کلمه جو
صفحه اصلی

متر


مترادف متر : واحد طول، چهارده گره

برابر پارسی : گَز

فارسی به انگلیسی

M, meter, metre, tape measure


meter, metre, tape measure, tape - measure

metre, tape - measure


فارسی به عربی

متر

عربی به فارسی

متر , اندازه گير , سنجنده , اندازه , وسيله اندازه گيري , مقياس , ميزان , کنتور , مصرف سنج , وزن شعر , نظم , سجع وقافيه , با متر اندازه گيري کردن , سنجيدن , اندازه گيري کردن , بصورت مسجع ومقفي در اوردن , شتاب , دستپاچگي , تسريع , بارش , ته نشيني


مترادف و متضاد

واحد طول، چهارده گره


meter (اسم)
نظم، اندازه، مقیاس، اندازه گیر، وسیله اندازه گیری، مصرف سنج، وزن شعر، متر، کنتور

metre (اسم)
وسیله اندازه گیری، وزن شعر، متر، کنتور

فرهنگ فارسی

مقیاس طول مطابق۱۴گره وربع گره ازذرع ایرانی
( اسم ) ۱ - واحد اساسی طول در فرانسه که در بسیاری از ممالک دیگر ( از جمله ایران ) پذیرفته شده و آن معادل است با ۱/۴٠،٠٠٠،٠٠٠ محیط نصف النهار کر. زمین یک گز ( باصطلاح اخیر ) ( یک ذرع ۱/٠۴ متر است ) . یا متر مربع . واحد مساحت مسطح برابر مربعی که هر ضلع آن مساوی یک متر باشد . یا متر مکعب . واحد مساحت حجم برابر مکعبی که هر ضلع آن مساوی یک متر باشد . ۲ - آلتی از چوب یا چرم و غیره که روی آن به سانتیمتر و میلیمتر مدرج شده و بوسیل. آن اشیائ را اندازه گیرند .
برنده

فرهنگ معین

(مِ ) [ فر. ] (اِ. ) ۱ - نواری باریک و درجه - بندی شده از فلز، پارچه یا جنس دیگر که برای اندازه گیری طول و عرض اشیاء استفاده می شود. ۲ - واحد طول که تقریباً برابر است با یک چهل میلیونیم نصف النهار زمین . ، ~مربع واحد سطح و آن مربعی است به ضلع یک متر. ،

(مِ) [ فر. ] (اِ.) 1 - نواری باریک و درجه - بندی شده از فلز، پارچه یا جنس دیگر که برای اندازه گیری طول و عرض اشیاء استفاده می شود. 2 - واحد طول که تقریباً برابر است با یک چهل میلیونیم نصف النهار زمین . ؛ ~مربع واحد سطح و آن مربعی است به ضلع یک متر. ؛ ~مکعب واحد حجم و آن مکعبی است به ضلع یک متر.


لغت نامه دهخدا

متر. [ م َ ] (ع مص ) سرگین انداختن . (آنندراج ). سرگین انداختن و ریخ زدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر) (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || دراز کشیدن رسن و مانند آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). کشیدن . (تاج المصادر). کشیدن ریسمان و مانند آن را. (ناظم الاطباء)؛ متر الحبل و نحوه . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || گائیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جماع کردن با زن خود. (ناظم الاطباء)؛ متر المراءة؛ نکحها. (از ذیل اقرب الموارد). متر امرأته ؛ جماع کرد با زن خود. (ناظم الاطباء). || انداختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).


متر. [ م ِ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی از اندازه ٔ طول که عبارت است ازیک چهل میلیون جزء از دایره ٔ نصف النهار و مساوی است به پانزده گره و سه ربع گره یعنی یک ربع گره از گزشاه که اندازه ٔ معمولی این زمان است کوتاه تر می باشد. (ناظم الاطباء). واحد طول در دستگاه متری است که به تخمین برابر با «یک چهل میلیونیم » نصف النهار زمین است . این واحد به سال 1889 م . در کنفرانس اوزان و مقادیر در پاریس اختیار شد. در اکتبر سال 1960 م . در کنفرانس دیگر تجدیدنظر شد و اندازه ٔ آن 1650763/73 برابر طول موج تابش حاصل از تغییر سطح انرژی بین 2p10، 5d5 ایزتوب کریپتون 8636Kr در خلأ انتخاب شد. هر 39/37 اینج یک متر است . (از فرهنگ اصطلاحات علمی ). واحد اساسی اندازه گیری طول و معادل است با 1650763/73 طول موج تابش حاصل از تغییر میان سطوح 2p10 ,5d5 اتم کریپتون در خلأ. (از لاروس ). متر در ابتدا به صورت یک ده میلیونیم ربع دایره ٔ نصف النهار زمین مار بر پاریس تعریف می شد. به علت تردیدهایی که در اندازه گیری محیط زمین پیدا شد، متر را بعد از آن با فاصله ٔ موجود میان دو خط موازی حک شده ٔبر روی میله ای از آلیاژ پلاتین و ایریدیوم مضبوط دردفتر بین المللی اوزان و مقادیر پاریس تعریف کردند که در درجه ٔ حرارت یخ در حال ذوب شدن نگاه داشته شده باشد. از روی این نمونه های دیگری ساخته و به کشورهای مختلف برده اند. در 1961 م . متر را چنین تعریف کردند: 1650763/73 برابر طول موج نور به رنگ نارنجی مایل به سرخ صادر شده از کریپتون 86. با این تعریف ، اگر متررسمی گم شود، یافتن و ساختن دوباره ٔ آن آسان است .
- دسیمتر ؛ یکدهم متر. دسیمتر مربع، یکصدم متر مربع و دسیمتر مکعب ، یکهزارم متر مکعب .
- دکامتر؛ ده متر.
- سانتی متر ؛ یکصدم متر. سانتی متر مربع، یک ده هزارم متر مربع و سانتی متر مکعب ، برابر است با یک میلیونیم متر مکعب .
- کیلومتر ؛ هزار متر.
- متر مربع ؛ واحد سطح ، و آن مساحت مربعی است که هر ضلعآن برابر با یک متر باشد.
- متر مکعب ؛ واحد حجم و آن برابر با گنجایش مکعبی است که هر ضلع آن مساوی با یک متر باشد.
- میلیمتر ؛ یک هزارم متر. میلیمتر مربع، یک میلیونیم متر مربع و میلیمتر مکعب برابر است با یک بیلیونیم متر مکعب .
- هکتومتر ؛ صد متر.


متر. [ م ُ ت ِرر ] (ع ص ) برنده . (از منتهی الارب ). قطع کننده . (ناظم الاطباء).


متر. [ م َ ] ( ع مص ) سرگین انداختن. ( آنندراج ). سرگین انداختن و ریخ زدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بریدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( تاج المصادر ) ( ازاقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || دراز کشیدن رسن و مانند آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). کشیدن. ( تاج المصادر ). کشیدن ریسمان و مانند آن را. ( ناظم الاطباء )؛ متر الحبل و نحوه. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). || گائیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). جماع کردن با زن خود. ( ناظم الاطباء )؛ متر المراءة؛ نکحها. ( از ذیل اقرب الموارد ). متر امرأته ؛ جماع کرد با زن خود. ( ناظم الاطباء ). || انداختن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

متر. [ م ُ ت ِرر ] ( ع ص ) برنده. ( از منتهی الارب ). قطع کننده. ( ناظم الاطباء ).

متر. [ م ِ ] ( فرانسوی ، اِ ) نوعی از اندازه طول که عبارت است ازیک چهل میلیون جزء از دایره نصف النهار و مساوی است به پانزده گره و سه ربع گره یعنی یک ربع گره از گزشاه که اندازه معمولی این زمان است کوتاه تر می باشد. ( ناظم الاطباء ). واحد طول در دستگاه متری است که به تخمین برابر با «یک چهل میلیونیم » نصف النهار زمین است. این واحد به سال 1889 م. در کنفرانس اوزان و مقادیر در پاریس اختیار شد. در اکتبر سال 1960 م. در کنفرانس دیگر تجدیدنظر شد و اندازه آن 1650763/73 برابر طول موج تابش حاصل از تغییر سطح انرژی بین 2p10، 5d5 ایزتوب کریپتون 8636Kr در خلأ انتخاب شد. هر 39/37 اینج یک متر است. ( از فرهنگ اصطلاحات علمی ). واحد اساسی اندازه گیری طول و معادل است با 1650763/73 طول موج تابش حاصل از تغییر میان سطوح 2p10 ,5d5 اتم کریپتون در خلأ. ( از لاروس ). متر در ابتدا به صورت یک ده میلیونیم ربع دایره نصف النهار زمین مار بر پاریس تعریف می شد. به علت تردیدهایی که در اندازه گیری محیط زمین پیدا شد، متر را بعد از آن با فاصله موجود میان دو خط موازی حک شده ٔبر روی میله ای از آلیاژ پلاتین و ایریدیوم مضبوط دردفتر بین المللی اوزان و مقادیر پاریس تعریف کردند که در درجه حرارت یخ در حال ذوب شدن نگاه داشته شده باشد. از روی این نمونه های دیگری ساخته و به کشورهای مختلف برده اند. در 1961 م. متر را چنین تعریف کردند: 1650763/73 برابر طول موج نور به رنگ نارنجی مایل به سرخ صادر شده از کریپتون 86. با این تعریف ، اگر متررسمی گم شود، یافتن و ساختن دوباره آن آسان است.

فرهنگ عمید

۱. (ریاضی ) واحد اندازه گیری طول برابر با ۱۰۰ سانتی متر.
۲. [مجاز] ابزاری درجه بندی شده و نواری شکل و باریک برای اندازه گیری طول که انواع مختلف دارد.

دانشنامه عمومی

متر (به فرانسوی: mètre)، یکای طول متریک و برابر با ۳۹٫۳۷ اینچ و ۱۰۰ سانتیمتر و یک هزارم کیلومتر و ۱۰۰۰ میلی متر است. لغت متر از واژه یونانی μέτρον به معنی اندازه گیری آمده است. متر یکای اصلی طول در دستگاه SI با نماد m است. تعریف آن به صورت مسافتی است که نور در کسری از ثانیه (یک بر روی ۲۹۹٬۷۹۲٬۴۵۸) می پیماید به عبارت دیگر نور هر ثانیه ۲۹۹٬۷۹۲٬۴۵۸ متر می پیماید.
Wikipedia contributors, "Metre," Wikipedia, The Free Encyclopedia, https://en.wikipedia.org/w/index.php?title=Metre&oldid=673732147 (accessed August 5, 2015).
در گذشته به صورت فاصله دو نشانه بر روی میلهٔ پلاتین-ایریدیوم (که در ابتدا به صورت یک ده میلیونیم فاصلهٔ میان قطب شمال جغرافیایی زمین و خط استوای در دمای صفر مطلق گذرنده از پاریس محاسبه گردید) این نمونه هم اکنون در اداره بین المللی اوزان و ابعاد در سور در حومه پاریس نگهداری می شود و اینک با مراجعه به ثانیه و سرعت نور که در خلاء برابر ۲۹۹٬۷۹۲٬۴۵۸ متر بر ثانیه است تعریف می شود.
در جدول زیر ضرایب متر در سامانه SI نشان داده شده است. ضرایبی که پررنگ نشان داده شده اند پرکاربردترند، همچنین در کاربرد روزانه عباراتی مانند «۳۰ سانتی متر»، «۳۰ متر» و «۳۰۰ متر»، بیشتر استفاده می شوند تا عباراتی نظیر «۳ دسی متر»، «۳ دکامتر» و «۳ هکتومتر». برای فاصله های بسیار طولانی هم بجای مگامتر، گیگامتر و … از یکاهایی مانند یکای کیهانی، سال نوری و پارسک استفاده می کنیم.
عبارت میکرون نیز معمولاً بجای میکرومتر به کار می رود. همچنین آنگستروم به عنوان ۱۰-۱۰ متر به کار می رود.

دانشنامه آزاد فارسی

متر (مقیاس). مِتْر (مقیاس)(metre)
واحد بین المللی طول، با نماد m، معادل۱.۰۹۳ یاردو۳۹.۳۷ اینچ. دانشمندان متر را طول مسیری تعریف می کنند که نور در مدت۲۹۹,۷۹۲,۴۵۸/۱ ثانیه در خلأ می پیماید.

متر (موسیقی). مِتْر (موسیقی)(metre (music))
در موسیقی، الگوی زمان که با ضرب به نمایش درمی آید. متر منظم است، در حالی که ریتم نامنظم. متر ممکن است ساده باشد، مانند میزان های ۴/۲، ۸/۴، و از این دست، که در آن ها هر ضرب به دو ضرب فرعی تقسیم می شود؛ مترهای مرکب در میزان هایی مثل ۸/۶، ۸/۹، ۱۶/۱۲، و مانند آن ها وجود دارند، که از ضرب های فرعی واحدهای سه گانۀ «ترکیبی» یا به هم پیوسته تشکیل می شوند. علامت عددی متر همان کسر میزان است، که عدد بالایی آن نشان دهندۀ تعداد ضرب های موجود در میزان، و عدد پایینی آن نشان دهندۀ نوع ضرب هاست، که در قالب کسری از یک واحد (سِمی بروه) بیان می شود. بدین ترتیب ۴/۳ یعنی سه ضرب نت سیاه در هر میزان و ۸/۶ یعنی دو ضربی که هر یک سه نت چنگ داشته باشند.

فرهنگ فارسی ساره

گَز


پیشنهاد کاربران

سنجه


کلمات دیگر: