هویت. [ هَُ وی ی َ ] ( ع اِ ) هُویّة. رجوع به هُویّة شود.
هویة. [ هََ وی ی َ ] ( ع ص ) چاه دورتک. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). ج ، هوایا. ( از اقرب الموارد ).
هویة. [ هََ ی َ ] ( ع ص ) مؤنث هَوی. زن صاحب هوی یعنی دوست دارنده. ( از اقرب الموارد ). رجوع به هوی شود.
هویة. [ هَُ وی ی َ ] ( ع اِ ) هویت. عبارت است از تشخص و همین معنی میان حکیمان و متکلمان مشهور است. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). || هویة گاه بر وجود خارجی اطلاق میگردد. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). || هویة گاه بر ماهیت با تشخص اطلاق میگردد که عبارت است از حقیقت جزئیه. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || ( اصطلاح صوفیه ) هویه مرتبه ٔذات بحت را گویند و مرتبه احدیت و لاهوت اشارت است از آن. در انسان کامل گوید: هویت حق تعالی عین او است که ممکن نیست ظهور آن. هویت از لفظ هو گرفته شده که اشاره به غایب است و آن درباره خدای تعالی اشاره است به کنه ذات او به اعتبار اسماء و صفات او با اشعار به غیبوبت آن. ( کشاف اصطلاحات الفنون ) :
ان الهویة عین ذات الواحد
و من المحال ظهورها فی شاهد
فکأنها نعت و قد وقعت علی
شان البطون و ما له من جاحد.
( از کشاف اصطلاحات الفنون ).
و رجوع به تعریفات سیدجرجانی و هویت شود.