کلمه جو
صفحه اصلی

سجاح

فرهنگ فارسی

ام صادر دختر حارث بن سویدبن عقفان از بنی تمیم (ف.حدود ۵۵ ه.ق.۶۷۵م. ) شاعری ادیب و عارف باخبار بود . در خلافت ابوبکر ادعای پیغمبری کرد و گروهی از عشیره او پیرو وی شدند و از جزیره برای جنگ با ابوبکر روانه شد و در یمامه فرود آمد . چون خبر او به مسیلمه رسید با جماعتی نزد وی رفت و او را بزنی گرفت . سجاح اندک روزگاری با مسیلمه بسر برد و چون دانست که جنگ با مسلمانان دشوار است بجزیره بازگشت و هنگامی که خبر قتل مسیلمه بدو رسید اسلام آورد و ببصره رفت و بدانجا در گذشت .
بنت الحارث بن سوید تمیمه متنبیه . نام زنی متنبیه که در کذب بدان مثل زنند و گفته اند : اکذب من سجاح . نام زنی از بنی تمیم او دعوی نبوت و نزول وحی کرد . جمعی انبوه از او متابعت کردند .

لغت نامه دهخدا

سجاح . [ س َ ] (اِخ ) بنت الحارث بن سوید تمیمیة متنبیة. نام زنی متنبیة که در کذب بدان مثل زنند و گفته اند: اکذب من سجاح . (منتهی الارب ). نام زنی از بنی تمیم ، او دعوی نبوت و نزول وحی کرد. جمعی انبوه از او متابعت کردند، شاعری در حق او و مسیلمه ٔ کذاب گفته :
والت سجاح و والاها مسیلمة
کذابة من بنی الدنیا و کذاب .
سجاح رو به مسیلمه آورد و چون پیروان سجاح افزون بودند پیروان او گفتند کار بسجاح باز گذار. بعد از آن مسیلمه رسولی بسجاح فرستاد و پیغام داد که میخواهم من و تودر یک جا مجتمع شویم و وحی که بما هر دو فرود می آیدبر یکدیگر خوانیم هر که بر حق باشد دیگری متابعت اوکند. سجاح این التماس را قبول کرد. مسیلمه فرمود تاخرگاهی از ادیم برای او نصب کنند و عود فراوان در آن بسوزند. چون زن بوی عود شنید مشتاق وقاع شد. آنگاه مسیلمه و سجاح خلوتی کردند و او را بفریفت و با او جمع آمد. آنگاه گفت کار مثل منی بر این صورت پیش نرود من بیرون روم و بر حقیقت تو اقرار کنم تو کس بقوم من بفرست و مرا از ایشان خطبه کن تا چون عقد نکاح منعقد شود بنی تمیم را پیش آرم ، مسیلمه اجابت کرد. سجاح از خرگاه بیرون رفت و با قوم خود گفت مسیلمه وحی خویش بر من خواند و مرا معلوم شد که بر حق است و این کار به او باز گذاشتم . مسیلمه کس ببنی تمیم فرستاد وسجاح را خطبه کرد و ایشان او را بزنی بمسیلمه دادند. و سجاح تا آخر عمر در خانه ٔ مسیلمه بود و در آنجا بمرد. (تجارب السلف ص 19). و رجوع به الاعلام زرکلی ص 357 و حبیب السیر چ تهران ج 1 صص 155 - 156 و عیون الاخبار ج 1 ص 186 و الاصابه ج 8 ص 119 شود.


سجاح . [ س ِ ] (ع اِ) مقابل و برابر. (منتهی الارب ).


سجاح . [ س ُ ] (ع اِ) هواء. (منتهی الارب ).


سجاح. [ س ُ ] ( ع اِ ) هواء. ( منتهی الارب ).

سجاح. [ س ِ ] ( ع اِ ) مقابل و برابر. ( منتهی الارب ).

سجاح. [ س َ ] ( اِخ ) بنت الحارث بن سوید تمیمیة متنبیة. نام زنی متنبیة که در کذب بدان مثل زنند و گفته اند: اکذب من سجاح. ( منتهی الارب ). نام زنی از بنی تمیم ، او دعوی نبوت و نزول وحی کرد. جمعی انبوه از او متابعت کردند، شاعری در حق او و مسیلمه کذاب گفته :
والت سجاح و والاها مسیلمة
کذابة من بنی الدنیا و کذاب.
سجاح رو به مسیلمه آورد و چون پیروان سجاح افزون بودند پیروان او گفتند کار بسجاح باز گذار. بعد از آن مسیلمه رسولی بسجاح فرستاد و پیغام داد که میخواهم من و تودر یک جا مجتمع شویم و وحی که بما هر دو فرود می آیدبر یکدیگر خوانیم هر که بر حق باشد دیگری متابعت اوکند. سجاح این التماس را قبول کرد. مسیلمه فرمود تاخرگاهی از ادیم برای او نصب کنند و عود فراوان در آن بسوزند. چون زن بوی عود شنید مشتاق وقاع شد. آنگاه مسیلمه و سجاح خلوتی کردند و او را بفریفت و با او جمع آمد. آنگاه گفت کار مثل منی بر این صورت پیش نرود من بیرون روم و بر حقیقت تو اقرار کنم تو کس بقوم من بفرست و مرا از ایشان خطبه کن تا چون عقد نکاح منعقد شود بنی تمیم را پیش آرم ، مسیلمه اجابت کرد. سجاح از خرگاه بیرون رفت و با قوم خود گفت مسیلمه وحی خویش بر من خواند و مرا معلوم شد که بر حق است و این کار به او باز گذاشتم. مسیلمه کس ببنی تمیم فرستاد وسجاح را خطبه کرد و ایشان او را بزنی بمسیلمه دادند. و سجاح تا آخر عمر در خانه مسیلمه بود و در آنجا بمرد. ( تجارب السلف ص 19 ). و رجوع به الاعلام زرکلی ص 357 و حبیب السیر چ تهران ج 1 صص 155 - 156 و عیون الاخبار ج 1 ص 186 و الاصابه ج 8 ص 119 شود.

دانشنامه عمومی

ام صادر بنت اوس بن حق بن اسامه یا بنت حارث بن سوید بن عقفان معروف به سجاح زنی طالع بین بود که مانند تعدادی از افراد دیگر در شبه جزیره عربستان، پس از مرگ محمد، مدتی قبل از شروع جنگهای رده تا اواسط آن، ادعای پیامبری نمود و رهبری قبیله خود را به دست گرفت و مانند افراد با ادعاهای مشابه به امید گرفتن قدرت سیاسی و نظامی عربستان از دست دولت مرکزی مدینه شروع به فعالیت نمود.
مسیلمه
طلیحه
اسود عنسی
استادسیس
سجاح از قبیله بنی تمیم بوده و از طرف مادر جزو قبیله بنی ثغلب بوده که مسیحیان زیادی داشته است. سجاح مسیحی بوده یا حداقل به واسطه خویشاوندانش آشنایی زیادی با مسیحیت داشته است.
از آیات و اصول دینی که سجاح مبلغش بود، چیزی به ما نرسیده است. با این حال، وی منبری داشته و آیاتش به صورت نثر شعرگونه بوده اند و همچنین یک مؤذن و حاجب نیز داشته است. سجاح خدا را با نام رب السحاب (خدای ابرها) یاد می نمود.
سجاح پس از مرگ محمد در ۱۱ هجری/۳–۶۳۲ میلادی روی کار آمد. روایتی وی را از تازه به دوران رسیده های بنی ثغلب می نامد که از بین النهرین به میان قبایل ربیعه، ثغلب، بنی نمیر، بنی ایاد و بنی شیبان آمد و هواداران خود را از میان این قبایل بدست آورد. بنی تمیم به خاطر مرگ محمد، اسیر درگیریهای بین از اسلام برگشتگان، مسلمانان و کسانی که دو دل بودند شده بود و مردمش تفرقه داشتند. سجاح موفق شد با آیاتش هر دو قبیله حنظله (بنی مالک و بنی یربوع) را متحد دین خود کند و وی قصد داشت تا با استفاده از این دو قبیله به جنگ دولت مرکزی مدینه برود. دانشنامه اسلام در نقد این روایت می نویسد نفوذ سجاح بر روی بنی تمیم باید بیشتر از حدی باشد که این روایت بیان می کند و این روایت قصد دارد تا نقش بنی تمیم را در به وجود آمدن جنگهای رده ناچیز نشان دهد و سجاح یک غریبه نبوده و متعلق به خود بنی تمیم بوده (دلیل این موضوع وقایع پایانی دین سجاح است) و احتمالاً سجاح مدتی پیش از مرگ محمد، حمایت قبیله خود را کسب کرده، چرا که بنی تمیم، به خاطر مسائل دنیایی و مادی اسلام را قبول کرده بودند و بنابراین به سادگی از آن برگشتند.

دانشنامه آزاد فارسی

سَجّاح ( ـ بصره ۵۵ق)
از مدعیان پیامبری. دختر حارث بن سُوَید از قبیلۀ بنی تمیم بود. سجاح در زمان ابوبکر ادعای پیامبری کرد و عده ای نیز او را پذیرفتند. وی با مسیلمۀ کذاب، از قوم بنی حنیفه که او نیز ادعای پیامبری داشت، ازدواج کرد و پس از مدتی از مسیلمه جدا شد و به قبیلۀ خود بازگشت. پس از مرگ مسیلمه، سجاح اسلام آورد و به بصره رفت.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] سجاح، زنی از قبیله بنی تمیم بود که پس از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلّم)، به منظور کسب قدرت سیاسی و نظامی با حمایت برخی از سران بنی تمیم و بنوتغلب، ادعای نبوت نمود و با پیوستن به مسیلمه کذاب، درصدد جنگ با ابوبکر برآمد. در نبرد یمامه، که بین سپاه اسلام با نیروهای مسیلمه و سجاح، رخ داد؛ مسیلمه کشته شد. بنابر نقل منابع، سجاح پس از فرار از آن معرکه، به میان بنوتغلب بازگشت و مسلمان شد و در همانجا وفات نمود.
واژه سجاح از ریشه سجح به معنای آسانی، لطافت و نرمی گونه، زیبایی و اعتدال در راه رفتن است.
عسکری، ابو هلال، جمهره الامثال، ج۱، ص۴۶۰.
سجاح از مردم جزیره در شمال عراق
ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، ج۱۵، ص۲۰۰.
در منابع ذکری از تاریخ تولد او نیست، اما گفته شده که سجاح قبل از ادعای پیامبری، کاهنه
زمخشری، محمود، ربیع الأبرار و نصوص الأخبار، ج۲، ص۲۵۳.
...


کلمات دیگر: