کلمه جو
صفحه اصلی

کال


مترادف کال : خام، نارسیده، نارس، نرسیده، خم، خمیده، درهم، ژولیده، آبکند، سیلگاه، مسیل، جا، مقام، مکان

فارسی به انگلیسی

green, gully, immature, unripe, corrosive, erosive, caustic

green, gully, immature, unripe


فارسی به عربی

خام

فرهنگ اسم ها

اسم: کال (پسر) (پارتی)
معنی: نام همسرشرمیون

مترادف و متضاد

درهم، ژولیده


آبکند، سیلگاه، مسیل


جا، مقام، مکان


unripe (صفت)
سبز، خام، نارس، زود رس، نا بالغ، کال

raw (صفت)
سرد، خام، نارس، بی تجربه، نپخته، کال

خم، خمیده


خام، نارسیده، نارس، نرسیده


۱. خام، نارسیده، نارس، نرسیده
۲. خم، خمیده
۳. درهم، ژولیده
۴. آبکند، سیلگاه، مسیل
۵. جا، مقام، مکان


فرهنگ فارسی

( صفت ) خام نارس نا رسیده میو. کال .
دهی است از دهستان ویسه بخش مریوان

بستر پُرشیب رودهای فصلی در مناطق خشک


فرهنگ معین

۱ - (ص . ) میوة نارسیده ، خام . ۲ - (اِ. ) گودال بزرگ ، زمین شکافته . ۳ - (ص . ) کج ، خمیده . ۴ - (اِ. ) جا، مقام ، جایگاه . ۵ - (ص . ) ژولیده ، درهم .

لغت نامه دهخدا

کال . (اِخ ) دهی است از دهستان اشکنان بخش گاوبندی شهرستان لار واقع در 18 هزارگزی خاور گاوبندی و 6هزارگزی راه فرعی لار به اشکنان دامنه ای ، گرمسیر مالاریایی است و 615 تن سکنه دارد. آب آن از چاه و باران تأمین میشود محصولات آن غلات و خرما و شغل اهالی زراعت و راه های آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).


کال . (اِخ ) دهی است از دهستان ویسه بخش مریوان شهرستان سنندج در 11 هزارگزی دژشاهپور کنار راه اتومبیل رو مریوان به رزآب واقع است . دامنه ای ، دشت ، سردسیر و مالاریائی است . 200 تن سکنه دارد و آب آن از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول آن عبارت است از غلات ، حبوبات ، لبنیات و توتون ، شغل اهالی گله داری و راه های آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).


کال . (ص ) خام . نارسیده . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مقابل پخته ورسیده . || برنج ناپخته . (آنندراج ). || ژولیده و درهم . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آن را کالیده نیز گویند. (آنندراج ). || خم ، خمیده و کج . (برهان ) (آنندراج ) :
بین مدح نایب نبی آن کز برای دین
زو قلب مه شکست و از این پشت مال کال .

امیرخسرو (از انجمن آرا).


|| (اِ) زمین شکافته . (برهان ) (ناظم الاطباء). || آب کند. (برهان ) (آنندراج ). مثل کال یاقوتی خراسان . (آنندراج ). لغتی است که از فرهنگ نویسان فوت شده است .این لغت از لغات پهلوی شرقی است و خاصه ٔ مشهد و خراسان حالیه بوده است . در ادبیات دری بنظر نیامده و درست بمعنی کانال است یعنی نهر بزرگی که دستی آن را کنده باشند یا خود آب آن را احداث کرده باشد. (سبک شناسی ج 1 ص 34). || جا و مقام و جایگاه چه میانه ٔ کال میانه ٔ جا را گویند. (برهان ) (آنندراج ). میان کاله :
این وصف آن ضیاست که از رشک رای اوست
پشت هلال را که خم است از میانه کال .

امیرخسرو دهلوی (از فرهنگ نظامی ).


و رجوع به «میان کاله » شود. || گندنا و کدو. (برهان ). || نوعی از گل . (برهان ). || (اِمص ) گریز. هزیمت . فرار. (برهان ) (ناظم الاطباء). گریختن باشد. چون کسی بگریزد گویند بکالید. (اوبهی ) پراکندگی . (ناظم الاطباء). گریز و فرار نهانی . رجوع به کالیدن شود. (ناظم الاطباء). || شکست صف کارزار. (ناظم الاطباء).

کال . [کال ل ] (ع ص ) آنکه به رنج و زحمت افتد. (المنجد).


کال. ( ص ) خام. نارسیده. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مقابل پخته ورسیده. || برنج ناپخته. ( آنندراج ). || ژولیده و درهم. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). آن را کالیده نیز گویند. ( آنندراج ). || خم ، خمیده و کج. ( برهان ) ( آنندراج ) :
بین مدح نایب نبی آن کز برای دین
زو قلب مه شکست و از این پشت مال کال.
امیرخسرو ( از انجمن آرا ).
|| ( اِ ) زمین شکافته. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). || آب کند. ( برهان ) ( آنندراج ). مثل کال یاقوتی خراسان. ( آنندراج ). لغتی است که از فرهنگ نویسان فوت شده است.این لغت از لغات پهلوی شرقی است و خاصه مشهد و خراسان حالیه بوده است. در ادبیات دری بنظر نیامده و درست بمعنی کانال است یعنی نهر بزرگی که دستی آن را کنده باشند یا خود آب آن را احداث کرده باشد. ( سبک شناسی ج 1 ص 34 ). || جا و مقام و جایگاه چه میانه کال میانه جا را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ). میان کاله :
این وصف آن ضیاست که از رشک رای اوست
پشت هلال را که خم است از میانه کال.
امیرخسرو دهلوی ( از فرهنگ نظامی ).
و رجوع به «میان کاله » شود. || گندنا و کدو. ( برهان ). || نوعی از گل. ( برهان ). || ( اِمص ) گریز. هزیمت. فرار. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). گریختن باشد. چون کسی بگریزد گویند بکالید. ( اوبهی ) پراکندگی. ( ناظم الاطباء ). گریز و فرار نهانی. رجوع به کالیدن شود. ( ناظم الاطباء ). || شکست صف کارزار. ( ناظم الاطباء ).

کال. [کال ل ] ( ع ص ) آنکه به رنج و زحمت افتد. ( المنجد ).

کال. ( اِخ ) دهی است از دهستان اشکنان بخش گاوبندی شهرستان لار واقع در 18 هزارگزی خاور گاوبندی و 6هزارگزی راه فرعی لار به اشکنان دامنه ای ، گرمسیر مالاریایی است و 615 تن سکنه دارد. آب آن از چاه و باران تأمین میشود محصولات آن غلات و خرما و شغل اهالی زراعت و راه های آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7 ).

کال. ( اِخ ) دهی است از دهستان ویسه بخش مریوان شهرستان سنندج در 11 هزارگزی دژشاهپور کنار راه اتومبیل رو مریوان به رزآب واقع است. دامنه ای ، دشت ، سردسیر و مالاریائی است. 200 تن سکنه دارد و آب آن از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول آن عبارت است از غلات ، حبوبات ، لبنیات و توتون ، شغل اهالی گله داری و راه های آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).

فرهنگ عمید

کج؛ خمیده.


نارس؛ نرسیده.


کج، خمیده.
۱. گودال بزرگ، زمین شکافته.
۲. زمینی که آب آن را کنده و گود کرده باشد.
نارس، نرسیده.

۱. گودال بزرگ؛ زمین شکافته.
۲. زمینی که آب آن ‌را کنده و گود کرده باشد.


دانشنامه عمومی

کال ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
کال (فیلم ۱۹۸۴)
کال (لامرد)

رنگ سبز


دانشنامه آزاد فارسی

کال (پزشکی)(callus)
رشد بافت ترمیمی، حاوی رگ های خونی و یاخته های استخوان ساز. کال استخوانی پس از شکستن استخوان در اطراف دو انتهای شکستگی تشکیل می شود و عامل مهمی در جوش خوردن شکستگی هاست.

فرهنگستان زبان و ادب

{dry wash} [جغرافیا، زمین شناسی] بستر پُرشیب رودهای فصلی در مناطق خشک

گویش اصفهانی

تکیه ای: nâras / nerasuwa
طاری: kâl / nâras
طامه ای: kâl / narassâɂe
طرقی: kâl
کشه ای: kâl
نطنزی: kâl / nâras


گویش مازنی

/kaal/ میوه ی نارس - برنجی که خوب دم نکشیده باشد ۳خشکی – خشکی میان دوآب ۴زیر تپه، تپه – در پناه دیوار & کند – ضد تیز - یک دانه گردو ۳لنگ افلییج از دست و پا ۴بلندی – تپه – تپه ی بلند & کوهان گاو و شتر - نخ درهم – کلاف سر درگم ۳کوتاه

۱میوه ی نارس ۲برنجی که خوب دم نکشیده باشد ۳خشکی – خشکی میان ...


۱کند – ضد تیز ۲یک دانه گردو ۳لنگ افلییج از دست و پا ۴بلندی ...


۱کوهان گاو و شتر ۲نخ درهم – کلاف سر درگم ۳کوتاه


گویش بختیاری

1. کبود، سبز (رنگ چشم)؛ 2. نارس.


واژه نامه بختیاریکا

تیره رنگ
گیاهیست
دَنگِله؛ رِمپل؛ قوره؛ ریملک

جدول کلمات

نارس

پیشنهاد کاربران

ارکین
اسم: پسر
ریشه: ترکی
معنی : آزاد

نارسیده، نرسیده، درهم، مکان، جا، سیلگاه، خمیده، ژولیده، نارس، خم، آبکند، مقام، مسیل

در گفتار لری :
کال= رنگ قهوه ای، بز با گوش های قهوه ای

کال در زبان بلوچی به معنی گودال عمیق گفته میشه

کال ( Kal ) :در زبان ترکی به معنی نارس است

در زبان لری بختیاری به معنی
گودال کم عمق
Kal

ستاک حال کالیدن، پریش، گریز

کانال ، آبراه، گودال

خام، نارسیده، نارس، نرسیده، خم، خمیده، درهم، ژولیده، آبکند، سیلگاه، مسیل، جا، مقام، مکان


کلمات دیگر: