کلمه جو
صفحه اصلی

علم عروض

مترادف و متضاد

prosody (اسم)
علم عروض، قواعد بدیعی و عروضی

دانشنامه عمومی

عروض واژه ای عربی و به معنی فن سنجیدن شعر و شناختن وزن ها و بحرهای کلام منظوم با افاعیل عروضی و پیدا کردن اوزان اشعار برپایهٔ آن افاعیل است. به این دلیل این دانش را «عروض» نامیده اند که وزن شعر بر آن عرضه می شود. برابر پارسی چامه سنجی برای آن مناسب می نماید. درضمن، اصطلاح «عروض» به جزوِ آخر از مصراع یکم هر بیت شعر هم اطلاق می شود.
وزن شعر
وزن شعر فارسی
بحر
مثنوی
خلیل بن احمد فراهیدی برای نخستین بار وزن کمّی را، که قرن ها پیش از او در زبان های سانسکریت و برخی زبان ها باستانیِ هندواروپایی تدوین شده بود، بر زبان عربی منطبق کرد. قواعد او برای زبان عربی بسیار خوب است، اما شمس قیس رازی در کتاب معروفش، المعجم فی معاییر اشعار العجم، و نیز محققانِ پیش از او، عیناً براساس قواعد عربی و بدون توجه به مسائل خاص زبان فارسی، اقدام به تهیهٔ قواعد عروض فارسی کردند و حتّی نام بحرها و وزن های مختلف نظم فارسی را تغییر ندادند و از همان نام های عربی استفاده کردند. خواجه نصیر طوسی هم، هرچند در کتاب معروفش، معیارالاشعار، سعی کرد بخش هایی را که نمی شود بر فارسی منطبق یا تحمیل کرد، نشان دهد، اما عملاً کار تازه ای برای تدوین قواعد وزن شناسی فارسی انجام نداد.
متخصصان فن عروض، وزن های موجود در شعرهای فارسی را در نوزده جنسِ مختلف دسته بندی کرده اند که هریک از این دسته ها را اصطلاحاً بحر می نامند. بحرها را از جهتِ کاربرد افاعیلِ کامل یا مزاحف به دو دستهٔ سالم و غیرسالم تقسیم می کنند. اما دکتر پرویز ناتل خانلری بحر را چنین تعریف کرده است: «صورتی خاص از ترکیب هجاهاست که در آن تناسب معیّنی میان هجاهای کوتاه و بلند وجود داشته باشد و آن را با صورتی دیگر، که حاصل تناسب دیگری باشد، نتوان در یک قطعه آمیخت». بنا بر این تعریف، هر وزنی یک بحر مستقل به شمار می آید. اما برای سهولت طبقه بندی، بحرها را به اصلی و فرعی تقسیم کرده اند. بحر اصلی را دستگاهی دانسته اند که چند وزن را دربرمی گیرد. وزن های فرعیِ هر بحر، با اِعمال قواعدی خاص به وجود می آیند:
۱- با حذف یک یا چند هجا از آخر بحر؛۲- با حذف چند هجا از آخر بحر و تکرار پارهٔ باقی مانده. در این حالت، مصراع هایی با دو پارهٔ مساوی به وجود می آید که در اصطلاح، وزنِ آنها را وزن خیزابی یا وزن دوری یا وزن متناوب می نامند؛۳- با افزودن یک هجا به آخرِ هر پاره از وزنی اصلی یا فرعی.

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] آن را علم عروض خواندند که معروض ٌعلیه شعر است، یعنی شعر را بر آن عرض کنند تا موزون آن از ناموزون پدید آید و مستقیم از نامستقیم ممتاز گردد.
(ع ص، اِ) شتر ماده ریاضت نایافته. کرانه و گوشه. ناحیه. راه در کوه. راه که در دامنه کوه و در تنگنا باشد. ج، عُرُض. مضمون کلام. فحوی و معنای کلام. عرفت فی عروض کلامه؛ از فحوی و معنی کلام او دانستم.از جایی که پیش آید کسی را وقت رفتن. مکانی که هنگام حرکت به پیش تو درآید. بسیار از چیزی. کثیر از شی. ابر. غیم و سحاب.طعام. گوسپند و شتر که خار خورد از بی علفی یا عام است. آنچه از گوسفند و غنم که به خار روی بیاورد و آن را بچرد. از حاجت و از آن جمله است که گویند: هورکوض بلا عروض؛ یعنی او دونده و حرکت کننده ای است بدون حاجتی که برای او پیش آمده باشد. و آن را به صورت هو ربوض بلاعروض نیز گفته اند. نظیر و مانند، گویند: هذه المسألة عروض هذه؛ یعنی این مسأله نظیر این یکی است.
عروض خیمه؛ چوبی باشد که خیمه بدان قائم ماند. اصطلاح عروض جزو آخر مصراع اول از شعر، اسم است. آن را سالم باشد یا متغیر و مؤنث آید. جزء اخیر از شعر اول، سالم باشد یا متغیر و مؤنث است. آخرین جزء از شطر اول بیت. رکن آخر از مصراع اول بیت. مصراع اول به اصطلاح عروضیان، عروض باشد.
جزء اخیر از نصف اول از بیتی. جزو اخیر مصرعه اول هر بیت را عروض گویند. ج، اَعاریض و آن جمع بر غیر قیاس باشد و گویی که جمع اعریض است. علمی است معروف که بدان اوزان بحور دریافته میشوند.میزان شعر. ترازوی شعر. علمی است که میزان شعر از آن موزون کنند. معرفت اصولی چند که از آنجا احوال بحور و اوزان شعر معلوم کنند. از میزان کلام منظوم است همچنانکه نحو میزان کلام منثور است. و آن مؤنث است. ج، أعاریض. فن شناختن وزنها و بحرهای اشعار. میزان سخن منظوم که از اشعار بحث کند. نام علمی از دوازده قسم علم نزد عرب که در این دو بیت نام آنها را گنجانیده اند:
                      
سبب نامیدن آن را به «عروض» چنین گفته اند که موزون از ناموزون بوسیله آن شناخته میشود و یا چون آن ناحیه و قسمتی از علوم است و یا به سبب آنکه صعب و سخت می باشد و یا به این جهت است که شعر را بر آن عرضه می دارند و یا این که چون در مکه بر خلیل بن احمد الهام شد بدین نام خوانده شده است.
سیفی در وجه تسمیه آن وجوه بسیار نوشته است، مِن جمله آن دو وجه است که خلیل بن احمد در مکه مبارکه به این علم ملهم شده، یکی از اسمای مکه عروض است، این علم را به اسم مکه خوانند تیمناً. یا آنکه عروض به معنی معروض است. این علم نیز معروض ٌعلیه شعر است که شعر را بر آن عرض می کنند تا موزون از ناموزون جدا شود. آن را از بهر آن عروض خواندند که معروض ٌعلیه شعر است، یعنی شعر را بر آن عرض کنند تا موزون آن از ناموزون پدید آید و مستقیم از نامستقیم ممتاز گردد و آن فعولی است به معنی مفعول، چنانکه رَکوب به معنی مرکوب و حَلوب به معنی محلوب.


کلمات دیگر: