کلمه جو
صفحه اصلی

دهکده


مترادف دهکده : آبادی، ده، دهات، رستاق، روستا، قریه، قصبه

فارسی به انگلیسی

small village, hamlet, settlement

small village, hamlet


settlement, village


فارسی به عربی

قریة

مترادف و متضاد

stead (اسم)
مسکن، مقر، جا، دهکده، مزرعه، مکان

borough (اسم)
قصبه، بخش، دهکده

village (اسم)
قصبه، دهکده، ده، روستا، قریه

hamlet (اسم)
قصبه، دهکده، دهی که در ان کلیسا نباشد

dene (اسم)
دهکده، دره

dorp (اسم)
دهکده، شهر

فرهنگ فارسی

قریه، ده کوچک، خانهای که درده باشد
( اسم ) ۱ - ده قریه . ۲ - ( بقلب اضافه ) خانهای که در ده باشد

فرهنگ معین

(دِ کَ دِ ) (اِمر. ) ده ، قریه ، روستا.

لغت نامه دهخدا

دهکده. [ دِ ک َ دَ / دِ ] ( اِ مرکب ) به معنی خانه ده یعنی خانه ای که در ده واقع باشد به قلب اضافت. ( غیاث ) ( آنندراج ). || قریه. روستا. ده. دیه. ده کوچک. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به ده شود. || قصبه. ( یادداشت مؤلف ).

دهکده. [ دِ ک َ دَ / دِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان هکان بخش کوهک شهرستان جهرم. واقع در 30هزارگزی باختر جهرم. سکنه آن 300 تن. آب آن از چشمه شور تأمین می شود. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

دهکده . [ دِ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) به معنی خانه ٔ ده یعنی خانه ای که در ده واقع باشد به قلب اضافت . (غیاث ) (آنندراج ). || قریه . روستا. ده . دیه . ده کوچک . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به ده شود. || قصبه . (یادداشت مؤلف ).


دهکده . [ دِ ک َ دَ / دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هکان بخش کوهک شهرستان جهرم . واقع در 30هزارگزی باختر جهرم . سکنه ٔ آن 300 تن . آب آن از چشمه ٔ شور تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).


فرهنگ عمید

۱. ده، قریه، ده کوچک.
۲. خانه ای که در ده باشد.

دانشنامه عمومی

دهکده ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
دهکده (اهواز)
دهکده (بردسیر)
دهکده (رمان ویلیام فاکنر)

واژه نامه بختیاریکا

بُنه گَه؛ بُنه؛ بُنه وار؛ ده گولِه

جدول کلمات

روستا

پیشنهاد کاربران

ابادی

روستا، دهکده

آبادی، ده، دهات، رستاق، روستا، قریه، قصبه


کلمات دیگر: