کلمه جو
صفحه اصلی

طاهری

فرهنگ فارسی

ده و بندریست از دهستان ثلاثبخش کنگان شهرستان بوشهر در ۳۶ کیلومتری جنوب شرقی کنگان کنار شوسه سابق بوشهر به لنگه جلگه و گرمسیر : ۹۸٠ تن سکنه : آب از چاه و قنات:محصول غلات خرما تنباکو پیاز شغل زراعت و ماهیگیری .
( صفت ) ۱ - منسوب به طاهر . ۲ - نوعی کاغذ در قدیم ( منسوب به طاهر دوم از طاهریان خراسان ) .
یکی از منازل بین راه مرو و خوارزم است که از مرو تا رباط طاهری ۵۴ و از رباط طاهری تا خوارزم ۷٠ فرسنگ باشد.

لغت نامه دهخدا

طاهری . [ هَِ ] (اِخ ) علی بن عبداﷲ طاهری . وی از هشام بن علی شیرازی روایت کرده است و محمدبن طیب بلوطی از او روایت دارد. وی از خاندان طاهر ذوالیمینین بوده است . (انساب سمعانی ورق 364 «الف »).


طاهری . [ هَِ ] (اِخ ) علی بن عبدالوهاب طاهری . وی از عباس بن فضل اسقاطی روایت کرده است . و ابوالحسن دارقطنی از او روایت دارد. وی از خاندان طاهر ذوالیمینین بوده است . (انساب سمعانی ورق 364 «الف »).


طاهری . [ هَِ ] (اِخ ) علی بن عبدالعزیزبن حسن ... رجوع به طاهری ابوالحسن شود.


طاهری . [ هَِ ] (اِخ ) (رباطِ...) یکی از منازل بین راه مرو و خوارزم است که از مرو تا رباط طاهری 54 و از رباط طاهری تا خوارزم 70 فرسنگ و مجموعاً یکصد و بیست و چهار فرسنگ باشد. (نزهةالقلوب ج 3 ص 180).


طاهری . [ هَِ ] (اِخ ) (ملا...) رجوع به طاهر نائینی شود.


طاهری . [ هَِ ] (اِخ ) عبداﷲبن حسین قسامی . رجوع به طاهری ابوالقاسم شود.


طاهری . [ هَِ ] (اِخ ) ابوبکر احمدبن علی بن عبدالوحد اسقر دلال طاهری . از قاضی ابوالحسین بن مهتدی باللّه هاشمی روایت کرده است و منسوب به حریم طاهری میباشد. (انساب سمعانی ورق 364 «الف »).


طاهری . [ هَِ ] (اِخ ) محمدبن طاهر بغدادی . رجوع به طاهری ابوالعباس شود.


طاهری . [ هَِ ] (اِخ ) محمدبن محمدبن اسماعیل ... رجوع به طاهری ابوبکر محمدبن ... شود.


طاهری . [ هَِ ] (اِخ ) ابویعلی احمدبن عبدالعزیز طاهری ، برادر ابوالحسن علی بن عبدالعزیز... از ابوطاهر مخاض و ابن اخماسمی (کذا) و جز آن دو روایت کرده است . او از خاندان طاهرذوالیمینین بوده است . (انساب سمعانی ورق 364 «الف »). رجوع به ابوالحسن علی بن عبدالعزیز... طاهری شود.


طاهری . [ هَِ ] (اِخ ) جعفربن محمدبن علی بن حسین ... رجوع به طاهری ابومحمد شود.


طاهری . [ هَِ ] (اِخ ) حسین بن طیب . رجوع به طاهری ابوعبداﷲ و حسین بن طیب شود.


طاهری . [ هَِ ](ص نسبی ، اِ) نام قسمی کاغذ در قدیم ، منسوب به طاهردوم از امراء طاهریه ٔ خراسان . (فهرست ابن الندیم ).


طاهری . [ هَِ ] (اِخ ) عبدالرحمن بن محمدبن عبدالواحدبن رزیق . رجوع به طاهری ابومنصور عبدالرحمن ... شود.


طاهری . [ هَِ ] (اِخ ) ابواسحاق طیب بن محمدبن طلحةبن طاهر نیشابوری طاهری . از بزرگان خاندان طاهری است و به علم و حدیث اشتغال داشت و از مردم نیشابور بود. وی از علی بن حجر و علی بن حشرم و اسحاق بن منصور و دیگر محدثان خراسانی سماع کرده است . و هم در عراق از سعیدبن عبدالجبار قرشی و عبیداﷲبن عمر قواریری سماع دارد. ابوعمر، مستملی و عبداﷲبن محمدبن سیرویه از اوروایت کرده اند. وی در ماه رمضان سال 279 هَ . ق . درگذشته است و در مقبره ٔ امیر در نیشابور به خاک سپرده شده است . (از انساب سمعانی ورق 364 «الف » و «ب »).


طاهری . [ هَِ ] (اِخ ) ابوالحسن علی بن عبدالعزیزبن حسن بن محمدبن هرون بن عصام بن رزیق بن محمدبن عبداﷲبن طاهربن حسین بن مصعب طاهری . وی از ابوبحر محمدبن حسن بن کوثر واحمدبن جعفربن سلم و ابومالک قطیعی و جز آنان روایت کرده است . در شوال سال 486 هَ . ق . درگذشته است . وی از خاندان طاهر ذوالیمینین بوده است . (انساب سمعانی ورق 364 «الف »). رجوع به ابویعلی احمد طاهری شود.


طاهری . [ هَِ ] (اِخ ) ابوالعباس محمدبن طاهر بغدادی طاهری . وی از ابوعروبة حرانی روایت کرده است و ابونصر احمدبن علی بن عبدوس اهوازی از او روایت دارد. وی از خاندان طاهر ذوالیمینین بوده است . (انساب سمعانی ورق 364 «الف »).


طاهری . [ هَِ ] (اِخ ) ابوالقاسم عبداﷲبن حسین قسامی حنبلی طاهری . وی از ابونصر رسی روایت میکند و منسوب به حریم طاهری است . (انساب سمعانی ورق 364 «الف »).


طاهری . [ هَِ ] (اِخ ) ابوسعید عبداﷲبن احمدبن محمدبن عبداﷲبن طاهربن حسین بن طاهربن عبداﷲبن حسین بن مصعب بن رزیق طاهری . ازمردم مرو شیخی صالح بود و نظری استوار داشت و او نواده ٔ دختری ابوسهل عبدالصمدبن عبدالرحمن بن حسین بزاربود و از وی در جامع معمربن راشد حدیث کرده است . سمعانی گوید: عموی شهید من ابومحمد سمعانی از او برای من روایت کرده است . همچنین ابومحمد عبدالغفاربن عبدالسلام عسالی در مرو و ابوالفضل محمدبن احمدبن معاویه خطیب با اجازه و دیگران از او روایت کرده اند. ابوسعید طاهری در سال 471 هَ . ق . درگذشته است . (از انساب سمعانی ورق 364 «الف »).


طاهری . [ هَِ ] (اِخ ) ابوطیب رجوع به طاهربن محمدبن عبداﷲبن طاهر شود.


طاهری . [ هَِ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ حسین بن طیب طاهری . رجوع به حسین بن طیب شود.


طاهری . [ هَِ ] (اِخ ) ابوعمرو احمدبن حسن طاهری نیشابوری . نام او اسعد فرخان است . وی از عبداﷲبن احمدبن حنبل و ابوشعیب حرانی روایت کرده ، از خاندان طاهر ذوالیمینین بوده است . (انساب سمعانی ورق ِ 364 «الف »).


طاهری . [ هَِ ] (اِخ ) ابومحمد جعفربن محمدبن علی بن حسین بن اسماعیل بن ابراهیم بن مصعب بن رزیق بن محمدبن عبداﷲبن طاهربن حسین طاهری .وی از ابوالقاسم بغوی و یحیی بن صاعد و محمدبن عبداﷲمستعنی روایت کرده است و ابوالحسن عنیقی و ابوطالب بن عساری از او روایت دارند. او مردی ثقه بود در شوال سال 383 هَ . ق . درگذشته است . وی از خاندان طاهر ذوالیمینین بوده است . (انساب سمعانی ورق 364 «الف »).


طاهری . [ هَِ ] (اِخ ) ابومنصور عبدالرحمن بن محمدبن عبدالواحدبن رزیق طاهری . منسوب به حریم طاهری و او از قاضی ابوالحسین بن مهتدی بالله هاشمی روایت کرده است . (انساب سمعانی ورق 364 «الف »).


طاهری . [ هَِ ] (اِخ ) ابومنصور. از خاندان طاهریان بوده و بزبان عربی شعر میسروده و در ماوراءالنهر از گویندگان دربار سامانیان بشمار میرفته است . رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 446 شود.


طاهری . [ هَِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بخش مرکزی شهرستان بندرعباس . در 48هزارگزی خاوری بندرعباس و 7هزارگزی راه مالرو بندرعباس به میناب . جلگه و گرمسیری است با 30 تن سکنه . مزارع خشک ، تخت کش ، مشکی و سوختگی جزء این ده است . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


طاهری . [ هَِ ] (اِخ ) طیب بن محمدبن طلحة... رجوع به طاهری ابواسحاق شود.


طاهری . [ هَِ ] (اِخ ) عبداﷲبن احمدبن محمدبن عبداﷲ... رجوع به طاهری ابوسعید... شود.


طاهری . [ هَِ ] (اِخ ) محمدبن جنید طوسی طاهری . وی از جانب عبداﷲبن طاهر که از سال 214 تا 230 هَ . ق . حکمرانی خراسان داشت نیابت میکرد. رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 220 شود.


طاهری . [ هَِ ] (اِخ ) هراتی . از اهالی هرات و یکی از شعرای ایران است که در زمان سلطان حسین میرزا میزیسته . از اوست :
ترا به مهر و وفا اعتبار نتوان کرد
چرا که عمری و بر عمر اعتباری نیست
چو سایه بیخود اگر در پی تومی افتم
ز من مبین که مرا هیچ اختیاری نیست .

(از قاموس الاعلام ترکی ).



طاهری . [ هَِ ] (اِخ ) یکی از شعرای ایران است . از اوست :
چو ترک سرکش من مایل شراب شود
ز تاب عارض او مرغ دل کباب شود.

(از قاموس الاعلام ترکی ).



طاهری . [ هَِ ] (ص نسبی ) آنکه و آنچه منسوب به آل طاهر، و منسوب به حریم طاهری یکی از محلات بغداد باشد. (سمعانی ).


طاهری . [ هَِ ](اِخ ) ابوبکر محمدبن محمدبن اسماعیل طاهری . وی از ابوحفص بن شاهین روایت کرده است . او از خاندان طاهر ذوالیمینین بوده است . (انساب سمعانی ورق 364 «الف »).


طاهری . [ هَِ ](اِخ ) ده و بندری از دهستان ثلاث بخش کنگان شهرستان بوشهر. در 36 هزارگزی جنوب خاوری کنگان ، کنار شوسه ٔ سابق بوشهر به لنگه . جلگه ، گرمسیری و مالاریائی است با 980 تن سکنه . آب آن از چاه و قنات . محصول آنجا غلات ، خرما، تنباکو و پیاز. شغل اهالی زراعت و ماهیگیری .پاسگاه ژاندارمری گمرک و گارد مسلح گمرک و یک دبستان 3 کلاسه دارد. لنگرگاهی در کنار خلیج کوچک طاهری است به عمق 11 متر و فاصله ٔ یک کیلومتر از ساحل و قابل استفاده برای کشتی های معمولی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). بندری است در جنوب ایران که محل صیدمروارید، و راندن کشتیهای غواصی میباشد. در بلوک دشتی واقع است . شهر سیراف قدیم که خرابه های آن هنوز درحوالی بندر طاهری دیده میشود، در قرن سوم هجری مهم ترین بنادر خلیج فارس ، و مرکز تجارت محصولات ممالک اطراف اقیانوس هند بوده ، و بناهای بسیار عالی داشته که بواسطه ٔ زلزله ٔ شدیدی همه خراب شده ، و دیگر آباد نگشته است . (جغرافیای کیهان قسمت طبیعی ص 100). بندر طاهری در 268500 گزی بوشهر میان اختر و نخل تقی واقع شده است . و رجوع به تاریخ سیستان حاشیه ٔ ص 229 شود.


طاهری. [ هَِ ]( ص نسبی ، اِ ) نام قسمی کاغذ در قدیم ، منسوب به طاهردوم از امراء طاهریه خراسان. ( فهرست ابن الندیم ).

طاهری. [ هَِ ] ( ص نسبی ) آنکه و آنچه منسوب به آل طاهر، و منسوب به حریم طاهری یکی از محلات بغداد باشد. ( سمعانی ).

طاهری. [ هَِ ] ( اِخ ) یکی از شعرای ایران است. از اوست :
چو ترک سرکش من مایل شراب شود
ز تاب عارض او مرغ دل کباب شود.
( از قاموس الاعلام ترکی ).

طاهری. [ هَِ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بخش مرکزی شهرستان بندرعباس. در 48هزارگزی خاوری بندرعباس و 7هزارگزی راه مالرو بندرعباس به میناب. جلگه و گرمسیری است با 30 تن سکنه. مزارع خشک ، تخت کش ، مشکی و سوختگی جزء این ده است. ( فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

طاهری. [ هَِ ]( اِخ ) ده و بندری از دهستان ثلاث بخش کنگان شهرستان بوشهر. در 36 هزارگزی جنوب خاوری کنگان ، کنار شوسه سابق بوشهر به لنگه. جلگه ، گرمسیری و مالاریائی است با 980 تن سکنه. آب آن از چاه و قنات. محصول آنجا غلات ، خرما، تنباکو و پیاز. شغل اهالی زراعت و ماهیگیری.پاسگاه ژاندارمری گمرک و گارد مسلح گمرک و یک دبستان 3 کلاسه دارد. لنگرگاهی در کنار خلیج کوچک طاهری است به عمق 11 متر و فاصله یک کیلومتر از ساحل و قابل استفاده برای کشتی های معمولی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ). بندری است در جنوب ایران که محل صیدمروارید، و راندن کشتیهای غواصی میباشد. در بلوک دشتی واقع است. شهر سیراف قدیم که خرابه های آن هنوز درحوالی بندر طاهری دیده میشود، در قرن سوم هجری مهم ترین بنادر خلیج فارس ، و مرکز تجارت محصولات ممالک اطراف اقیانوس هند بوده ، و بناهای بسیار عالی داشته که بواسطه زلزله شدیدی همه خراب شده ، و دیگر آباد نگشته است. ( جغرافیای کیهان قسمت طبیعی ص 100 ). بندر طاهری در 268500 گزی بوشهر میان اختر و نخل تقی واقع شده است. و رجوع به تاریخ سیستان حاشیه ص 229 شود.

طاهری. [ هَِ ] ( اِخ ) ابوبکر احمدبن علی بن عبدالوحد اسقر دلال طاهری. از قاضی ابوالحسین بن مهتدی باللّه هاشمی روایت کرده است و منسوب به حریم طاهری میباشد. ( انساب سمعانی ورق 364 «الف » ).

طاهری. [ هَِ ]( اِخ ) ابوبکر محمدبن محمدبن اسماعیل طاهری. وی از ابوحفص بن شاهین روایت کرده است. او از خاندان طاهر ذوالیمینین بوده است. ( انساب سمعانی ورق 364 «الف » ).

دانشنامه عمومی

طاهری ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
جلال الدین طاهری
یوسف طاهری
فرزانه طاهری
دهستان طاهری
محمدعلی طاهری


کلمات دیگر: