کلمه جو
صفحه اصلی

نایب السلطنه


برابر پارسی : جانشین شاه

فارسی به انگلیسی

regent, vicegerent, viceroy

regent, viceroy


مترادف و متضاد

exarch (اسم)
اسقف اعظم، نایب السلطنه، استاندار

regent (اسم)
رئیس، عضو شورا، نایب السلطنه، اداره کننده، نماینده پادشاه

crown prince (اسم)
ولیعهد، نایب السلطنه

viceroy (اسم)
نایب السلطنه

nabob (اسم)
نایب السلطنه، پولدار، نواب

vice-regent (اسم)
نایب السلطنه

فرهنگ فارسی

۱- کسی که بنیابت از طرف پادشاهی که بسن قانونی نرسیده امور سلطنت را اداره کند . ۲- کسی که از طرف شاهنشاه یا امپراتور امور مملکتی را که جرو امپراتوری است اداره کند نایب السطنه هندوستان
رئیس حکومت در صغر یا غیبت یا بیماری شاه

شهرت میرزا ابوالقاسم خان قراگوزلوی همدانی ملقب به نایب السلطنه از رجال اواخر قاجاریه ( و. ۱۲۸۲ ه.ق . ف. ۱۳۴۶ ه.ق . ) وی در صفر ۱۳۲۵ ه.ق . در کابینه وزیر افخم و بار دیگر در ربیع الاول ۱۳۲۵ در کابینه میرزا علی اصغرخان اتابک به وزارت منصوب شد . در ۱۱ ربیع الثانی ۱۳۲۷ ه.ق . به مقام رئیس الوزرائی رسید. پس از فوت عضدالملک. با مساعدت اعتدالیون بنیابت سلطنت ایران رسید ( ۱۳۲۸ ه.ق . ) و در ۲۷ شعبان ۱۳۳۲ ه.ق . که احمد شاه بسن قانونی رسید باروپا رفت و در زمان رضاشاه پهلوی بایران مراجعت کرد .
۱- کسی که بنیابت از طرف پادشاهی که بسن قانونی نرسیده امور سلطنت را اداره کند . ۲- کسی که از طرف شاهنشاه یا امپراتور امور مملکتی را که جرو امپراتوری است اداره کند نایب السطنه هندوستان
ابو القاسم خان همدانی قره گوزلو ناصر الملک وی نایب السلطنه احمد شاه ملقب به قاجار بود .

لغت نامه دهخدا

نایب السلطنه. [ ی ِ بُس ْ س َ طَ ن َ ] ( ع ص مرکب ، اِ مرکب ) آنکه به نیابت از طرف پادشاهی که به سن قانونی نرسیده و صغیر است امور سلطنت را تعهد کند.

نایب السلطنه. [ ی ِ بُس ْ س َ طَ ن َ ] ( اِخ ) عباس میرزا، ملقب به نایب السلطنة پسر ارشد و ولی عهد فتحعلی شاه قاجار است. وی در زمان سلطنت پدر خویش در جنگ های متعدد سرداری سپاه ایران را به عهده داشت. به اتفاق مورخان مردی شجاع و باکفایت بود، در سال 1218 هَ. ق. که دولت روس بطرف گنجه لشکر کشید و آن شهر را محاصره و تصرف کرد، خبر سقوط گنجه و قتل عام اهالی مسلمان آن در دربار شاه قاجار غوغائی برانگیخت و بر اثر آن در حدود 55 هزار تن لشکری به جنگ با روسیه بسیج گشت وروانه ایروان شد، فرماندهی این سپاه را عباس میرزا عهده دار بود. نخستین برخورد سپاه عباس میرزا با لشکریان روس در ربیعالاول 1219 اتفاق افتاد. این سلسله جنگ ها که ابتدا با پیروزی هائی همراه بود قریب 8 سال مدت گرفت و سرانجام به علت سازش و تبانی نهانی دولت انگلیس با روس ها و نرسیدن قوای کمکی به عباس میرزا [ که دلیرانه می جنگید ]، در اصلاندوز به شکست لشکریان ایران منتهی گشت و در تاریخ 29 شوال سال 1228 به انعقاد عهدنامه ای انجامید که بمناسبت محل انعقاد آن که قریه گلستان از توابع قراباغ بود به عهدنامه گلستان معروف گشت. بر اساس فصل سوم این عهدنامه قسمت وسیعی ازخاک قفقازیه به تصرف روسیه درآمد، سیزده سال بعد باز جنگی بین قوای روس و ایران درگرفت. در این جنگ نیزفرماندهی سپاه ایران با عباس میرزا نایب السلطنه بود،و به علت نرسیدن آذوقه و مواجب سپاهیان از تهران و بی کفایتی فتحعلی شاه و غرض ورزی درباریانش شجاعت ها و جانفشانی های عباس میرزا به جائی نرسید، سپاه ایران شکست خورد و در تاریخ 5 شعبان 1243 در قریه ترکمانچای عهدنامه ای بین قوای فاتح و مغلوب بسته شد و بر اثر آن دولت روس مقدار دیگری از خاک ایران را تصرف و شاه ایران را به پرداخت غرامت جنگ ملزم نمود. عباس میرزا گذشته از جنگ با روس ها، در سال 1236 نیز فرماندهی سپاه ایران را در جنگ با سپاهیان عثمانی به عهده داشت و به بایزید و ارزروم لشکر کشد و با عقد عهدنامه ای از پیشروی در خاک عثمانی صرف نظر کرد. پس از عقد عهدنامه ترکمانچای ، عباس میرزا به حکمرانی ایالت آذربایجان مشغول گشت و با تجهیز قوا به فکر تصرف هرات بود که اجل مهلتش نداد و در سن 64سالگی به سال 1249 هَ. ق. در مشهد درگذشت. پس از مرگ وی ، فتحعلی شاه قاجار باآنکه خود پسران متعددی داشت ، فرزند نایب السلطنة را به جانشینی خود انتخاب کرد. وی محمدمیرزا نام داشت وپس از وفات جد خویش به نام محمدشاه تاج گذاری کرد.

نایب السلطنه . [ ی ِ بُس ْ س َ طَ ن َ ] (اِخ ) ابوالقاسم خان همدانی قره گوزلو ناصرالملک ، وی نایب السلطنه ٔ احمدشاه ملقب به قاجار بود. رجوع به ناصرالملک شود.


نایب السلطنه . [ ی ِ بُس ْ س َ طَ ن َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) آنکه به نیابت از طرف پادشاهی که به سن قانونی نرسیده و صغیر است امور سلطنت را تعهد کند.


نایب السلطنه . [ ی ِ بُس ْ س َ طَن َ ] (اِخ ) لقب کامران میرزا پسر ناصرالدین شاه قاجاراست ، وی پدرزن محمدعلی شاه و وزیر جنگ او بود و با مشروطه خواهان نظر خوبی نداشت و محمدعلی شاه را به برانداختن مجلس شورای ملی تشجیع و تحریض میکرد. وی به سال 1272 هَ . ق . درگذشت . رجوع به تاریخ مشروطه ٔ ایران تألیف احمد کسروی ص 203 و 207 و کامران میرزا شود.


نائب السلطنه. [ ءِ بُس ْ س َ طَ ن َ ] ( ع ص مرکب ، اِ مرکب ) رئیس حکومت در صغر یا غیبت یا بیماری شاه. و نیز رجوع به نایب السلطنه شود.

نایب السلطنه . [ ی ِ بُس ْ س َ طَ ن َ ] (اِخ ) عباس میرزا، ملقب به نایب السلطنة پسر ارشد و ولی عهد فتحعلی شاه قاجار است . وی در زمان سلطنت پدر خویش در جنگ های متعدد سرداری سپاه ایران را به عهده داشت . به اتفاق مورخان مردی شجاع و باکفایت بود، در سال 1218 هَ . ق . که دولت روس بطرف گنجه لشکر کشید و آن شهر را محاصره و تصرف کرد، خبر سقوط گنجه و قتل عام اهالی مسلمان آن در دربار شاه قاجار غوغائی برانگیخت و بر اثر آن در حدود 55 هزار تن لشکری به جنگ با روسیه بسیج گشت وروانه ٔ ایروان شد، فرماندهی این سپاه را عباس میرزا عهده دار بود. نخستین برخورد سپاه عباس میرزا با لشکریان روس در ربیعالاول 1219 اتفاق افتاد. این سلسله جنگ ها که ابتدا با پیروزی هائی همراه بود قریب 8 سال مدت گرفت و سرانجام به علت سازش و تبانی نهانی دولت انگلیس با روس ها و نرسیدن قوای کمکی به عباس میرزا [ که دلیرانه می جنگید ]، در اصلاندوز به شکست لشکریان ایران منتهی گشت و در تاریخ 29 شوال سال 1228 به انعقاد عهدنامه ای انجامید که بمناسبت محل انعقاد آن که قریه ٔ گلستان از توابع قراباغ بود به عهدنامه ٔ گلستان معروف گشت . بر اساس فصل سوم این عهدنامه قسمت وسیعی ازخاک قفقازیه به تصرف روسیه درآمد، سیزده سال بعد باز جنگی بین قوای روس و ایران درگرفت . در این جنگ نیزفرماندهی سپاه ایران با عباس میرزا نایب السلطنه بود،و به علت نرسیدن آذوقه و مواجب سپاهیان از تهران و بی کفایتی فتحعلی شاه و غرض ورزی درباریانش شجاعت ها و جانفشانی های عباس میرزا به جائی نرسید، سپاه ایران شکست خورد و در تاریخ 5 شعبان 1243 در قریه ٔ ترکمانچای عهدنامه ای بین قوای فاتح و مغلوب بسته شد و بر اثر آن دولت روس مقدار دیگری از خاک ایران را تصرف و شاه ایران را به پرداخت غرامت جنگ ملزم نمود. عباس میرزا گذشته از جنگ با روس ها، در سال 1236 نیز فرماندهی سپاه ایران را در جنگ با سپاهیان عثمانی به عهده داشت و به بایزید و ارزروم لشکر کشد و با عقد عهدنامه ای از پیشروی در خاک عثمانی صرف نظر کرد. پس از عقد عهدنامه ٔ ترکمانچای ، عباس میرزا به حکمرانی ایالت آذربایجان مشغول گشت و با تجهیز قوا به فکر تصرف هرات بود که اجل مهلتش نداد و در سن 64سالگی به سال 1249 هَ . ق . در مشهد درگذشت . پس از مرگ وی ، فتحعلی شاه قاجار باآنکه خود پسران متعددی داشت ، فرزند نایب السلطنة را به جانشینی خود انتخاب کرد. وی محمدمیرزا نام داشت وپس از وفات جد خویش به نام محمدشاه تاج گذاری کرد.


دانشنامه عمومی

نایب السلطنه مقامی بود که در دورهٔ افشار و قاجار به برخی از شاهزادگان یا درباریان می دادند تا در غیاب شاه یا در روزگار خردسالی شاه امور پادشاهی را اداره کند. گهگاه نیز این عنوان صرفاً جنبهٔ تشریفاتی داشته است. در دورهٔ صفوی گاهی واژهٔ «وکیل الدوله» برای این مقام به کار می رفت. در اواخر دورهٔ پهلوی، محمدرضا شاه مقامی شبیه به این برای همسر خود شهبانو فرح پهلوی در نظر گرفت.
پرنس و پرنسس
کنت و کنتس
معنای نایب السلطنه در تاریخ ایران نزدیک به واژهٔ Regent در زبان انگلیسی می باشد. با این حال در نوشته های فارسی گاهی این واژه را همسنگ Viceroy در زبان انگلیسی به کار می برند؛ یعنی کسی که مستعمره، شهر، استان یا دولتی را به نمایندگی از پادشاه اداره می کند. برای نمونه جرج کرزن را نایب السلطنهٔ هندوستان از سوی ملکه ویکتوریا می نامند. همچنین باید توجه داشت که واژهٔ Viceregent در انگلیسی هر دو مفهوم را پوشش می دهد.

شاهیار.


دانشنامه آزاد فارسی

نایِبُ السّلطنه (viceroy)
بالاترین مقام رسمی که در غیاب پادشاه، یا ناتوانی او به علت خردسالی یا بیماری وظایف او را انجام می دهد، امّا از کلیۀ اختیارات، ازجمله تعیین ولیعهد یا جانشین پادشاه برخوردار نیست. در دوران استعمار نمایندۀ پادشاه کشور استعمارگر در مستعمرات نیز عنوان نایب السلطنه داشتند. انگلیسی ها در شبه قارۀ هند و ایرلند و پرتغالی ها در برزیل نایب السلطنه تعیین می کردند. عنوان نمایندۀ سلاطین عثمانی در مصر «خدیو» بود که برابرنایب السلطنه به شمار می آمد و محمدعلی پاشا (۱۷۶۹ـ۱۸۴۹) نایب السلطنۀ عثمانی در مصر، خود بنیادگذار سلسله ای سلطنتی در این کشور شد. فرانسویان هم در ویتنام نایب السلطنه تعیین می کردند. در عراق، قبل از جمهوری شدن، امیر عبدالله، دایی ملک فیصل دوم، در زمان صغرسن پادشاه این کشور، با عنوان نایب السلطنه حکومت می کرد. در ایران تا زمان قاجاریه اصطلاح نایب السلطنه باب نبود و به هنگام ضرورت، ولیعهد کشور در صورت بلوغ حکمروایی می کرد و چنانچه ولیعهد نیز ضعیف یا خردسال بود، وزیر اعظم یا سپهسالار یا یکی از بزرگان خاندان حاکم عهده دار ادارۀ امور می شد. در دوران سلجوقیان اتابک ها کار نایب السلطنه را می کردند. در عهد صفویه، طهماسب قلی خان (نادرشاه بعدی) بعد از خلع شاه طهماسب دوم مدتی با عنوان وکیل السلطنه حکومت کرد و کریمخان زند نیز، پس از نادرشاه، چندی همین عنوان را داشت و سپس خود را وکیل الرعایا خواند. در دوران مشروطه، بعد از خلع محمدعلی شاه قاجار و نصب پسرش احمدشاه، که به سن بلوغ نرسیده بود، نیابت سلطنت به عضدالملک قاجار و پس از وفات او به ناصرالملک قراگوزلو واگذار شد. در عصر پهلوی دوم، مجلس مؤسسان با تغییراتی در قانون اساسی مشروطه، همسر شاه را تا زمان رسیدن ولیعهد به سن بلوغ، در صورت فوت یا ناتوانی شاه از ادارۀ امور کشور، نایب السلطنه قرار دارد.

پیشنهاد کاربران

جانشین شاه


خلافت دار. [ خ ِ ف َ ] ( نف مرکب ) نگاهدارنده ٔ خلافت. جانشین. نایب :
این چور کن هوا لطافت باش
وآن چور کن زمین خلافت دار.
خاقانی.


کلمات دیگر: