کلمه جو
صفحه اصلی

لحیم


مترادف لحیم : جوش، پرگوشت، فربه

فارسی به انگلیسی

solder, soldering

solder


فارسی به عربی

لحیم

عربی به فارسی

لحيم , کفشير , جوش , وسيله التيام واتصال , لحيم کردن , جوش دادن , التيام دادن


مترادف و متضاد

solder (اسم)
جوش، کف شیر، لحیم، وسیله التیام و اتصال

جوش


پرگوشت، فربه


۱. جوش
۲. پرگوشت، فربه


فرهنگ فارسی

پرگوشت، فربه، کشته هم گویند، دوقطعه فلزبهم زدن
( صفت ) ۱ - باگوشت پر گوشت فربه : لیکن هر تنی این علاج برنتابد جز مردم گوشت آلود را که بتازی لحیم گویندنه شحیم . ۲- ( اسم ) چیزی که بدان ظرفهای مسی و برنجی را پیوند کنند جوش : بینداز کز ضعف تن این مقیم شودرخن. رنگ خود را لحیم . ( ط هر وحید آنند . لغ. )

آلیاژی با نقطۀ ذوب پایین که معمولاً فلز اصلی آن قلع باشد و برای اتصال قطعات به کار رود


فرهنگ معین

(لَ حِ ) [ ع . ] ۱ - (ص . ) پرگوشت ، فربه . ۲ - (اِ. ) جوشی مخصوص تعمیر ظروف مسی و برنجی .

لغت نامه دهخدا

لحیم. [ ل َ ] ( ع ص ) گوشتناک. خداوند گوشت. گوشتدار. مرد با گوشت. ( منتهی الارب ). فربی. فربه. بسیارگوشت. پرگوشت. آنکه فربه بود. ( مهذب الاسماء ). گوشت آلو. گوشت آلود : لیکن هر تنی این علاج برنتابد جز مردم جوان گوشت آلود را که بتازی لحیم گویند نه شحیم. ( ذخیره خوارزمشاهی ). یوخذ من التمراللحیم رطلین. ( قانون بوعلی سینا ص 227 ). || کشته. ( منتهی الارب ). کشته شده. ( منتخب اللغات ). قتیل. ( مهذب الاسماء ). || برابر. ( منتهی الارب ). || هم شکل. ( منتهی الارب ). صاحب آنندراج گوید: باید دانست که در عربی ماده لحم مخصوص به معنی اصل و پیوند است چنانچه در قاموس لحم به معنی محکم کردن و مضبوط کردن چیزی و در صراح ملاحمةبه معنی بر چسفانیدن دو چیز و لحم به معنی مرد پر گوشت و فربه و بر این تقدیر لحیم به معنی پیوندکننده باشد و این مجاز است. کفشیر؛ بکفشیر کردن ملتئم کردن. ( اصل کلمه لحیم لحام است چون حسیب و حساب ). || ( اِ ) کبد. || جوش . چیزی است که بدان ظروف مسی و برنجی را پیوند کنند و آن را در هندوستان لیهم گویند :
بینداز کز ضعف تن این مقیم
شود رخنه رنگ خود را لحیم.
میرزا طاهر وحید ( آنندراج ).
- امثال :
آفتابه خرج لحیم است .

فرهنگ عمید

۱. آلیاژی که با آن دو قطعه فلز را به هم جوش بدهند.
۲. اتصالی که با این آلیاژ شده است.

دانشنامه عمومی

کَفشیر. (زبانزدِ تَشنیکی/ فنی).


لحیم آلیاژی است از دو یا چند فلز مختلف که در اتصال ثابت فلزات، به ویژه سیمها و کابلها به یکدیگر به کار می رود. ترکیب های اصلی لحیم قلع و سرب هستند، نسبت بین این دو عنصر می تواند نقطهٔ ذوب لحیم را مشخص کند. آزمایش ها نشان می دهد که اگر نسبت قلع و سرب در حدود ۶۳٪ قلع و ۳۷٪ سرب باشد، نقطهٔ ذوب در کمترین حد خود و حدود ۱۹۰ درجه سلسیوس خواهد بود.
هویه
لحیم کاری
لحیم کاری چیست؟
لحیم کاری سنتی که قبلا در صنعت الکترونیک استفاده می شده است مخلوطی از قلع و سرب است. انواع مختلفی از لحیم کاری برای اهداف متفاوتی استفاده می شود. نوع لحیم کاری استفاده شده برای الکترونیک معمولاً شامل 60 درصد قلع و 40 درصد سرب می شود این اغلب به عنوان لحیم کاری 40/60 شناخته شده است.
در ترکیبات شار تشکیل دهنده فلز نیاز است به اینکه اطمینان حاصل شود که اتصالات خوبی ساخته شده است. شار یک مخلوط اسیدی است که کمک می کند که لحیم به راحتی روی اتصال جاری شود و یک  پیوند خوب تشکیل شود. شار می تواند به صورت یک مایع قهوه ای رنگ دیده شود درست مثل لحیمی که حرارت دیده است. و آن گاهی یک دود تند و سوزش آوری بیرون می دهد که می تواند به عنوان یک محرک عمل کند. به همین دلیل است که لحیم کاری همیشه باید در یک محیطی با تهویهٔ مناسب انجام شود.

دانشنامه آزاد فارسی

لَحیم (solder)
لَحیم
هر نوع آلیاژ فلزات گوناگون که در حالت ذوب برای اتصال فلزاتی مانند مس، آلیاژهای متداول برنج و مفرغ، و حلبی قوطی های کنسرو به کار می رود. لحیم های نرم معمولاً آلیاژهای قلع و سرب، و گاه با مقداری آنتیمواناند که در دماهای پایین (حدود ۲۰۰ درجۀ سانتی گراد) ذوب می شوند و در صنایع الکتریکی، برای اتصال سیم های مسی کاربرد دارند. لحیم های سخت (لحیم های زردجوش کاری)، ازجمله لحیم نقره (آلیاژ مس، نقره، و روی)، در دماهایی بسیار بالاتر ذوب می شوند و اتصال محکم تری ایجاد می کنند. صفحات مدار چاپی رایانه ها را با لحیم کاری مونتاژ می کنند. قبل از لحیم کاری، لازم است سطوح اتصال را کاملاً تمیز کرد تا اکسیدهای روی آن پاک شوند. لحیم کاری با روغن لحیم صورت می گیرد. روغن لحیم از اکسید شدن دوبارۀ سطوح بر اثر گرمای ناشی از ذوب لحیم جلوگیری می کند.

فرهنگستان زبان و ادب

{solder} [مهندسی مواد و متالورژی] آلیاژی با نقطۀ ذوب پایین که معمولاً فلز اصلی آن قلع باشد و برای اتصال قطعات به کار رود

جدول کلمات

ارزیر


کلمات دیگر: