کلمه جو
صفحه اصلی

قندیل


مترادف قندیل : چراغ، چراغدان، چلچراغ، شمعدان، مشعله

برابر پارسی : چراغ واره

فارسی به انگلیسی

candelabrum, chandelier

مترادف و متضاد

cresset (اسم)
قندیل، مشعل

چراغ، چراغدان، چلچراغ، شمعدان، مشعله


فرهنگ فارسی

مصباح، چراغ آویز، مشعل که ازسقف آویزان میکنند
( اسم ) ۱ - چراغ ۲ - چراغدان شمعدان ( مخصوصا که از سقف آویزند ) قنادیل . یا قندیل ترسا . قندیلی که پیوسته در کلیسا آویخته باشند : زبان روغنینم ز آتش آه بسوزد چون قندیل ترسا . یا قندیل چرخ . آفتاب و ماه . یا قندیل دوسر . آسمان . یا قندیل شب . سیاهی شب . یا قندیل عیسی . آفتاب .
دهی از دهستان دشمن زیاری بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون واقع در ۳۴ هزار گزی جنوب فهلیان و کنار شوسه کازرون به فهلیان موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است .

فرهنگ معین

(قِ یا قَ ) [ معر. ] (اِ. ) شمع و چراغ . ج . قنادیل .

لغت نامه دهخدا

قندیل . [ ق ِ ] (معرب ، اِ) چراغ . چیزی است که در آن چراغ می افروزند و آن معرب کندیل است . (از آنندراج رساله ٔ معربات ). چراغ و چروند. (ناظم الاطباء). المصباح للسراج . ج ، قنادیل . (اقرب الموارد). چراغدان و فانوس . (ناظم الاطباء). || شمعدان . || کیه دان . پیه سوز. (ناظم الاطباء). || چیزی باشد میان تهی که تیرها در آن اندازند برای کمال محافظت تیر. (ناظم الاطباء) (آنندراج از غیاث ).
- قندیل آب ؛ نوعی از قندیل آبگینه ٔ بلوری که آن را به آب پرکرده و روغن بر آن انداخته فتیله میان آن روشن نمایند. (آنندراج از غیاث ).
- قندیل ترسا .
- قندیل تیر .
- قندیل چرخ .
- قندیلچی ؛ آنکه در مساجد قندیل چراغ افروزد. (آنندراج ).
- قندیل دوسر .
- قندیل شب .
- قندیل عیسی .
- قندیل کش . رجوع به ذیل هر یک از این کلمات شود.


قندیل. [ ق ِ ] ( معرب ، اِ ) چراغ. چیزی است که در آن چراغ می افروزند و آن معرب کندیل است. ( از آنندراج رساله معربات ). چراغ و چروند. ( ناظم الاطباء ). المصباح للسراج. ج ، قنادیل. ( اقرب الموارد ). چراغدان و فانوس. ( ناظم الاطباء ). || شمعدان. || کیه دان. پیه سوز. ( ناظم الاطباء ). || چیزی باشد میان تهی که تیرها در آن اندازند برای کمال محافظت تیر. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج از غیاث ).
- قندیل آب ؛ نوعی از قندیل آبگینه بلوری که آن را به آب پرکرده و روغن بر آن انداخته فتیله میان آن روشن نمایند. ( آنندراج از غیاث ).
- قندیل ترسا.
- قندیل تیر.
- قندیل چرخ .
- قندیلچی ؛ آنکه در مساجد قندیل چراغ افروزد. ( آنندراج ).
- قندیل دوسر.
- قندیل شب .
- قندیل عیسی .
- قندیل کش . رجوع به ذیل هر یک از این کلمات شود.

قندیل. [ ق َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون ، واقع در 34هزارگزی جنوب فهلیان و کنار شوسه کازرون به فهلیان. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است. سکنه آن 75 تن است. آب آن از چشمه و محصول عمده ٔآن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان گلیم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

قندیل . [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون ، واقع در 34هزارگزی جنوب فهلیان و کنار شوسه ٔ کازرون به فهلیان . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 75 تن است . آب آن از چشمه و محصول عمده ٔآن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان گلیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).


فرهنگ عمید

مشعلی که از سقف آویزان می کنند، چراغ آویز.
* قندیل چرخ: [قدیمی، مجاز] خورشید و ماه.

مشعلی که از سقف آویزان می‌کنند؛ چراغ آویز.
⟨ قندیل چرخ: [قدیمی، مجاز] خورشید و ماه.


دانشنامه عمومی

قندیل، روستایی از توابع بخش چنار شاهیجان شهرستان کازرون در استان فارس ایران است.
این روستا در دهستان قندیل قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن 753 نفر (۹۹خانوار) بوده است.

دانشنامه آزاد فارسی

قَنْدیل
فانوس شمعی (1284ش)، موزه صنعت برق ایران
(یا: چراغدان، معرب واژۀ کندیل) وسیله ای که از سقف می آویزند و در آن چراغ یا شمع می افروزند. قندیل گاهی فانوس، پیه سوز، و شمعدان نیز نامیده می شود. قندیل ها از بلندی یا سقف آویزان می شدند و گاه پایه داشتند و روی میز قرار می گرفتند تا محیط را روشن کنند. جنس آن ها معمولاً از شیشه و بلور، و به اندازه ها، رنگ ها و نقوش متنوع بوده است. امروزه نیز از قندیل ها استفاده می شود، ولی به این نام خوانده نمی شوند بلکه اغلب شمعدانی هایی هستند که فقط جنبۀ تزیینی دارند.

واژه نامه بختیاریکا

چُم؛ رِچِلَک؛ گَچَک؛ زِنگله

جدول کلمات

چراغ آویز

پیشنهاد کاربران

قندیل: یکی از کوهستان های رشته کوه زاگرس با یخچالهای طبیعی است که در مرز ایران و عراق و ترکیه قرار دارد.

قندیل ( Icicle ) ، جرمی آویخته و از جنس یخ است که به سبب انجماد قطرات آب در حال چکیدن به پایین حاصل می شود. گرمای خورشید سبب ذوب شدن برف انباشته شده بر سطوح مختلف، و جاری شدن قطرات آب حاصل به پایین سطح می گردد. این قطرات آب مجدداً بواسطه سرما، منجمد شده و قندیل را بوجود می آید. برای بروز این پدیده همزمان دو دمای محیطی لازم است. یکی بالاتر از صفر که سبب ذوب شدن برف و جریان آب می شود و دیگری پایین تر از صفر که سبب انجماد آب جاری می گردد. نیروی جاذبه قطره آب حاصل از ذوب شدن را به سمت پایین کشیده و در زمانی اندک این قطرات مجدداً منجمد می شوند. جهت تشکیل قندیل به سمت پائین است و بدین خاطر، قندیل شبیه جسمی لوله ای شکل یخی است که سمت تیز آن به سوی زمین می باشد.

قَندیل : قَند یا قُند در قدیم به معنای کرد بوده با آن کلماتی مانند فُنچه ( کرد کوچک ) وقنداق ( گرد شده ) را می ساختند و قندیل تحریف قند ال ( پسوند هندواروپائی ) می باشد به معنای کردگون.
واژه ی " candle " و واژه ی " قندیل " از یک ریشه ی هند و اروپایی هستند . ریشه ی این دو لغت پس از آنکه به زبان انگلیسی وارد شد به " candle " تبدیل شد و به زبان عربی وارد شد به " قندیل " تغییر شکل داد .

درود ُ سپاس
واژه کندیل یا قندیل به گمان بسیار، برابر پارسی واژه شمع است که در زبان انگلیسی هم به همین معنا وارد شده.
به شمع که بنگریم مومهای آب شده و روان به پایین را می بینیم که به زودی سرد و سخت می شوند، درست به آن سان که در قندیل یخی روی می دهد که نامش را از قندیل به معنای شمع گرفته.

استالاکتیت. . . . . .


کلمات دیگر: