کلمه جو
صفحه اصلی

مسیلمه

فرهنگ فارسی

ملقب به کذاب ( دروغگو ) مکنی به [ ابی المنذر ] در آخر عهد پیغمبر ( ص ) اداعای نبوت کرد و عده ای از مردم یمامه بدو گرویدند . و در روزگار خلافت ابوبکر بدست لشکر اسلام کشته شد و مسلمانان او را مسیلمه کذاب خواندند. مولوی درین بیت مثوی نام او را بتحریف [ بومسیلم ] گفته : شیر پشمین از برای کد کنند بومسیلم را لقب احمد کنند

لغت نامه دهخدا

مسیلمة. [ م ُ س َ ل ِ م َ ] (اِخ ) مسیلمه ٔ کذاب . مسیلمة الکذاب . ابن کثیربن حبیب بن الحارث بن عبدالحارث . متنبی بود در عهد نبی (ص ). (منتهی الارب ). نام شخصی متنبی و کذاب بود که در عهد پیغمبر (ص ) بود. (ناظم الاطباء). نام کافری که به زمانه ٔ رسول (ص ) دعوی نبوت کرده بود. (آنندراج ). ابن کثیربن حبیب بن الحارث الحنفی که درسال یازدهم هجرت نبوی (ص ) دعوی نبوت کرد. (حبیب السیر چ طهران ج 1). نام مردی معروف که دعوی نبوت کرد ولقب او کذاب و کنیت او ابوتمامة بوده است . (یادداشت مرحوم دهخدا). نام مرد نجدی که ادعای پیغمبری کرد در زمان خلیفه ٔ اول و به دست لشکر اسلام کشته شد و ملقب به کذاب است . (فرهنگ نظام ). مسیلمه ٔ کذاب در یمامه خروج کرد و دعوی نبوت کرد و با زنی دیگر که موسوم به سجاح بود و دعوت نبوت داشته است متحد شد و خالدبن ولید او را بکشت . (یادداشت مرحوم دهخدا). مخفف ابومسیلمه ٔ کذاب است . (آنندراج ). ملقب به رحمن الیمامه یا مسیلمه ٔ کذاب ، مردی از بنی حنیفه قبیله ٔ ساکن یمامه بود. به سال 10 هَ .ق . به دعوی نبوت برخاست و به سال 11 هَ .ق . خالدبن ولید به فرمان ابی بکربن ابی قحافه او را بکشت و فتنه ٔ پیروان او بنشاند. مسیلمة با زنی متنبیه به نام سَجاح ازدواج کرد. (از یادداشت مرحوم دهخدا). رحمن الیمامة. (منتهی الارب ). رحمن یمامه . و رجوع به مسیلمه ٔ کذاب و مسیلمة الکذاب ، و برای اطلاع از قصه ٔ سجاح و مسیلمه رجوع به سجاح شود :
زن ترا کرد و خود زن همه است
تو سجاحی و او مسیلمه است .

نعمت خان عالی (از آنندراج ).



( مسیلمة ) مسیلمة. [ م ُ س َ ل ِ م َ ] ( اِخ ) مسیلمه کذاب. مسیلمة الکذاب. ابن کثیربن حبیب بن الحارث بن عبدالحارث. متنبی بود در عهد نبی ( ص ). ( منتهی الارب ). نام شخصی متنبی و کذاب بود که در عهد پیغمبر ( ص ) بود. ( ناظم الاطباء ). نام کافری که به زمانه رسول ( ص ) دعوی نبوت کرده بود. ( آنندراج ). ابن کثیربن حبیب بن الحارث الحنفی که درسال یازدهم هجرت نبوی ( ص ) دعوی نبوت کرد. ( حبیب السیر چ طهران ج 1 ). نام مردی معروف که دعوی نبوت کرد ولقب او کذاب و کنیت او ابوتمامة بوده است. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). نام مرد نجدی که ادعای پیغمبری کرد در زمان خلیفه اول و به دست لشکر اسلام کشته شد و ملقب به کذاب است. ( فرهنگ نظام ). مسیلمه کذاب در یمامه خروج کرد و دعوی نبوت کرد و با زنی دیگر که موسوم به سجاح بود و دعوت نبوت داشته است متحد شد و خالدبن ولید او را بکشت. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). مخفف ابومسیلمه کذاب است. ( آنندراج ). ملقب به رحمن الیمامه یا مسیلمه کذاب ، مردی از بنی حنیفه قبیله ساکن یمامه بود. به سال 10 هَ.ق. به دعوی نبوت برخاست و به سال 11 هَ.ق. خالدبن ولید به فرمان ابی بکربن ابی قحافه او را بکشت و فتنه پیروان او بنشاند. مسیلمة با زنی متنبیه به نام سَجاح ازدواج کرد. ( از یادداشت مرحوم دهخدا ). رحمن الیمامة. ( منتهی الارب ). رحمن یمامه. و رجوع به مسیلمه کذاب و مسیلمة الکذاب ، و برای اطلاع از قصه سجاح و مسیلمه رجوع به سجاح شود :
زن ترا کرد و خود زن همه است
تو سجاحی و او مسیلمه است.
نعمت خان عالی ( از آنندراج ).

دانشنامه عمومی

مُسَیْلِمه یا مسیلمه کذاب، لقب ابن کثیر بن حبیب بن الحارث بن عبدالحارث، ملقب به رحمن الیمامه بود. او از قوم بنی حنیفه قبیله ای در یمامه بود. در سال دهم هجری قمری ادعای پیامبری کرد. مسیلمه با زنی به نام سجاح که وی نیز ادعای پیامبری داشت ازدواج کرد و متحد شد. ابوبکر حبیب بن عبدالله انصاری را برای جلوگیری از ارتداد بنی حنیفه به یمامه فرستاد که به دست مسیلمه کشته شد. پس از آن به دستور ابوبکر سپاه خالد بن ولید به یمامه رفت و در جنگی به نام نبرد یمامه که در سال یازدهم هجری قمری رخ داد مسیلمه شکست خورد و کشته شد. به قولی قاتل او وحشی (قاتل حمزه) بود.
پیامبر دروغین
نبرد یمامه
سجاح
طلیحه
اسود عنسی
استادسیس
وی مدعی آوردن آیاتی شبیه قرآن شد: «الفیل و ما الفیل، له خرطوم طویل، و له ذنب وبیل» یعنی «چه می دانید فیل چیست؟ برای او خرطوم دراز و دم کوتاهی است».
نقل است که وی معجزات پیامبر اسلام را واژگون بیان می کرد. از جمله اینکه از راوندی و طبرسی روایت است که کودکی را نزد رسول خدا آوردند تا برایش دعا کند و چون سرش را کچل دید دست بر سرش کشید و در ساعت مو برآورد و شفا یافت. چون خبر به مردم یمن رسید، کودکی را نزد مسیلمه بردند تا برایش دعا کند و چون دست بر سرش کشید کودک کچل شد و به فرزندانش نیز سرایت کرد.
همچنین آب دهان خود را در چاهی افکند و آبش شور شد. دلوی از آب را دهان زد و در چاه ریخت که آبش بسیار شود ولی آب خودش هم خشک شد. آب وضویش را در بستانی افشاندند و دیگر گیاه از او نرُست. کسی نزد او آمد و خواست برای دو پسرش دعا کند و چون به خانه رفت دید یکی را گرگ دریده و دیگری در چاه افتاده و کسی را که چشم درد داشت دست بر چشم کشید و او نابینا شد.


کلمات دیگر: