عاشقان
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
عاشقان . [ ش ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان دلفارد بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت واقع در 43هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه - جیرفت و 7 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
عاشقان . [ ش ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گوران شهرستان شاه آباد واقع در 12هزارگزی خاور گهواره و 2هزارگزی قله ٔ امیرخان . ناحیه ای است کوهستانی ، سردسیر و 160 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصولاتش غلات ، حبوب ، توتون ، صیفی ، لبنیات است و اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. راه آن مالرو است . در دو محل بفاصله ٔ دوهزارگز واقع به عاشقان سید کاکا و عاشقان علی مشهور است ساکنان آن از تیره ٔگهواره ای هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
عاشقان . [ ش ِ ] (اِخ ) دهی است از میان ولایت بخش حومه ٔ شهرستان مشهد واقع در 12هزارگزی شمال باختری مشهد درکنار کشف رود واقع در جلگه و آب و هوای آن معتدل است و 132 تن سکنه دارد. محصول آن غله و شغل اهالی زراعت و مالداری است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
عاشقان. [ ش ِ ] ( اِخ ) دهی است از میان ولایت بخش حومه شهرستان مشهد واقع در 12هزارگزی شمال باختری مشهد درکنار کشف رود واقع در جلگه و آب و هوای آن معتدل است و 132 تن سکنه دارد. محصول آن غله و شغل اهالی زراعت و مالداری است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
عاشقان. [ ش ِ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان دلفارد بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت واقع در 43هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه - جیرفت و 7 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ).
دانشنامه عمومی
عاشقان (جیرفت)، روستایی در دهستان هلیل بخش مرکزی شهرستان جیرفت استان کرمان
عاشقان (رفسنجان)، روستایی در دهستان سرچشمه بخش مرکزی شهرستان رفسنجان استان کرمان
عاشقان (چناران)، روستایی در دهستان گلمکان بخش گلبهار شهرستان چناران استان خراسان رضوی
عاشقان (مشهد)، روستایی در دهستان طوس بخش مرکزی شهرستان مشهد استان خراسان رضوی
عاشقان (هیرمند)، روستایی در دهستان دوست محمد بخش مرکزی شهرستان هیرمند استان سیستان وبلوچستان
عاشقان (سیریک)، روستایی در دهستان بیابان بخش مرکزی شهرستان سیریک استان هرمزگان
فهرست روستاهای ایران
این روستا در دهستان دوست محمد قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۳۶ نفر (۲۱خانوار) بوده است.
پیشنهاد کاربران
مرغان آبی را چه غم ، تا غم خورد مرغ هوا
گر سیل عالم پر شود ، هر موج چون اشتر شود
مرغان آبی را چه غم ، تا غم خورد مرغ هوا
ما رخ ز شکر افروخته ، با موج و بحر آموخته
زان سان که ماهی را بود ، دریا و توفان جانفزا
این باده اندر هر سری سودای دیگر می پزد
سودای آن ساقی مرا ، باقی همه آن شما
ای عاشقان ، ای عاشقان امروز ماییم و شما
افتاده در غرقابه ای تا خود که داند آشنا
دیروز مستان را به ره بربود آن ساقی کله
امروز می در می دهد تا برکند از ما قبا
ای رشک ماه و مشتری ، با ما و پنهان چون پری
خوش خوش کشانم می بری ، آخر نگویی تا کجا
هر جا روی تو با منی ای هر دو چشم و روشنی
خواهی سوی مستیم کش ، خواهی ببر سوی فنا
عالم چو کوه طور دان ، ما همچو موسی طالبان
هردم تجلی می رسد برمی شکافد کوه را
یک پاره اخضر می شود ، یک پاره عبهر می شود
یک پاره گوهر می شود ، یک پاره لعل و کهربا
ای طالب دیدار او بنگر در این کهسار او
ای کوه چون می خورده ای ما مست گشتیم از صدا
ای عاشقان ، ای عاشقان امروز ماییم و شما
افتاده در غرقابه ای تا خود که داند آشنا