کلمه جو
صفحه اصلی

هیجان


مترادف هیجان : اضطراب، تلاطم، شور، غضب، غلیان

متضاد هیجان : آرامش

برابر پارسی : شور، جوش و خروش

فارسی به انگلیسی

ado, drama, emotion, excitement, ferment, fever, fire, flutter, headiness, heat, intensity, liveliness, madness, raciness, sensation, stir, suspense, thrill, twitter, wildness


ado, emotion, excitement, ferment, fever, fire, flutter, headiness, heat, drama, intensity, liveliness, madness, raciness, sensation, stir, suspense, thrill, twitter, wildness, tension, lather, bang, razzmatazz

excitement, tension


فارسی به عربی

اعصار دوار , ایقاد , حمی , رغوة , عاصفة , غلیان , هیجان

عربی به فارسی

ديوانه کردن , شوريده کردن , اشفتن , ديوانگي اني , شوريدگي , هيجان


مترادف و متضاد

fit (اسم)
حمله، هیجان، بیهوشی، بند، تشنج، غش، قسمتی از شعر یا سرود

fret (اسم)
ساییدگی، تحریک، هیجان، اذیت، جیغ، تهییج، اخم، ترشرویی، بی حوصلگی

boil (اسم)
دمل، تحریک، هیجان، کورک، جوش، التهاب

excitation (اسم)
تحریک، هیجان، براشفتگی، برافروختگی، غلیان، برانگیختن، القاء، انفعال

agitation (اسم)
تحریک، پریشانی، تلاطم، هیجان، سراسیمگی، اشفتگی

excitement (اسم)
تحریک، هیجان، غلیان، شور، تهییج

thrill (اسم)
هیجان، لرز، لرزه

frenzy (اسم)
اشفتن، هیجان، دیوانگی، شور، شوریدگی، دیوانگی انی

dither (اسم)
هیجان

titillation (اسم)
هیجان، لذت، کیف، غلغلک، غلغلک اوری

fission (اسم)
هیجان، انشقاق، شکستن هسته اتمی

ignition (اسم)
هیجان، احتراق، اشتعال، سیستم جرقه، اتش گیری

tornado (اسم)
هیجان، گردباد، توفان، سیاه باد

fever (اسم)
هیجان، تب، مطبقه

tempest (اسم)
تندی، هیجان، جوش وخروش، تندباد، توفان

lather (اسم)
هیجان، کف صابون، کف یا عرق اسب

hysterics (اسم)
هیجان، حمله و تشنج، حمله گریه، حمله احساساتی، حمله خنده غیر قابل کنترل

unco (اسم)
هیجان، شخص غریبه

snit (اسم)
تحریک، هیجان، عصبانیت

stour (اسم)
بزرگ، هیجان، خشن، کشمکش

facetious (صفت)
هیجان، شوخ، لوس، اهل شوخی بیجا

اضطراب، تلاطم، شور، غضب، غلیان ≠ آرامش


فرهنگ فارسی

برانگیخته شدن، مضطرب شدن، بجوش وخروش آمدن
( مصدر ) ۱- آشفته شدن . ۲- برانکیخته گشتن اضطراب . ۳- ( اسم ) خشم غضب .

حالت برانگیختگی‌ای که با تغییرات بدنی و احساسی همراه است و ممکن است به بروز حرکت یا عملی منجر شود که نمایانگر نوع و شدت هیجان عارض‌شده بر فرد است


فرهنگ معین

(هَ یَ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - آشفته شدن . ۲ - برانگیخته شدن ، اضطراب . ۳ - (اِ. ) خشم ، غضب .

لغت نامه دهخدا

هیجان. [ هََ ی َ ] ( ع مص ) هیج. هیاج. برانگیخته شدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( المصادر زوزنی ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). انگیخته شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || برانگیختن. ( اقرب الموارد ). رجوع به هیج و هیاج شود. || ( اِمص ) جوش. جوشش. شور. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
- هیجان انگیز؛ شورانگیز.
- هیجان دم :
یک نیمه رخش زرد و دگر نیمه رخش سرخ
این را هیجان دم و آن را یرقان است.
؟
|| خشم و غضب.( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ عمید

۱. برانگیخته شدن، مضطرب گشتن، به جوش وخروش آمدن.
۲. اضطراب، جوش وخروش.

دانشنامه عمومی

عواطف یا احساسات در روان شناسی معمولاً به احساسها و واکنش های عاطفی اشاره دارند. آمیگدال در مغز، ورودی های احساسی را پردازش می کند و پاسخ مناسب با آن ورودی را شکل می دهد. هر عاطفه از سه مؤلفهٔ اساسی برخورد است:
مؤلفهٔ شناختی، افکار، باورها و انتظارهایی که نوع و شدت پاسخ هیجانی را تعیین می کنند. آنچه برای یک فرد فوق العاده لذت بخش است، ممکن است برای دیگری کسل کننده یا آزارنده باشد.
مؤلفهٔ فیزیولوژیکی که شامل تغییرات جسمی در بدن است. برای مثال، هنگامی که بدن از نظر هیجانی به واسطهٔ ترس یا خشم برانگیخته می شود، ضربان قلب زیاد می شود، مردمک ها گشاد می شوند و میزان تنفس افزایش می یابد. اکثر هیجان ها شامل یک انگیختگی کلی و غیر اختصاصی دستگاه عصب هستند. با این حال در سال ۲۰۰۷ پس از انجام آزمایش های گوناگون روی میمون ها محققان به این نتیجه رسیدند که مدارهای عصبی متفاوتی در آمیگدال برای پردازش دو هیجان ترس و غافلگیری فعال می شوند.
مؤلفهٔ رفتاری، به حالت های مختلف ابراز هیجان ها اشاره می کند. جلوه های چهره ای، حالت های اندام و حرکت های بیانگر، و آهنگ صدا همراه با خشم، لذت، شادی، غم، ترس و هیجان های دیگر تغییر می کنند.
جلوهٔ چهرهای مهم ترین شکل ارتباط هیجانی هستند. بررسی هایی که صورت گرفته اند، نشان می دهند که برخی از جلوه های خاصِ چهره ای، ذاتی هستند؛ و بنابراین، در همه جای دنیا آن ها را می شناسند.
هیجان ها متشکل از الگوهای پاسخ های فیزیولوژیکی و رفتارهای مخصوص به نوع هستند؛ و در واقع غالباً از نظر مردم هیجان همان احساسی است که به فرد دست می دهد؛ ولی هیجان یک رفتار است نه یک تجربهٔ خصوصی و پدیده ای است که در بقای نوع و تولید مثل نقش دارد.
از علایم هیجان می توان به تپش قلب و بالا رفتن فشار خون اشاره کرد.

دانشنامه آزاد فارسی

هََیَجان (emotion)
در روان شناسی، احساسی قدرتمند. حالتی پیچیده در بدن و ذهن است که از لحاظ جسمی موجب تغییرات فیزیولوژیکی مانند افزایش یا کاهش ضربان قلب، کاهش یا افزایش فعالیت برخی غدد، یا تغییر درجه حرارت بدن می شود و از لحاظ جنبه های ذهنی منجر به افزایش ادراک و گاه آشفتگی در تفکر و قضاوت می شود. در این حالت، فرد میل به بروز احساس دارد و ممکن است به رفتار غیرارادی دست بزند. واکنش های هیجانی اولیه عبارت اند از خشم، عشقو ترسکه به صورت پاسخی فوری در مقابل محرک های بیرونی روی می دهند یا حاصل فرآیند ذهنی غیر مستقیم، نظیر حافظه، تداعی یا درون نگری اند. هیجان موضوعی مشترک در زیست شناسی و روان شناسی است و بحث های بسیار برانگیخته است. چارلز دارویندر اثرش با عنوان بروز عواطف در انسان و جانوران(۱۸۷۲) استدلال کرد که هیجان هایی ویژه و بنیادی وجود دارند که موجب تحریک، و سپس موجب بروز رفتار آشکار می شوند. ویلیام جیمز، به عکس، اعتقاد داشت که هیجان ها در واقع حس تغییرات بدن اند و زمانی رخ می دهند که برخی وقایع مهیج پیش می آید؛ فیزیولوژیست دانمارکی، کارل لانگه(۱۸۳۴ـ۱۹۰۰) مستقلاً به همین نتیجه رسید. نظریۀ آن ها، معروف به نظریۀ جیمز ـ لانگهدر آ‎غاز قرن۲۰ به نقد کشیده شد. اخیراً روان شناس امریکایی، استانلی چستر، و دیگران پیشنهاد کردند که تغییرات احشایی کمابیش در همۀ هیجان ها یکسان اند، اما کیفیت احساسات، ازجمله ترس، شادی، وجد، و امثال این ها، بستگی به ارزیابی ادراکی و شناختی فرد از شرایط تازه، آشوب ها، و تناقضات محیط دارد.

هِی، جان (۱۸۳۸ـ۱۹۰۵)(Hay, John)
هِی، جان
سیاستمدار جمهوری خواه امریکایی. نخستین معاون وزیر امور خارجه بود (۱۸۷۸ـ۱۸۸۱). در ۱۸۹۷ در مراسم سوگند ریاست جمهوری ویلیام مکینلی، به سفارت امریکا در انگلستان منصوب و متعاقباً وزیر امور خارجه شد. پس از جنگ با اسپانیا (۱۸۹۸) هدایت مذاکرات صلح را برعهده داشت. همچنین تنظیم کنندۀ پیمان هی ـ پونسفوتبا انگلستان (۱۹۰۱) و حل وفصل کنندۀ مناقشۀ مرزی آلاسکا میان امریکا و کانادا (۱۹۰۳) بود. در سیلمایندیانا به دنیا آمد. در جریان جنگ داخلی امریکااز منشیان شخصی آبراهام لینکلنبود (۱۸۶۱ـ۱۸۶۵). از نوشته های اوست: ترانه های پایک کاونتی(۱۸۷۱)، روزهای کاستیلی(۱۸۷۱)، مجموعۀ اشعار (۱۸۹۰) و آبراهام لینکلن (۱۸۹۰) با همکاری جِی جی نیکولی.

فرهنگستان زبان و ادب

{emotion} [روان شناسی] حالت برانگیختگی ای که با تغییرات بدنی و احساسی همراه است و ممکن است به بروز حرکت یا عملی منجر شود که نمایانگر نوع و شدت هیجان عارض شده بر فرد است

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] هیجان (روان شناسی). یکی از مباحث مطرح در روان شناسی، بحث هیجان است. اصطلاح هیجان از ریشه لاتین Emovere به معنی حرکت، تحریک و حالت تنش مشتق شده است. هیجان در زبان متداول با شور، احساس، انفعال و عاطفه معادل است.
در حال حاضر دو نوع کاربرد برای واژه هیجان وجود دارد: ۱ـ اصطلاحی پوششی برای تعداد نامعینی از حالات ذهنی. این همان معنایی است که ضمن صحبت از عشق، ترس و نفرت مورد نظر است. ۲ـ برچسبی برای زمینه ای از تحقیقات علمی که به بررسی عوامل محیطی، فیزیولوژیکی و شناختی این تجربیات ذهنی می پردازد.
مفاهیم ضمنی واژه هیجان
علاوه بر این کاربردها، اصطلاح هیجان مفاهیم ضمنی دیگری نیز دارد: حالات هیجانی به طور طبیعی، حاد تلقی می شوند و این حالات، تجارب ذهنی هستند که با احساسات تفاوت داشته و از نظر رفتاری با آشفتگی و اضطراب همراه هستند.
پورافکاری، نصرت ا...، فرهنگ جامع روان شناسی – روان پزشکی، تهران، فرهنگ معاصر، ۱۳۷۳، جلد ۱، ص۴۹۵.
هر هیجان شامل شناخت ها، اعمال و احساسات می باشد و تمامی هیجانات این مراحل را طی می کنند. ۱ـ احساس درون ذهنی۲ـ تحریک دستگاه خودکار۳ـ ارزیابی شناختی از موقعیت۴ـ ابراز هیجان۵ـ واکنش عمومی۶ـ گرایش عملی که مقدار هیجانی که از احساسی ناشی می شود و به صورت رفتار خاصی بروز می کند به تجربه فرد بستگی دارد.
اتکینسون، ریتال ال و همکاران، زمینه روان شناسی، رفیعی و همکاران، تهران، ارجمند، ۱۳۸۴، چاپ پنجم، جلد ۲، ص۵۱ - ۵۲.
...

گویش اصفهانی

تکیه ای: daspâčagi
طاری: daspâčegi
طامه ای: hayaǰân
طرقی: hayaǰân / zowq
کشه ای: hayaǰân
نطنزی: hayaǰân


پیشنهاد کاربران

اشتیاق، انرژی، انگیزه

شوق داشت

excitement

معنیش:مهیج

خروشان

شاید ازن واژه ریشه ایرانی دارد چون هیج به معنی سرخ است

برانگیختگی

برانگیزش

آرام و قرار نداشتن

اضطراب

کسی که آرام و قرار ندارد .
کسی که از چیزی یا خبری شگفت زده می شود .

یکی هم خانواده ( هیجان ) رو بگه ؟!.

شور و اشتیاق


ارام و قرار نداشتن

هم خانواده= مهیج، تهییج

برانگیختگی

باریک ترین واژه ی برابر �هیجان� از دید من، �برانگیختگی� ( در برابر �آرامش� ) است. واژه ی �شور� نزدیک به �هیجان است؛ ولی برابر باریکِ آن نیست؛ بهترین شوند آن، همین است که می گوییم: �شور و هیجان�! واژه های پیوسته به همِ �جوش و خروش� از آن هم دورتر است.

نمونه:
�آقا بزرگ خانواده� ( در حالیکه از شدت برانگیختگی رنگش سیاه شده ) :
خفه می شوی یا با دست های خودم خفه ات کنم؟

برگرفته از پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2015/07/blog - post_78. html


کلمات دیگر: