مترادف عوض : بدل، بدیل، الش، تبدیل، تعویض، جایگزین، جانشین، دگش، مبدل، جبران، جای، پاداش، جزا، مزد
برابر پارسی : جانشین، به جای، جایگزین، جابجاکردن، جابه جا، گردیده، ورت
substitute, exchange, reward, compensation
payoff, quid pro quo, recompense, relief, replacement, requital, stand-in, substitute
کفاره دادن , جبران کردن , جلب کردن , خشم (کسي را) فرونشاندن , جلب رضايت کردن , تاوان دادن , پاداش دادن , عوض دادن , باز پرداخت کردن , باز پرداختن , هزينه کسي يا چيزي را پرداختن , خرج چيزي را دادن
بدل، بدیل
الش، تبدیل، تعویض، جایگزین، جانشین، دگش، مبدل
جبران، جای
پاداش، جزا، مزد
۱. بدل، بدیل
۲. الش، تبدیل، تعویض، جایگزین، جانشین، دگش، مبدل
۳. جبران، جای
۴. پاداش، جزا، مزد
عوض . [ ع َ ] (اِخ ) نام بتی است ازآن ِ بکربن وائل . (از منتهی الارب ).
عوض . [ ع َ / ع ِ وَ ] (ع مص ) عوض دادن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بدل دادن و بدل ستدن . (از آنندراج ). بدل دادن . (ناظم الاطباء). عیاض . رجوع به عیاض شود.
عوض . [ ع َ ض ُ / ع َ ض َ / ع َ ض ِ ] (ع اِ) ظرفی است مبنی بر هر سه حرکت و بمعنی هرگز، که برای زمان مستقبل به کار رود، چنانکه «قط» برای گذشته می آید، مانند: لااُفارقک عوض ؛ یعنی هرگز از تو جدا نمیشوم . و هرگاه با جمله ٔ منفی بیاید، برای گذشته نیز به کار رود، مانند:مارأیت مثله عوض ، چنانکه گفته شود: مارأیت ُ مثله قطّ؛ هرگز مثل او را ندیدم . عوض ، هرگاه مضاف باشد معرب میگردد، مانند: لاأفعله عوض العائضین ؛ یعنی تا ابد و همیشه آن را انجام نمیدهم ، عوض در اینجا منصوب بر ظرفیت باشد، که معنای عوض همیشه و ابداً است . و دهر را نیز بدان نام نهاده اند از جهت اینکه هر قسمت ازآن که بگذرد قسمتی دیگر بجای آن آید. و نیز گویند: أفعل ذلک من ذی عوض َ، چنانکه گوییم : من ذی قُبُل و من ذی اُنُف ؛ یعنی از سر نو بکن آن کار را. جمهور «عوض » را در ماضی و «قط» را در مستقبل استعمال نکنند. ومبنی بودن «عوض » بجهت تضمن آن الف و لام را است . (ازاقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
عوض . [ ع ِ وَ ] (اِخ ) نام شهری است در وسط بلاد هند. تجار با کمال زحمت و مشقت به آنجا می آیند. (از معجم البلدان ).
عوض . [ ع ِ وَ ] (اِخ ) نام قومی است در لار و سایر قسمتهای ساحلی جنوب ایران . (از یادداشت مرحوم دهخدا).
خاقانی .
صائب (از آنندراج ).
؟ (از جامعالحکایات ).
مولوی .
فردوسی .
سنایی .
صائب (از آنندراج ).
؟
خاقانی .
عطار.
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
جاب هجا، گردیده، ورت