مترادف ممیز : ارزیاب، شناسا، مفتش، مقوم، شاخص، مشخص، آگاه، دانا
ممیز
مترادف ممیز : ارزیاب، شناسا، مفتش، مقوم، شاخص، مشخص، آگاه، دانا
فارسی به انگلیسی
auditor, controller, surveyor, decimal point
discerning, discriminatuve
distinguished, investigated by the Supreme Court
auditor
عربی به فارسی
مشخص , ممتاز , منش نما , قابل شناسايي
مترادف و متضاد
اسم
ارزیاب، شناسا، مفتش، مقوم
شاخص، مشخص
آگاه، دانا
پست، ماده، معنی، نقطه، سر، قله، هدف، جهت، درجه، نوک، فقره، ممیز، اصل، لبه، پایان، مرحله، موضوع، نکته، امتیاز بازی، نمره درس
ممیز، متخصص، خبره، کارشناس، ویژه گر، ویژه کار
ممیز، مامور رسیدگی، شنونده، ممیز حسابداری، مستمع
ممیز، ممیز اعشاری، نقطه اعشار
ممیز، نقطه مبنا
ممیز، بازرس، بازرس اراء
ممیز، بازبین، تصدیق کننده، بازبینی کننده
۱. ارزیاب، شناسا، مفتش، مقوم
۲. شاخص، مشخص
۳. آگاه، دانا
فرهنگ فارسی
جداکننده، برتری دهنده ، ممیزی: رسیدگی، وارسی
( اسم ) ۱ - تمیزدهنده جدا کننده خوب از بد : [ مقربان حضرت قدس ... واسطه اند میانه خالق و خلایق مبین راه هدی و ضلال و ممیز میان حلال و حرام . ] ( سلجوقنامه ظهیری . چا . خاور . ۲ ) ۹ - ارز یاب یا باصطلاح تشخیص دهنده مالیات اراضی آنکه ممیزی املاک کند : [ اداره باغات و عمارات و قنوات و خیابانهای دولتی ... حاجی میرزا حسین ممیز ] ( مراه البلدان ج ۱ ضمیمه ص ۳ ) ۲۴ - علامتی است بدین شکل : / که معمولا برای جدا کردن اعداد کسری از اعداد صحیح در کسر اعشاری بکار رود و نیز در نشان دادن چند درصد استعمال شود مثلا دو صدم را چنین نویسند ۲ جمع : ممیزین .
( اسم ) ۱ - تمیزدهنده جدا کننده خوب از بد : [ مقربان حضرت قدس ... واسطه اند میانه خالق و خلایق مبین راه هدی و ضلال و ممیز میان حلال و حرام . ] ( سلجوقنامه ظهیری . چا . خاور . ۲ ) ۹ - ارز یاب یا باصطلاح تشخیص دهنده مالیات اراضی آنکه ممیزی املاک کند : [ اداره باغات و عمارات و قنوات و خیابانهای دولتی ... حاجی میرزا حسین ممیز ] ( مراه البلدان ج ۱ ضمیمه ص ۳ ) ۲۴ - علامتی است بدین شکل : / که معمولا برای جدا کردن اعداد کسری از اعداد صحیح در کسر اعشاری بکار رود و نیز در نشان دادن چند درصد استعمال شود مثلا دو صدم را چنین نویسند ۲ جمع : ممیزین .
فرهنگ معین
(مُ مَ یَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) تمیز داده شده .
(مُ مَ یِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - جدا کننده ، تمیز دهنده . ۲ - ارزیاب مالیات ، تشخیص دهندة مالیات .
(مُ مَ یِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - جدا کننده ، تمیز دهنده . ۲ - ارزیاب مالیات ، تشخیص دهندة مالیات .
(مُ مَ یَّ) [ ع . ] (اِمف .) تمیز داده شده .
(مُ مَ یِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - جدا کننده ، تمیز دهنده . 2 - ارزیاب مالیات ، تشخیص دهندة مالیات .
لغت نامه دهخدا
ممیز. [ م ُ م َی ْ ی َ ] (ع ص ) تمیز داده شده و تشخیص داده شده . (ناظم الاطباء) : آدمیان را به فضیلت نطق و مزیت عقل از دیگر حیوانات ممیز گردانید. (کلیله و دمنه ).اهل پارس ممیزند به شجاعت و دلیری . (نامه ٔ تنسر).
ز ابنای روزگار بخوبی ممیزی
چون در میان لشکر منصور رایتی .
ز ابنای روزگار بخوبی ممیزی
چون در میان لشکر منصور رایتی .
سعدی .
ممیز. [ م ُ م َی ْ ی ِ ] (ع ص ،اِ) تمیزکننده و جداکننده خوب را از زشت . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تمیزدهنده و جداکننده . بافراست و زیرک و دانا و فرق گذارنده . (ناظم الاطباء) :
دل است و جان ممیز آدمی را
کز این دو یافت بیشی و کمی را.
هرچند بیشمار مر او را فن است
خوار است سوی مرد ممیز فنش .
نیست بازی با ممیزخاصه او
که بود تمییز و عقلش غیب گو.
|| بررسی کننده ٔ محصول ملکی یا املاکی برای تعیین مقدار آن . آنکه تمیز ارتفاع مزرعه کند. (یادداشت مرحوم دهخدا). || مأمورتشخیص مالیات . آنکه در ناحیتی از نواحی مالیاتی حسب موازین قانونی به تشخیص و مطالبه و وصول مالیات مأمور است . آنکه مقدار خراج معلوم دارد.
- سرممیز ؛ آنکه به کار چند ممیز نظارت دارد و حسب موازین قانونی در قسمتی از امور مالیاتی واجرای مقررات مربوط به تشخیص و وصول مالیات وظایفی برعهده دارد.
- کمک ممیز ؛ آنکه زیر دست ممیز و حسب دستور او به امور مالیاتی پردازد.
- ممیز کل ؛ آنکه بر چند حوزه ٔ مالیاتی و اعمال ممیزان و سرممیزان و کمک ممیزان نظارت دارد و وظایفی حسب موازین قانونی به عهده ٔ اوست .
|| بلیطفروش و مفتش بلیط در واگنها و جز آن . (یادداشت مرحوم دهخدا). || ویرگول . (یادداشت مرحوم دهخدا). || در ریاضیات خط کوتاه موربی است بدین شکل (/) که معمولاً در کسر اعشاری برای جدا کردن اعداد صحیح از اعداد کسری و اعشاری به کار می رود. رقم اول از سمت راست بعد از ممیز نماینده ٔ یک دهم ها و عدد دوم نماینده یک صدم ها است ، مثلاً 1/23 که خوانده می شود یک عدد صحیح و بیست و سه صدم (عدد دو مرتبه ٔ دهم و سه مرتبه ٔ صدم را نشان می دهد). نیز برای نشان دادن درصدبه کار رود با صفرهایی در بالا و پائین آن بدین شکل % مثلاً 5% خوانده می شود پنج درصد.
دل است و جان ممیز آدمی را
کز این دو یافت بیشی و کمی را.
ناصرخسرو.
هرچند بیشمار مر او را فن است
خوار است سوی مرد ممیز فنش .
ناصرخسرو.
نیست بازی با ممیزخاصه او
که بود تمییز و عقلش غیب گو.
مولوی .
|| بررسی کننده ٔ محصول ملکی یا املاکی برای تعیین مقدار آن . آنکه تمیز ارتفاع مزرعه کند. (یادداشت مرحوم دهخدا). || مأمورتشخیص مالیات . آنکه در ناحیتی از نواحی مالیاتی حسب موازین قانونی به تشخیص و مطالبه و وصول مالیات مأمور است . آنکه مقدار خراج معلوم دارد.
- سرممیز ؛ آنکه به کار چند ممیز نظارت دارد و حسب موازین قانونی در قسمتی از امور مالیاتی واجرای مقررات مربوط به تشخیص و وصول مالیات وظایفی برعهده دارد.
- کمک ممیز ؛ آنکه زیر دست ممیز و حسب دستور او به امور مالیاتی پردازد.
- ممیز کل ؛ آنکه بر چند حوزه ٔ مالیاتی و اعمال ممیزان و سرممیزان و کمک ممیزان نظارت دارد و وظایفی حسب موازین قانونی به عهده ٔ اوست .
|| بلیطفروش و مفتش بلیط در واگنها و جز آن . (یادداشت مرحوم دهخدا). || ویرگول . (یادداشت مرحوم دهخدا). || در ریاضیات خط کوتاه موربی است بدین شکل (/) که معمولاً در کسر اعشاری برای جدا کردن اعداد صحیح از اعداد کسری و اعشاری به کار می رود. رقم اول از سمت راست بعد از ممیز نماینده ٔ یک دهم ها و عدد دوم نماینده یک صدم ها است ، مثلاً 1/23 که خوانده می شود یک عدد صحیح و بیست و سه صدم (عدد دو مرتبه ٔ دهم و سه مرتبه ٔ صدم را نشان می دهد). نیز برای نشان دادن درصدبه کار رود با صفرهایی در بالا و پائین آن بدین شکل % مثلاً 5% خوانده می شود پنج درصد.
ممیز. [ م ُ م َی ْ ی َ ] ( ع ص ) تمیز داده شده و تشخیص داده شده. ( ناظم الاطباء ) : آدمیان را به فضیلت نطق و مزیت عقل از دیگر حیوانات ممیز گردانید. ( کلیله و دمنه ).اهل پارس ممیزند به شجاعت و دلیری. ( نامه تنسر ).
ز ابنای روزگار بخوبی ممیزی
چون در میان لشکر منصور رایتی.
ممیز. [ م ُ م َی ْ ی ِ ] ( ع ص ،اِ ) تمیزکننده و جداکننده خوب را از زشت. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). تمیزدهنده و جداکننده. بافراست و زیرک و دانا و فرق گذارنده. ( ناظم الاطباء ) :
دل است و جان ممیز آدمی را
کز این دو یافت بیشی و کمی را.
خوار است سوی مرد ممیز فنش.
که بود تمییز و عقلش غیب گو.
- سرممیز ؛ آنکه به کار چند ممیز نظارت دارد و حسب موازین قانونی در قسمتی از امور مالیاتی واجرای مقررات مربوط به تشخیص و وصول مالیات وظایفی برعهده دارد.
- کمک ممیز ؛ آنکه زیر دست ممیز و حسب دستور او به امور مالیاتی پردازد.
- ممیز کل ؛ آنکه بر چند حوزه مالیاتی و اعمال ممیزان و سرممیزان و کمک ممیزان نظارت دارد و وظایفی حسب موازین قانونی به عهده اوست.
|| بلیطفروش و مفتش بلیط در واگنها و جز آن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || ویرگول. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || در ریاضیات خط کوتاه موربی است بدین شکل ( / ) که معمولاً در کسر اعشاری برای جدا کردن اعداد صحیح از اعداد کسری و اعشاری به کار می رود. رقم اول از سمت راست بعد از ممیز نماینده یک دهم ها و عدد دوم نماینده یک صدم ها است ، مثلاً 1/23 که خوانده می شود یک عدد صحیح و بیست و سه صدم ( عدد دو مرتبه دهم و سه مرتبه صدم را نشان می دهد ). نیز برای نشان دادن درصدبه کار رود با صفرهایی در بالا و پائین آن بدین شکل % مثلاً 5% خوانده می شود پنج درصد.
ز ابنای روزگار بخوبی ممیزی
چون در میان لشکر منصور رایتی.
سعدی.
ممیز. [ م ُ م َی ْ ی ِ ] ( ع ص ،اِ ) تمیزکننده و جداکننده خوب را از زشت. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). تمیزدهنده و جداکننده. بافراست و زیرک و دانا و فرق گذارنده. ( ناظم الاطباء ) :
دل است و جان ممیز آدمی را
کز این دو یافت بیشی و کمی را.
ناصرخسرو.
هرچند بیشمار مر او را فن است خوار است سوی مرد ممیز فنش.
ناصرخسرو.
نیست بازی با ممیزخاصه اوکه بود تمییز و عقلش غیب گو.
مولوی.
|| بررسی کننده محصول ملکی یا املاکی برای تعیین مقدار آن. آنکه تمیز ارتفاع مزرعه کند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || مأمورتشخیص مالیات. آنکه در ناحیتی از نواحی مالیاتی حسب موازین قانونی به تشخیص و مطالبه و وصول مالیات مأمور است. آنکه مقدار خراج معلوم دارد.- سرممیز ؛ آنکه به کار چند ممیز نظارت دارد و حسب موازین قانونی در قسمتی از امور مالیاتی واجرای مقررات مربوط به تشخیص و وصول مالیات وظایفی برعهده دارد.
- کمک ممیز ؛ آنکه زیر دست ممیز و حسب دستور او به امور مالیاتی پردازد.
- ممیز کل ؛ آنکه بر چند حوزه مالیاتی و اعمال ممیزان و سرممیزان و کمک ممیزان نظارت دارد و وظایفی حسب موازین قانونی به عهده اوست.
|| بلیطفروش و مفتش بلیط در واگنها و جز آن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || ویرگول. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || در ریاضیات خط کوتاه موربی است بدین شکل ( / ) که معمولاً در کسر اعشاری برای جدا کردن اعداد صحیح از اعداد کسری و اعشاری به کار می رود. رقم اول از سمت راست بعد از ممیز نماینده یک دهم ها و عدد دوم نماینده یک صدم ها است ، مثلاً 1/23 که خوانده می شود یک عدد صحیح و بیست و سه صدم ( عدد دو مرتبه دهم و سه مرتبه صدم را نشان می دهد ). نیز برای نشان دادن درصدبه کار رود با صفرهایی در بالا و پائین آن بدین شکل % مثلاً 5% خوانده می شود پنج درصد.
فرهنگ عمید
تمیزدادهشده؛ تشخیصدادهشده.
۱. علامتی به شکل «/».
۲. (اسم، صفت) سانسورکننده.
۳. [قدیمی] تمیزدهنده؛ جداکننده.
۴. [قدیمی] خردمند.
تمیز داده شده، تشخیص داده شده.
۱. علامتی به شکل «/».
۲. (اسم، صفت ) سانسورکننده.
۳. [قدیمی] تمیزدهنده، جداکننده.
۴. [قدیمی] خردمند.
۱. علامتی به شکل «/».
۲. (اسم، صفت ) سانسورکننده.
۳. [قدیمی] تمیزدهنده، جداکننده.
۴. [قدیمی] خردمند.
دانشنامه عمومی
ممیز به معنی ارزیاب یا تمییزدهنده می تواند به موارد زیر اشاره کند:
ممیز فارسی، یکی از نویسه های مورد استفاده در نوشتار فارسی برای جدا کردن اعشار از بخش صحیح اعداد
ممیزی کتاب، در ایران کسی که کتاب ها را پیش از انتشار بررسی و کنترل می کند.
ممیز (ارزیاب)
ممیز فارسی، یکی از نویسه های مورد استفاده در نوشتار فارسی برای جدا کردن اعشار از بخش صحیح اعداد
ممیزی کتاب، در ایران کسی که کتاب ها را پیش از انتشار بررسی و کنترل می کند.
ممیز (ارزیاب)
wiki: اعداد صحیحش (از چپ تا ممیز) در دستگاه اعداد عربی به کار می رود. لغت ممیز یک واژه عمومی است که در تمامی دستگاه های پایه های عددنویسی کاربرد دارد. در دستگاه اعداد ده دهی به آن نشانهٔ اعشار یا جداکنندهٔ اعشار نیز می گویند.
در دستگاه اعداد ده دهی یا اعداد در پایه ۱۰:
در کشورهای مختلف آن را به صورتهای متفاوت نگارش میکنند. در کشورهای فارسی زبان و عرب آن را به صورت خط مورب استفاده می کنند، در حالیکه در بسیاری از کشورها از ویرگول بجای آن بهره می برند و در کشورهای انگلیسی زبان از نقطه استفاده می کنند.
استاندارد ۶۲۱۹ موسسهٔ استاندارد و تحقیقات صنعتی ایران، نویسه ای که برای ممیز فارسی در رایانه ها استفاده می شود را طبق استاندارد یونیکد، دارای شناسهٔ U+066B تعریف نموده است.
با نظر به محاسبات در قسمت مثالهای این مقاله می توان اینگونه تعریف کرد که بدون در نظر گرفتن پایه یک عدد، اولین جایگاه عددی از ممیز به سمت چپ دارای توان صفر بوده و هر عدد از آن که به سمت چپ میرود یک واحد به توان آن اضافه میگردد و از ممیز به سمت راست هر عدد یک توان منفی گرفته و با همین قانون ادامه می یابد:
در دستگاه اعداد ده دهی یا اعداد در پایه ۱۰:
در کشورهای مختلف آن را به صورتهای متفاوت نگارش میکنند. در کشورهای فارسی زبان و عرب آن را به صورت خط مورب استفاده می کنند، در حالیکه در بسیاری از کشورها از ویرگول بجای آن بهره می برند و در کشورهای انگلیسی زبان از نقطه استفاده می کنند.
استاندارد ۶۲۱۹ موسسهٔ استاندارد و تحقیقات صنعتی ایران، نویسه ای که برای ممیز فارسی در رایانه ها استفاده می شود را طبق استاندارد یونیکد، دارای شناسهٔ U+066B تعریف نموده است.
با نظر به محاسبات در قسمت مثالهای این مقاله می توان اینگونه تعریف کرد که بدون در نظر گرفتن پایه یک عدد، اولین جایگاه عددی از ممیز به سمت چپ دارای توان صفر بوده و هر عدد از آن که به سمت چپ میرود یک واحد به توان آن اضافه میگردد و از ممیز به سمت راست هر عدد یک توان منفی گرفته و با همین قانون ادامه می یابد:
wiki: ممیز (ریاضیات)
دانشنامه آزاد فارسی
مُمَیِّز
در اصطلاح دستور زبان، واحد شمارش یا اندازه گیری معدود که بینِ عدد و معدود (صفت شمارشی و موصوف) می آید. مثلِ کلمۀ «دستگاه» در گروه اسمیِ «پنج دستگاه اتوبوس» که «پنج» (عدد) وابستۀ «دستگاه» (ممیّز) و «پنج دستگاه» وابستۀ «اتوبوس» (معدود) است. عمده ترین ممیزهای عبارت اند از کیلو، کیلومتر، دستگاه، جلد، جفت، درجه، قواره، قطعه، عدد، دانه، دست، تخته، طاقه، تا، نفر، تَن.
در اصطلاح دستور زبان، واحد شمارش یا اندازه گیری معدود که بینِ عدد و معدود (صفت شمارشی و موصوف) می آید. مثلِ کلمۀ «دستگاه» در گروه اسمیِ «پنج دستگاه اتوبوس» که «پنج» (عدد) وابستۀ «دستگاه» (ممیّز) و «پنج دستگاه» وابستۀ «اتوبوس» (معدود) است. عمده ترین ممیزهای عبارت اند از کیلو، کیلومتر، دستگاه، جلد، جفت، درجه، قواره، قطعه، عدد، دانه، دست، تخته، طاقه، تا، نفر، تَن.
wikijoo: ممیز
گویش مازنی
/mamiz/ انگور خشک شده – مویز
انگور خشک شده – مویز
پیشنهاد کاربران
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
یوتاک ( پهلوی؛ یوت= جدا + پسوند فاعلی «اک» )
ویسیش ( سنسکریت )
یوتاک ( پهلوی؛ یوت= جدا + پسوند فاعلی «اک» )
ویسیش ( سنسکریت )
فاروق
تفاوت، فرق
کلمات دیگر: