حجت . علامت . آیت :
افسر به دست خویش پدر بر سرت نهد
و این را نشانی آنکه تو زیبای افسری .
فرخی .
پس آنکه مردنی است می میراند و آن دیگر را می گذارد تا وقت موعود دررسد و در این علامتها ونشانی هاست از برای جمعی که اهل فکر و اندیشه اند. (تاریخ بیهقی ص 307).
این نشانی ها ترا بر وعده ٔ ایزد گواست
چرخ گردان این نشانیها برای ما کند.
ناصرخسرو.
|| وصف و رسم و حد و عنوان کسی یا چیزی . صفت . وصف . نعت . نشان . نشانه . علامت . (یادداشت مؤلف ) :
هرچ آورد به دست همه بهره ٔ تو است
و این اندر او نشانی کلب معلم است .
سوزنی .
هرگز نشان ز چشمه ٔ کوثر شنیده ای
کو را نشانی از دهن بی نشان تست .
سعدی .
|| نشان . سراغ . آدرس . (یادداشت مؤلف ). || ردّ. اثر. علامت . نشان و علامتی که بر وجود چیزی یا کسی دلالت کند :
تن خسته و کشته چندی کشید
ز بهرام جائی نشانی ندید.
فردوسی .
نشانی ز پیروز خسرو بجست
بیاورد بیگانه مردی درست .
فردوسی .
گر نیست یخین چون که چو خورشید برآید
هرچند که جویند نیابند نشانیش .
ناصرخسرو.
- نشانی به آنکه ، نشانی بر آنکه ؛ به علامت و قرینه ٔ آن که :
آخر گیتی است نشانی بر آنک
دفتر دلها ز وفا پاک شد.
خاقانی .
- نشانی به آن نشان یا نشانی به آن نشانی ؛ به آن علامت و قرینه و دلیل و امارت :
پیغام دادمش که نشانی بدان نشان
کز گاز برکناره ٔ لعلت نشان ماست .
خاقانی .
نشانی . [ ن ِ ] (اِخ ) علی احمد مُهر کن دهلوی (مولانا...) از پارسی گویان و صوفیان هند است . و به روایت مؤلف روز روشن «در عهد محمد اکبر پادشاه در [ سلک ] منشیان شاهی کار می کرد و به عهد جهانگیری ... بر مناصب علیا عروج نمود، میان او و فیضی فیاضی مطارحه و مناظره می ماند و در فن مهرکنی وی و پدرش نادره کار بودند» وفات او را به اختلاف روایات بین سالهای 1018 تا 1025 هَ . ق . نوشته اند. او راست :
دوست آن است کو معایب دوست
همچو آئینه رو برو گوید
نه که چون شانه با هزار زبان
پشت سر رفته مو به مو گوید.
مرا هر شب چو دزدان خواب گرد چشم تر گردد
دلم را با غمت بیدار بیند زود برگردد.
(از تذکره ٔ حسینی ص 347) (مجمعالفصحا، ج 4 ص 150) (ریاض العارفین ص 155) (نگارستان سخن ص 121) (مقالات الشعراء ص 711) (روز روشن ص 820) (فرهنگ سخنوران ص 602) (قاموس الاعلام ج 6).
فرهنگ عمید
۲. علامتی که میان دو نفر تعیین شده باشد.
۳. علامتی که با آن کسی یا چیزی را بشناسند.
۴. نام ونشان.
۵. علامت.
دانشنامه عمومی
رضا عطاران
فاطمه صادقی
سعید هنرور
دانیال رضوانی
ابوذر جلالی
سعید میرزایی
مرضیه بردبار
ریحانه رنجبر
نگار نادری
بهمن صادق حسنی
محمدعلی حقانی فر
داود رشیدی
پروانه معصومی
رامبد جوان
پرویز پورحسینی
آتنه فقیه نصیری
فقیهه سلطانی
فلورا سام
کوروش تهامی
سعید پورصمیمی
برزو ارجمند
امیرحسین صدیق
بخش هایی از این سریال در شهر دبی در امارات متحده عربی ساخته شده و گروه تولید این مجموعه، به مدت ۱۵ روز در این شهر بودند تا سکانس های مربوط به آن را فیلم برداری کنند.
"مه لقا" زن متمول ایرانى و صاحب چند شرکت بزرگ در خارج از کشور است، که به فکر سروسامان دادن به زندگى برادرزاده ٢٨ ساله خود "لیلا" است. لیلا که در ایران متولد شده پس از مرگ پدر و مادرش در کودکى از ایران رفته و نزد عمه اش زندگى مى کند. مه لقا تصمیم مى گیرد به لیلا که حالا درگیر بدهى هاى بزرگى شده کمک کند، اما...
دانشنامه آزاد فارسی
(یا: آدرس) کدی که محل داده ها را در حافظه اصلی رایانه یا روی یک وسیله ذخیره سازی مثل دیسک سخت یا فلاپی دیسک مشخص می کند. برنامه های رایانه ای از آدرس برای دسترسی به اطلاعات حافظه استفاده می کنند. اصطلاح آدرس همچنین برای آدرس پست الکترونیکی و یا آدرس شبکه یک رایانه یا منبع اطلاعاتی به کار می رود.