مترادف فاصله : بعد، دوری، مسافت، فرجه، جدایی، خلال، عرض، بین
برابر پارسی : سوایی، جدایی، اندازه، بازه، دوری
space, distance, interval, interruption
distance, gap, interlude, interval, remove, separation, space, walk, way
اپوستروف , نام اين نشان ( , ويرگول
بعد، دوری، مسافت
فرجه
جدایی
خلال، عرض
بین
۱. بعد، دوری، مسافت
۲. فرجه
۳. جدایی
۴. خلال، عرض
۵. بین
فاصلة. [ ص ِ ل َ ] (ع ص ) مؤنث فاصل . رجوع به فاصل شود. || (اِ) شبه که میان هر دو مروارید و جز آن در رشته کشند. (منتهی الارب ). || آخر آیت قرآن ، و آن بمنزلت قافیه است در شعر. ج ، فواصل . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). گویند چون در نوشته های کاهنان سجع آورده می شد و اسلام کاهنان را کذاب خوانده و شیوه ٔ آنها را رد کرده بود، سجعهای قرآن را فاصله خواندند. || (اصطلاح عروض ) فاصله بر دو نوع است ، فاصله ٔ صغری و فاصله ٔ کبری . فاصله ٔ صغری هر کلمه ٔ چهارحرفی است که سه حرف اول آن متحرک باشد و آخری ساکن ، مانند: «حرکت ». و فاصله ٔ کبری هر کلمه ٔ پنج حرفی است که چهار حرف اول آن متحرک بود و پنجمین ساکن . سیفی می آورد: اکثر بر آنند که فاصله از اصول است و بعضی گویند نه بلکه فاصله ٔ صغری مرکب است از سبب ثقیل و خفیف ، و کبری از سبب ثقیل و وتد مجموع . ابراهیم بن عبدالرحیم عروضی ، کلمه ٔ چهارحرفی را فاصله میگوید به صاد بی نقطه . و کلمه ٔ پنج حرفی را فاضله میگوید به ضاد بانقطه بجهت آنکه با یک حرف زیاده است از فاصله ... و ابن خباز میگوید که بعضی هر دو را فاضله میگویند با ضاد بانقطه . و اول را به صغری و دوم را به کبری قید کنند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 1140 به بعد). و آن را فاصله ٔ کبری ازبهر آن خواندند که غایت متحرکات متوالی است که در کلام منظوم تواند بود، و استعمال آن در اشعار از ثقلی خالی نیست ... و ابوالحسن اخفش که از کبار ائمه ٔ نحو و لغت بوده است فاصله ها را از ارکان نمی نهد و میگوید: ارکان عروض بیش از سبب و وتد نیست و فاصله جزوی است از اجزاء افاعیل عروضی ، یکی مرکب از دو سبب (ثقیل و خفیف ) و یکی مرکب از سببی و وتدی ، و تقریر این قول آن است که چون به اتفاق عروضیان سبب منقسم است بر خفیف و ثقیل ، و سبب ثقیل را جز در فاصله ها وجود نیست لازم آید که فاصله از ارکان نباشد والاّ در تقسیم سبب بر خفیف و ثقیل هیچ فایده نبود و از این تقسیم تداخل ارکان لازم آید. (ازالمعجم فی معاییر اشعار العجم چ 1 مدرس رضوی ص 26 به بعد). || میان . میانه . (یادداشت بخط مؤلف ). || بازداشت . برزخ . حائل و بازداشت میان هر دو چیز. (یادداشت بخط مؤلف ). || (اصطلاح چاپخانه ) پاره ٔ سرب ساده ای که بر آن حرفی از حروف نباشد و آن را برای جدا کردن کلمات از یکدیگر در میان آنها گذارند. || گشادگی . (یادداشت بخطمؤلف ). || دوری . (یادداشت بخط مؤلف ).
- بافاصله ؛(اصطلاح چاپخانه ) کلماتی که از هم جدا گذارند. بی فاصله عکس آن است .
ترکیب های دیگر:
- فاصله دادن . فاصله دار. فاصله گرفتن . رجوع به این ترکیبات شود.
۱. میزان دوری دو یا چند چیز یا چند نفر از هم؛ مسافت.
۲. زمان میان دو رویداد: در فاصلهٴ این سالها فرانسهٴ خود را تکمیل کرد.
۳. (اسم مصدر) [عامیانه، مجاز] جدایی؛ دوری.
۴. (موسیقی) اختلاف زیروبمی دو نت نسبت به یکدیگر.
〈 فاصله دادن: (مصدر لازم) میان دو چیز جدایی انداختن و آنها را از یکدیگر دور کردن.
〈 فاصله گرفتن: (مصدر لازم)
۱. بین خود و کسی یا چیزی فاصله ایجاد کردن.
۲. [مجاز] اجتناب کردن.
بازه