گاوی
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
بلید
مترادف و متضاد
گاوی، شبیه گاو
گاوی، ثوری، وابسته بتیره گاو، گاو مانند
فرهنگ فارسی
دهی است از بخش مهران شهرستان ایلام واقع در ۲٠ کیلومتری خاور مهران . دشت در زمستان حدود هزار تن از طایفه ملک شاهی که در ییلاق ارکواز سکونت دارند برای چراندن دامهای خود باین محل می آیند . آثار خرابه های بسیار در اینجا دیده میشود .
۱ - مانند گاو بودن . ۲ - همچون گاو عمل . کردن . ۳ - بلاهت نادانی : گاو را بفروخت حالی خر خرید گاویش بود و خری بر سر خرید . ( عطار )
هشت فرسخ تنگستان
۱ - مانند گاو بودن . ۲ - همچون گاو عمل . کردن . ۳ - بلاهت نادانی : گاو را بفروخت حالی خر خرید گاویش بود و خری بر سر خرید . ( عطار )
هشت فرسخ تنگستان
لغت نامه دهخدا
گاوی . (اِخ ) اسم قدیم مازندران است که به مرور زمان گاوباره شده . (التدوین ). رجوع به گاوباره شود.
گاوی . (اِخ ) دهی مخروبه از بخش مهران شهرستان ایلام ، واقع در 20000گزی خاور مهران ،کنار رودخانه ٔ گاوی . دشت ، زمستان در حدود هزار نفر از طایفه ٔ ملک شاهی که در ییلاق ارکواز سکونت دارند برای تعلیف احشام زراعت به این محل آمده در اوایل بهار مراجعت مینمایند. 3 آسیاب کنار رودخانه دارد که فقط در زمستان کار می کنند و آثار خرابه های زیادی در این محل دیده میشود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
گاوی . (اِخ ) هشت فرسخ و نیم جنوبی تنگستان است . (فارسنامه ٔ ناصری ص 207).
گاوی . (ص نسبی ) منسوب به گاو. آبله ٔ گاوی . || (حامص ) عمل کردن همچون گاو. چگونگی گاو. || بلاهت . نادانی :
گاو را بفروخت حالی خر خرید
گاویش بود و خری بر سر خرید.
گاو را بفروخت حالی خر خرید
گاویش بود و خری بر سر خرید.
عطار.
گاوی. ( ص نسبی ) منسوب به گاو. آبله گاوی. || ( حامص ) عمل کردن همچون گاو. چگونگی گاو. || بلاهت. نادانی :
گاو را بفروخت حالی خر خرید
گاویش بود و خری بر سر خرید.
گاوی. ( اِخ ) اسم قدیم مازندران است که به مرور زمان گاوباره شده. ( التدوین ). رجوع به گاوباره شود.
گاوی. ( اِخ ) دهی مخروبه از بخش مهران شهرستان ایلام ، واقع در 20000گزی خاور مهران ،کنار رودخانه گاوی. دشت ، زمستان در حدود هزار نفر از طایفه ملک شاهی که در ییلاق ارکواز سکونت دارند برای تعلیف احشام زراعت به این محل آمده در اوایل بهار مراجعت مینمایند. 3 آسیاب کنار رودخانه دارد که فقط در زمستان کار می کنند و آثار خرابه های زیادی در این محل دیده میشود. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).
گاوی. ( اِخ ) هشت فرسخ و نیم جنوبی تنگستان است. ( فارسنامه ناصری ص 207 ).
گاو را بفروخت حالی خر خرید
گاویش بود و خری بر سر خرید.
عطار.
گاوی. ( اِخ ) اسم قدیم مازندران است که به مرور زمان گاوباره شده. ( التدوین ). رجوع به گاوباره شود.
گاوی. ( اِخ ) دهی مخروبه از بخش مهران شهرستان ایلام ، واقع در 20000گزی خاور مهران ،کنار رودخانه گاوی. دشت ، زمستان در حدود هزار نفر از طایفه ملک شاهی که در ییلاق ارکواز سکونت دارند برای تعلیف احشام زراعت به این محل آمده در اوایل بهار مراجعت مینمایند. 3 آسیاب کنار رودخانه دارد که فقط در زمستان کار می کنند و آثار خرابه های زیادی در این محل دیده میشود. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).
گاوی. ( اِخ ) هشت فرسخ و نیم جنوبی تنگستان است. ( فارسنامه ناصری ص 207 ).
دانشنامه عمومی
گاوی ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
گاوی (پیدمونت)
گاوی (خاش)
گاوی (پیدمونت)
گاوی (خاش)
wiki: بخش ایرندگان شهرستان خاش در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
فهرست روستاهای ایران
این روستا در دهستان کهنوک قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۴۰ نفر (۱۰خانوار) بوده است.
فهرست روستاهای ایران
این روستا در دهستان کهنوک قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۴۰ نفر (۱۰خانوار) بوده است.
wiki: گاوی (خاش)
کلمات دیگر: