کلمه جو
صفحه اصلی

لوب

فرهنگ فارسی

جمع لائب

لغت نامه دهخدا

لؤب. [ ل ُ ئو ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ لائب. ( منتهی الارب ). رجوع به لائب شود.

لوب. ( ع اِ ) گوشت پاره ای که در دیگ بگردد. || مگس انگبین. || ( ص ) ابل ٌ لوب ؛ شتران تشنه دور از آب.نخل ٌ لوب ؛ خرمابن تشنه دور از آب. ( منتهی الارب ).

لوب. ( ع اِ ) ج ِ لوبة. ( منتهی الارب ). سنگستان سیاه. سنگستان. زمین سنگستان بی آب. ( غیاث ).

لوب. [ ل َ / لو ] ( ع مص ) تشنگی. ( منتهی الارب ). تشنه شدن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر ). || گرد گشتن تشنه حوالی آب بی آنکه برسد آنرا. یقال : لاب الرجل لُوباًو لَواباً و لوباناً؛ اذا عطش و استدار حول الماء وهو عطشان لایصل الیه. لؤوب. لؤاب. ( منتهی الارب ).

لوب. ( اِخ ) رجوع به لوب نور شود. ( قاموس الاعلام ترکی ).

لوب . (اِخ ) رجوع به لوب نور شود. (قاموس الاعلام ترکی ).


لوب . (ع اِ) ج ِ لوبة. (منتهی الارب ). سنگستان سیاه . سنگستان . زمین سنگستان بی آب . (غیاث ).


لوب . (ع اِ) گوشت پاره ای که در دیگ بگردد. || مگس انگبین . || (ص ) ابل ٌ لوب ؛ شتران تشنه ٔ دور از آب .نخل ٌ لوب ؛ خرمابن تشنه ٔ دور از آب . (منتهی الارب ).


لوب . [ ل َ / لو ] (ع مص ) تشنگی . (منتهی الارب ). تشنه شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر). || گرد گشتن تشنه حوالی آب بی آنکه برسد آنرا. یقال : لاب الرجل لُوباًو لَواباً و لوباناً؛ اذا عطش و استدار حول الماء وهو عطشان لایصل الیه . لؤوب . لؤاب . (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

هریک از تقسیمات کوچک یک اندام که به وسیلۀ شکاف، شیار، یا دیواره و نیز عملکرد از بخش های دیگر جدا می شود.

دانشنامه عمومی


دانشنامه آزاد فارسی

لوب (lobe)
در کالبدشناسی، بخش مشخص هر عضو بدن، مخصوصاً مغز، شش ها، و برخی از غدد. لوب به واسطه وجود شیار، شکاف، دیواره های لیفی یا شکل خود از سایر بخش های آن عضو مجزاست.


کلمات دیگر: