کلمه جو
صفحه اصلی

صالحی

فرهنگ فارسی

محمد میرک مولف مجمع الخواص آرد از مردم مشهد و شخصی معروف و مشهور است

لغت نامه دهخدا

صالحی. [ ل ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان بکش بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون 13000گزی جنوب خاور فهلیان جلگه ، گرمسیر مالاریائی ، سکنه 88 تن. آب آن از چشمه ، محصول آنجا غلات ، تریاک ، نخود شغل اهالی زراعت. راه فرعی. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

صالحی. [ ل ِ ] ( اِخ ) در تذکره ها بی نام و نسب است و این مطلع بوی منتسب :
اگر میرم ز غم امشب نگویم حال زار خود
تو را ازصبر می خواهم که سازم شرمسار خود.
( صبح گلشن ص 244 ).

صالحی. [ ل ِ ] ( اِخ ) ابراهیم بن عبدالعزیز، مکنی به ابواسحاق و از اولاد صالح صاحب المصلی و به طلب [ علم ] و صلاح معروف بود. جماعتی از وی روایت کنند. صالحی در جمادی الاولی به سال 254 هَ. ق. درگذشت. ( الانساب سمعانی ورق 347 ب ).

صالحی. [ ل ِ ] ( اِخ )ابراهیم بن عبداﷲبن صالح صالحی ، مکنی به ابواسحاق. وی از ابوسعید عبدالعزیزبن سعیدالاشیح کوفی و هارون بن حاتم کوفی و جز ایشان روایت کند و از وی ابوبکر محمدبن محمد باغندی و ابوعبداﷲ محمدبن مخلد عطار و هم طبقه های آنان روایت کنند. ( الانساب سمعانی ورق 347 ب ).

صالحی. [ ل ِ ] ( اِخ ) احمدبن قاسم بن طاهربن اسماعیل بن صالح بن علی بن عبداﷲبن عباس بن عبدالمطلب هاشمی صالحی ، مکنی به ابوجعفر. از وی ابواحمد عبدالواحدبن المهتدی باﷲ و جماعتی از زیدیان روایت کنند، و ایشان را صالحیة گویند. و آنان به مذهب حسن بن صالح بن حی اند که یکی از ائمة و زهاد کوفه و برادر صالح بن صالح بن حی میباشد. ( الانساب سمعانی ورق 347 ب ).

صالحی. [ ل ِ ] ( اِخ ) عثمان بن علی بن احمدبن محمد صالحی ، معروف به ابن الصالح و مکنی به ابوعبداﷲ، معلمی بود سدیدالمراتب درشرقی بغداد. از ابوخطاب بن بطر و ابوعبداﷲبن طلحه و جز ایشان روایت کند. ( الانساب سمعانی ورق 347 الف ).

صالحی. [ ل ِ ] ( اِخ ) محمدبن جعفربن سلیمان بن علی بن صالح صالحی ، مکنی به ابوالفرج. وی از مردم بغداد و به جد خود صالح صاحب المصلی نسبت داشت. از ابوبکر محمدبن محمد باغندی وهیثم بن خلف دوری و عبداﷲبن اسحاق مداینی و حسن بن طیب شجاعی و محمدبن ابراهیم برثی و ابولیث فرائضی و ابوبکربن ابوداود و ابوالقاسم بغوی حدیث کند و از بسیاری از غربا نیز چون ابوعروبة حرانی و ابوالحسن بن حوصا دمشقی و مکحول بیروتی ، و حسین بن احمدبن بسطام ایلی ، و محمدبن سعید برخمی و جز آنان روایت کند. ابوالحسن علی بن احمد نعیمی و ابوالقاسم علی بن حسن تنوخی احادیثی از او آورده اند که سوء ضبط و ضعف حال وی را رساند. حمزةبن یوسف سهمی گوید: ابوالفرج صالح بغدادی ساکن بصره ضیعف الحال است و به حدیث او احتجاج نشاید. او را اصلی ( کتابی ) جید ندیدم و کسی را ثناگوی وی نیافتم و جماعتی حکایت کنند که وی کتاب ابومسلم بغدادی را به غصب برد و بی آنکه آن را سماع کند حدیث میکرد.وی به صفر 296 هَ. ق. به بغداد متولد شد و به سال 374 به بصره درگذشت. ( الانساب سمعانی ورق 348 الف ).

صالحی . [ ل ِ ] (اِخ ) ابراهیم بن عبدالعزیز، مکنی به ابواسحاق و از اولاد صالح صاحب المصلی و به طلب [ علم ] و صلاح معروف بود. جماعتی از وی روایت کنند. صالحی در جمادی الاولی به سال 254 هَ . ق . درگذشت . (الانساب سمعانی ورق 347 ب ).


صالحی . [ ل ِ ] (اِخ ) احمدبن قاسم بن طاهربن اسماعیل بن صالح بن علی بن عبداﷲبن عباس بن عبدالمطلب هاشمی صالحی ، مکنی به ابوجعفر. از وی ابواحمد عبدالواحدبن المهتدی باﷲ و جماعتی از زیدیان روایت کنند، و ایشان را صالحیة گویند. و آنان به مذهب حسن بن صالح بن حی اند که یکی از ائمة و زهاد کوفه و برادر صالح بن صالح بن حی میباشد. (الانساب سمعانی ورق 347 ب ).


صالحی . [ ل ِ ] (اِخ ) در تذکره ها بی نام و نسب است و این مطلع بوی منتسب :
اگر میرم ز غم امشب نگویم حال زار خود
تو را ازصبر می خواهم که سازم شرمسار خود.

(صبح گلشن ص 244).



صالحی . [ ل ِ ] (اِخ ) عثمان بن علی بن احمدبن محمد صالحی ، معروف به ابن الصالح و مکنی به ابوعبداﷲ، معلمی بود سدیدالمراتب درشرقی بغداد. از ابوخطاب بن بطر و ابوعبداﷲبن طلحه و جز ایشان روایت کند. (الانساب سمعانی ورق 347 الف ).


صالحی . [ ل ِ ] (اِخ ) محمد میرک . مؤلف مجمعالخواص آرد: از مردم مشهد و شخصی معروف و مشهور است . در دارالانشاء شاه مرحوم سرآمد اقران و سلیقه ٔ بسیار خوب دارد و این ابیات از او است :
درد دل گفتم تغافل کرد خواری را ببین
گریه کردم خنده زد بی اعتباری را ببین
آه کردم درگرفت آثار طالع را نگر
شکوه کردم رنجه شد بی اختیاری را ببین .
روز تا شب گردم و تقریبها پیدا کنم
تا دمی پیش سگان یار جا پیدا کنم
عقل و صبر و هوش از من شام غم بگریختند
یارب این جمع پریشان را کجا پیدا کنم ؟
کس نمی آید ببالین عاشق زار ترا
غالباً امید صحت نیست بیمارترا.
ناله ام بی اثر و من خجل از خود که ترا
یاد بی دردی من میدهد این بی اثری .
بجفا گداخت چندان فلک حسود ما را
که بصد نشان بدان مه نتوان نمود ما را.
نبودی صبح محشر گر نوید وعده ٔ وصلش
کی از خواب عدم ای صالحی بیدار می گشتم .

(تذکره ٔ مجمع الخواص صص 48 - 50).


لطفعلی بیگ گوید: نام او مولانا میرک و از اولاد خواجه عبداﷲ مروارید کرمانیست . و اباً عن جد به مناصب سلطانی سرافراز بوده اند. از او است :
نمی خواهم که بینم غیر قاتل آن جفاجو را
از آن ترسم که روز حشر گیرد دامن او را.

#


بسکه شبها بخیال تو نشستم مردم
داشت بیداری من خواب گرانی از پی .

#


مرا در بی خودیها دل مده ناصح که می میرم
ازاین غیرت که پندارم باو راه سخن داری .

#


همه شب در این خیالم که رسم بوصل روزی
همه روز در امیدم که شبی بخوابم آئی .

#


زان پیش دلا که هجر زارت بکشد
زنهار چنان کنی که یارت بکشد
بر وعده ٔ اوز سادگی دل ننهی
کاری نکنی که انتظارت بکشد.

(آتشکده ٔ آذر چ 1277 ص 76).


و رجوع به قاموس الاعلام شود.

صالحی . [ ل ِ ] (اِخ ) محمدبن جعفربن سلیمان بن علی بن صالح صالحی ، مکنی به ابوالفرج . وی از مردم بغداد و به جد خود صالح صاحب المصلی نسبت داشت . از ابوبکر محمدبن محمد باغندی وهیثم بن خلف دوری و عبداﷲبن اسحاق مداینی و حسن بن طیب شجاعی و محمدبن ابراهیم برثی و ابولیث فرائضی و ابوبکربن ابوداود و ابوالقاسم بغوی حدیث کند و از بسیاری از غربا نیز چون ابوعروبة حرانی و ابوالحسن بن حوصا دمشقی و مکحول بیروتی ، و حسین بن احمدبن بسطام ایلی ، و محمدبن سعید برخمی و جز آنان روایت کند. ابوالحسن علی بن احمد نعیمی و ابوالقاسم علی بن حسن تنوخی احادیثی از او آورده اند که سوء ضبط و ضعف حال وی را رساند. حمزةبن یوسف سهمی گوید: ابوالفرج صالح بغدادی ساکن بصره ضیعف الحال است و به حدیث او احتجاج نشاید. او را اصلی (کتابی ) جید ندیدم و کسی را ثناگوی وی نیافتم و جماعتی حکایت کنند که وی کتاب ابومسلم بغدادی را به غصب برد و بی آنکه آن را سماع کند حدیث میکرد.وی به صفر 296 هَ . ق . به بغداد متولد شد و به سال 374 به بصره درگذشت . (الانساب سمعانی ورق 348 الف ).


صالحی . [ ل ِ ] (اِخ )ابراهیم بن عبداﷲبن صالح صالحی ، مکنی به ابواسحاق . وی از ابوسعید عبدالعزیزبن سعیدالاشیح کوفی و هارون بن حاتم کوفی و جز ایشان روایت کند و از وی ابوبکر محمدبن محمد باغندی و ابوعبداﷲ محمدبن مخلد عطار و هم طبقه های آنان روایت کنند. (الانساب سمعانی ورق 347 ب ).


صالحی . [ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بکش بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون 13000گزی جنوب خاور فهلیان جلگه ، گرمسیر مالاریائی ، سکنه 88 تن . آب آن از چشمه ، محصول آنجا غلات ، تریاک ، نخود شغل اهالی زراعت . راه فرعی . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).


دانشنامه عمومی

صالحی ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
علی اکبر صالحی - معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان انرژی اتمی ایران
جواد صالحی
نعمت الله صالحی نجف آبادی
سید عطاءالله صالحی
محمدمیرک صالحی

نقل قول ها

صالحی نام خانوادگی افراد زیر است:

واژه نامه بختیاریکا

از قرن 8 بزرگترین واحد ایل بختیاری از تیره تبدیل به طایفه گردید. چهارلنگ و هفت لنگ تعریف شد و از آن تاریخ تحولات زیادی در زمینه جغرافیا، تقسیمات بصورت مداوم بوجود آمد. بدین سبب هنوز اجماعی بر روی چارت بختیاری وجود ندارد. برآیند نظریات متعدد از میان کتب و ماخذ شفاهی بدین گونه می باشد. ( شاخه ) ( ت ) ممبینی؛ ( ط ) کیانرسی

پیشنهاد کاربران

تیره صالح حاجی*سالاجی. سالوجی* طایفه خلیلی بیگیوند پلنگ ایل منجزی بهداروند

صالح خان پسر حاجی اسفندیار پسر جماالدین پسر عزیز خان پسر تاج الدین امیر قنبر عالی پسر رستم خان آقاسی پسر شاه منصور خان بختیاروند ایلخان پسر خلیل خان ایل بیگی بختیاروند ایلخان
*****
******
تیره صالح وند *الله بخشی*طایفه خلیلی بیگیوند پلنگ



کلمات دیگر: