مترادف هون : خواری، ذلت، سختی، مشقت، رسوایی، فضیحت، ننگ
هون
مترادف هون : خواری، ذلت، سختی، مشقت، رسوایی، فضیحت، ننگ
مترادف و متضاد
۱. خواری، ذلت
۲. سختی، مشقت
۳. رسوایی، فضیحت، ننگ
فرهنگ فارسی
از اقوام وحشی اروپا، نرم و آسان شدن، آرامی، آهستگی، وقار، بردباری
( اسم ) ۱- آرامی آهستگی . ۲- آسانی .
بضم ها و سکون نون و واو غیر ملفوظ بمعنی زر مسکوک رایج دکن هون اچترائی نوعی از هون است واضح آن اچترائی نام راجه شده باشد
فرهنگ معین
( ~. ) (اِ. ) زمین کلوخ وار شیار کرده .
(هَ) [ ع . ] (اِ.) خواری ، رسوایی .
( ~.) (اِ.) زمین کلوخ وار شیار کرده .
لغت نامه دهخدا
هون . (اِخ ) (در تداول ، هونها به صورت جمع به کار رود) نام قومی از اقوام زردپوست وحشی که از اوائل قرن دوم میلادی در شمال بحر خزر و حوالی رود ولگا و اورال سکونت اختیار کردند و سپس به طرف اروپا هجوم بردند و در 247 م . دسته ای از آنها روم را تهدید کردند و قبائل ژرمنی را مغلوب ساختند و دولت عظیمی تشکیل دادند که بعد از مرگ آتیلا منقرض گردید. دسته ٔ دیگر به آسیا رفتند و در توران ساکن شدند و در زمان ساسانیان چند دفعه به ایران حمله کردند. این دسته در مشرق به هیاطله مشهور شده اند. هپتال . هیتال .
پیش آمده در رهش دو وادی
یک آتش بد یکیش گلگون
آواز آمد که رو در آتش
تا یافت شوی به گلستان هون .
مولوی (از آنندراج ).
هون . (ع اِمص ) رسوایی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خزی . (اقرب الموارد). || خواری . || مشقت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || خَلق . (اقرب الموارد). تمامی آفرینش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (مص ) مهانة. هوان . خوار شدن . (ترجمان القرآن جرجانی ). خوار گردیدن . (منتهی الارب ). ذلیل و حقیر گردیدن . (اقرب الموارد). || سست شدن و آرام و قرار گرفتن . (اقرب الموارد).
هون . (هندی ،اِ) به ضم ها و سکون نون و واو غیرملفوظ به معنی زر مسکوک رایج دکن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (برهان ).
- هون اچترائی ؛نوعی از هون است که واضع آن اچترائی نام راجه شده باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
هون . [ هََ ] (ع اِ) روش و گرانباری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: اًمْش ِ علی هونک ؛ به روش و وقار خویش رو. || (ص ) مرد خرد و حقیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || (مص ) آسان گشتن . || سبک گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || خوار گردیدن . (منتهی الارب ). || (اِمص ) سکینه و وقار. (اقرب الموارد). || بردباری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ترجمان القرآن جرجانی ) (اقرب الموارد). || آرامش . (منتهی الارب ). آهستگی . (منتهی الارب ).
هون . [ هََ / هُو] (اِ) زمین کشتزاری را گویند که در آن کلوخه بسیاربود. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). زمین شیارکرده ٔ کلوخ زار را گویند. (برهان ). || زراعتی را نیز گفته اند که سنگ و کلوخ بسیار داشته باشد. (برهان ).
هون. [ هََ ] ( ع اِ ) روش و گرانباری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گویند: اًمْش ِ علی هونک ؛ به روش و وقار خویش رو. || ( ص ) مرد خرد و حقیر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || ( مص ) آسان گشتن. || سبک گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || خوار گردیدن. ( منتهی الارب ). || ( اِمص ) سکینه و وقار. ( اقرب الموارد ). || بردباری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ترجمان القرآن جرجانی ) ( اقرب الموارد ). || آرامش. ( منتهی الارب ). آهستگی. ( منتهی الارب ).
هون. ( ع اِمص ) رسوایی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). خزی. ( اقرب الموارد ). || خواری. || مشقت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || خَلق. ( اقرب الموارد ). تمامی آفرینش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( مص ) مهانة. هوان. خوار شدن. ( ترجمان القرآن جرجانی ). خوار گردیدن. ( منتهی الارب ). ذلیل و حقیر گردیدن. ( اقرب الموارد ). || سست شدن و آرام و قرار گرفتن. ( اقرب الموارد ).
هون. ( صوت ) کلمه ای است که برای تأکید گویند. ( آنندراج ). کلمه تأکید و کلمه استکراه است. ( غیاث اللغات ). هین :
پیش آمده در رهش دو وادی
یک آتش بد یکیش گلگون
آواز آمد که رو در آتش
تا یافت شوی به گلستان هون.
هون. ( هندی ،اِ ) به ضم ها و سکون نون و واو غیرملفوظ به معنی زر مسکوک رایج دکن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( برهان ).
- هون اچترائی ؛نوعی از هون است که واضع آن اچترائی نام راجه شده باشد. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).
هون. ( اِخ ) ( در تداول ، هونها به صورت جمع به کار رود ) نام قومی از اقوام زردپوست وحشی که از اوائل قرن دوم میلادی در شمال بحر خزر و حوالی رود ولگا و اورال سکونت اختیار کردند و سپس به طرف اروپا هجوم بردند و در 247 م. دسته ای از آنها روم را تهدید کردند و قبائل ژرمنی را مغلوب ساختند و دولت عظیمی تشکیل دادند که بعد از مرگ آتیلا منقرض گردید. دسته دیگر به آسیا رفتند و در توران ساکن شدند و در زمان ساسانیان چند دفعه به ایران حمله کردند. این دسته در مشرق به هیاطله مشهور شده اند. هپتال. هیتال.
فرهنگ عمید
۱. خواری.
۲. رسوایی.
زمین یا کشتزار شیارکرده و کلوخ زار.
۱. خواری.
۲. رسوایی.
زمین یا کشتزار شیارکرده و کلوخزار.
کلمۀ تٲکید هان: ◻︎ آواز آمد که رو در آتش / تا یافت شوی به گلسِتان هون (مولوی۲: ۷۴۰).
دانشنامه عمومی
ویکی پدیای انگلیسی
آن ها در حدود سال ۳۵۰ پس از میلاد به مرزهای خاوری ایران حمله کردند ولی لشکر ایران تحت شاهنشاهی شاپور دوم از ورود آن ها به مرزهای ایران جلوگیری کرد. البته گروه ها و قبایلی از ترکان حتی پیش از قرن پنجم میلادی به مرزهای شرقی و نیز شمالی دولت ساسانی در قفقاز رسیده بوده اند. بعدها هون ها به رهبری شاه خود گرومبات به لشکر ایران پیوستند و در لشکرکشی شاپور دوم به بخش تحت چیرگی رومیان در میان رودان او را همراهی کردند.
هون ها گروهی متحد از قبایل مختلف بودند. هسته اصلی هون ها را اقوام آلتایی زبان و مجارها تشکیل می دادند اما گروه های مختلف قومی در بین آن ها وجود داشت. خاستگاه هون ها آسیای میانه و شمال چین بود اما به مرور با مهاجرت به غرب وارد صفحهٔ تاریخ ایران و روم شدند و بیش از هزار سال نام خود را در نقشهٔ آسیا و اروپا به عنوان عشایری جنگجو ثبت کردند. طی سده ها جنگ با این دو امپراتوری، صدمات فراوانی به هر دو وارد ساختند و در سدهٔ پنجم میلادی حتی تا نزدیکی رم پیش رفتند ولی سپس ناپدید و مجذوب اقوام اوراسیا شدند.
حتی ممکن است مهاجرت بزرگ هون ها عامل محرک در فروپاشی امپراطوری روم باشد. پژوهش های معاصر نشان می دهد هون ها یک زبان مخصوص به خود را داشتند؛ که مقدار خیلی کمی از آن باقی مانده است. برخی نیز معتقدند زبان هون ها با زبان های ترکی در ارتباط بوده است. زبان های بسیار دیگری مانند زبان های ژرمانتیک شرقی در میان هون ها نیز صحبت می شده است.
این روستا در دهستان گابریک قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۶۸ نفر (۳۷خانوار) بوده است.
دانشنامه اسلامی
معنی هَوْنَ: فروتنی و تواضع (درعبارت "الذین یمشون علی الأرض هونا ": "مؤمنین کسانی هستند که روی زمین با وقار و فروتنی راه میروند" به نظر میرسد که مقصود از راه رفتن در زمین نیز کنایه از زندگی کردنشان در بین مردم و معاشرتشان با آنان باشد .و هون به معنای تذلل و تواضع...
معنی مُّهِینٌ: خوار کننده (از هون است که به معنای ضعف و حقارت است )
معنی مَهِینٌ: خوار و ضعیف - حقیر (از هون است که به معنای ضعف و حقارت است، و منظور فرعون از مهین بودن حضرت موسی (علیهالسلام) ، فقیر و تهی دست بودن ایشان است)
ریشه کلمه:
هون (۲۶ بار)
«هون» مصدر است و به معنای نرمش، آرامش و عدم تکبر می باشد، و استعمال مصدر در معنای اسم فاعل در اینجا برای تأکید است، یعنی: آنها آنچنانند که گویی عین آرامش و بی تکبّرند!
پیشنهاد کاربران
در سال 558 ترکان به اقوام هون های سفید *هیاطله - هپیتالیان*و قوم اوگور و قرقیز حمله کردند و آنها را شکست دادن و تا کرانه های رود ولگا پیش رفتند که با مقاومت آوار ها روبرو شدند
تمام اقوامی که از ترکان شکست خوردند هم اکنون به زبان ترکی تکلم می کنند
در واقع ترک زبان هستند نه ترک نژاد
چینی ها هیونگ _ نو میگفتن
نژادشان ترکی مغولی یا همان تاتار
رهبر قدرتمندشان آتیلا
آقایی که گفتی هپتالیا ؟؟؟
هیاطله هفتالیان یا هپتالیان ترکهایی بودند که دشمن مشترک گوک ترک و ساسانیا بودن
خسرو انوشیروان زن ترک داشت و در کتاب ساسانیان اشاره کرده به فرزندش و گفته تو ترک زاد هستی ؟؟!
ساسانیا با ترک های گوک ترک در آن زمان متهد بودن علیه ترکهای شمالی و شمال غربی و آسیای میانه
متاسفانه اینترنت چین جداس