معنی: قازان، پادشاه مغولی ایران
غازان
فرهنگ اسم ها
معنی: قازان، پادشاه مغولی ایران
فرهنگ فارسی
نام رودی در سر راه تهران به مازندران نزدیک بفیروزه کوه
لغت نامه دهخدا
غازان . (اِخ ) بیست و ششمین از خاندان چنگیزی در ماوراءالنهر از اولوس جغتای ، از 744 تا 747هَ . ق .
غازان . (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش صومای شهرستان ارومیه در 12/5 هزارگزی شمال باختری هشتیان و 10 هزارگزی شمال باختری راه ارابه رو هشتیان به سلماس . دره ، سردسیر، با 256 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات ، توتون . شغل اهالی زراعت و گله داری . صنایع دستی جاجیم بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
غازان . (اِخ ) فرزند ارغون بن اباقابن هولاکوبن تولوی بن چنگیز، هفتمین ایلخانان مغولی (از هلاکو ببعد) ایران است که از سال 694 تا سال 703 هَ . ق . فرمانروای کشور ایران بوده است . غازان خان در زمان ایلخانی ارغون خان از طرف پدر مأمور اداره ٔ امور خراسان و ری و قومس گردید. در سال 687 امیر نوروز که از طرف ارغون خان به نیابت غازان معین شده بود از سوء رفتار ارغون خان با بوقا سردار بزرگ مغولی در زمان ایلخانی وی و کشتن بوقا و برآوردن و برکشیدن سعدالدوله ٔ یهودی سخت برآشفت . و بسیاری از امرای خراسان را بر ضد غازان پسر ارغون با خود همدست کرد و در 27 ربیعالاول که غازان در حدود کشف رود اقامت داشت بر سر او تاخت و او را به طرف مازندران منهزم کرد، غازان پس از جمع سپاهی درربیعالاَّخر همان سال به جنگ او برگشت ولی این بار هم در نواحی رادکان از امیر نوروز شکست خورد. وصول خبرشکست غازان بر ارغون گران آمد و جمعی را برای سرکوبی او مأمور خراسان کرد. امیر نوروز تاب مقاومت در خود ندید و به ترکستان گریخت و غازان به هرات آمد و در سال 689 هَ . ق . مجدداً بر خراسان استیلا یافت . امیر نوروز در ترکستان به خدمت قیدو خان رسید و او را به گرفتن خراسان تشویق کرد و لشکریانی فراوان در حدود30000 نفر از او گرفت و در سال 690 به خراسان آمد وغازان از پیش این سپاه عقب کشید ولی چون لشکریان قیدو به مردم خراسان صدمات بسیار زدند اهالی بوسیله ٔ دستبرد و تعرض شبانه بسیاری از آن جمع را کشتند و همین مسئله باعث بروز کدورت بین امیر نوروز و سران مغولی آن اردو گردید و چون ارغون نیز در این ایام وفات یافت امیر نوروز صلاح خود را در طلب عفو از غازان دیده در سال 693 به خدمت غازان آمد و مورد بخشایش و مرحمت شاهزاده قرار گرفت . بعد از فوت ارغون گیخاتو برادروی و عم غازان سمت ایلخانی یافت و در مدت ایلخانی او غازان کماکان در خراسان فرمانروا بود. ایلخانی گیخاتو بتقریب چهار سال بود و در ششم جمادی الاولی سال 694 بدست امرای بایدو خان به قتل رسید. بعد از وصول خبر قتل گیخاتو و جلوس بایدو غازان ابتدا این پیش آمد را به ظاهر چندان مورد اعتنا قرار نداد و امیر نوروزرا با اختیار کامل مانند پدر خود ارغون خان به حکومت خراسان برقرار کرد و خود سرگرم شکار شد. در این اثنا جماعتی از لشکریان گیخاتو که در مازندران اقامت داشتند به پناه او آمدند و غازان پس از مشورت با امیرنوروز به بایدو پیغام داد که شخصاً عازم ملاقات اوست و از خراسان به طرف دامغان حرکت کرد. غازان ابتدا خیال جنگ با بایدو را نداشت و به همین جهت بیش از 6000 نفر همراه او نبود ولی امیر نوروز به او فهماند که امرای بایدو چون از سطوت و قدرت او بیم دارند بایدورا که مردی ضعیف النفس است به ایلخانی برداشته اند تا مطابق میل خود چرخ امور مملکتی را بگردانند و به او دستور داد که فرستادگانی پیش بایدو فرستاده تقاضای ملاقات خصوصی بکند و نیات حسنه و خیرخواهی خود را به او پیغام دهد و به او خاطر نشان کند که چون در یاسای چنگیزی قتل شاهزادگان خاندان سلطنتی بدست غیر ایشان حرام و قاتل مستوجب عقوبت است بایدو باید قاتلین گیخاتو را دستگیر و به سزای حرکت زشتی که مرتکب شده اند برساند. فرستادگان غازان در نزدیکی قزوین با رسولانی که از جانب بایدو عازم خدمت غازان بودند مصادف شدند و ایشان از طرف ایلخان مأمور بودند که به غازان بگویند که بایدو مایل به ایلخانی نبوده ولی چون در موقع قتل گیخاتو غازان در اردو حضور نداشته ، امرا و خوانین و نوینان برای جلوگیری از هرج و مرج او را متفقاً به این مقام اختیار کرده اند، در این صورت صلاح غازان در این است که بیهوده سپاهیان خود را فرسوده نکندو به خراسان برگردد. غازان که جمعیت زیادی همراه خود نداشت مصمم برگشت شد ولی امیر نوروز او را از این حرکت منع نمود و گفت که چون مرگ مقدر است بهتر آن است که مرد جان خود را با تحصیل افتخار معاوضه کند و به نیکنامی عمر را به پایان رساند. غازان بر اثر ترغیب امیر نوروز دل به دریا زد و 6000 نفر سپاهیان خود را ما بین سران سپاه خویش تقسیم کرد و در صورت فتح وپایداری به هر یک از ایشان تسلیم حکومت یکی از ولایات ایلخانی را وعده داد و با قوت قلب به طرف آذربایجان حرکت کرد. بایدو در هشت رود آذربایجان خبر حرکت غازان را به قصد قتال شنید و چاره ای جز آن ندید که اردویی برای جلوگیری او بفرستد. جنگ اردوی طرفین در 5 رجب سال 694 هَ . ق . واقع شد و چون بایدو دانست که شکست خواهد خورد از در صلح درآمد و غازان درخواست او راپذیرفت و قرار شد که او و بایدو بی واسطه ٔ غیر ملاقات کنند و مطالب خود را مستقیماً به یکدیگر بگویند. درساعت مقرر غازان و بایدو هر کدام با جمعیتی از سپاهیان و امرا به ملاقات هم شتافتند و یکدیگر را در آغوش کشیده وعده دادند که بعدها به لشکرکشی اقدام نکنند و به عادت مغول کاسه گرفتند و مقداری طلا در شراب حل کرده غازان و بایدو و جمیع امرا از آن نوشیدند جز امیر نوروز که به علت ایمان به اسلام از نوشیدن آن عذر خواست . در این ملاقات چنین مقرر شد که بایدو کرمان و عراق و فارس را که در عهد ارغون خان ضمیمه ٔ قلمرو اوبوده به پسرش غازان واگذارد و مأمورین عایدات املاک آن ممالک را به خزانه ٔ غازان ارسال دارند و روز بعدبایدو مجدداً تاجگذاری کند و به وسیله ٔ جشن و شادی عظیمی رفع غائله به عموم اعلام گردد. با وجود این قرارداد لشکریان و امرای طرفین هیچکدام آسوده خاطر نبودند و مترصد آنکه خصم را غافل گیر و کار را یکسره کنند. و از این حال که معلوم بود مآلی ثابت ندارد، بیرون آیند هنگامی که غازان و بایدو بترتیب تقسیم ممالک بین خود اشتغال داشتند جماعتی از لشکریان مقیم بغداد و موغان به کمک بایدو رسیدند و امرای او این پیشامد را موقعی مناسب جهت حمله ٔ به غازان و یاران او پنداشتند و بایدو را به این قصد تحریک کردند ولی او زیر این تکلیف خائنانه نرفت و غازان چون از کثرت لشکر بایدو هراس داشت مصمم بازگشت شبانه به طرف خراسان شد و هر قدر بایدو سعی کرد که او را به میهمانی دیگری بپذیرد به مصلحت دید امیر نوروز برای ملاقات بهانه تراشیدو شبانه از راه دره ٔ قزل اوزن خود را به زنجان رساندو امیر نوروز و بعضی دیگر از سران سپاهی خود را جهت گرفتن فرمان حکومت عراق و فارس در اردوی بایدو گذاشت ، و از راه رسولی پیش بایدو فرستاد و پیغام داد که چون امرای ایلخانی آغاز عصیان کرده بودند او بی اجازه ٔ بایدو مراجعت کرده و چون میل دارد که همواره طریق مسالمت مفتوح ماند ایلخان باید چنانکه تعهد کرده بزودی فرمان حکومت ولایت متعلق به ارغون خان را همراه امیر نوروز بفرستد. بایدو در جواب غازان اظهار تواضع کرد و امر داد که حاصل املاک فارس را به خزانه ٔ او بفرستند ولی امیر نوروز و امرای دیگر غازان را اجازه ٔ مراجعت نداد و با ایشان بر ولایت شرویاز (محل سلطانیه ٔحالیه ) آمد و آن جماعت را محبوس کرد و معرض انواع تهدید قرار داد ولی با هیچ نوع تهدید و تطمیع نتوانست دل ایشان را از غازان برگرداند بلکه برخلاف امیر نوروز و امرای دیگر غازانی با امیر طغاجار که امتحانات بسیار بد از سستی عهد خود نسبت به مخدومین خویش داده بود در خفیه ساختند که بساط سلطنت بایدو را به اتفاق برچینند و معاً بخدمتگزاری غازان و در رساندن او به سلطنت کمر همت ببندند. طغاجار به سهولت این تکلیف را پذیرفت و امیر نوروز به مکر پیش بایدو قسم یاد کرد که اگر ایلخان او را رخصت مراجعت دهد غازان را دست بسته به خدمت او بیاورد. بایدو پذیرفت و امیر نوروز نجات یافته به سرعت خود را به خدمت غازان رساند و شرح واقعه و مواضعه ٔ با طغاجار را به اطلاع او رساند.
اسلام آوردن غازان : غازان که تربیت یافته ٔ دست امیر نوروزبن ارغون آقا بود، بر اثر تشویقهای متوالی اوبه اسلام تمایل پیدا کرد مخصوصاً چون می خواست بر بایدو و امرای مقتدر او ظفر یابد و در این راه یارانی داشته باشد امیر نوروز به او فهماند که اگر قبول اسلام کند جمیع مسلمین جانب او را خواهند گرفت و قدرت او مضاعف خواهد گردید. در شورایی که غازان با حضور امیرنوروز بر پا کرده بود امیر نوروز گفت که منجمین و علما و اهل زهد و ورع چنین پیشگوئی کرده اند که در حدود 690 سلطانی قیام خواهد کرد که اسلام در کنف حمایت او رونق پیشین خود را از سر خواهد گرفت و رعایای او قرین امن و رفاه خواهند شد و دولت او به طول دوام مقرون خواهد بود، اگر غازان قبول اسلام کند سلطنت ایران برقرار خواهد شد و مسلمین در سایه ٔ دولت او از حال نکبت و مذلت خلاص خواهند یافت و از ننگ تبعیت کفار تاتار خواهند آسود و خداوند به پاداش این امرخیر لشکریان او را نصرت و ظفر خواهد بخشید. این بیانات در مزاج غازان مؤثر افتاد و چون سابقاً هم به امیر نوروز در قبول اسلام وعده داده بود مصمم شد که به عهد خود وفا کند و به همین نیت در چهارم شعبان سال 694 در لار دماوند غسل کرد و جامه ٔ نو پوشید و بر دست شیخ صدرالدین ابراهیم پسر عارف معروف شیخ سعدالدین محمدبن حمویه ٔ جوینی که یکی از دختران عطاملک جوینی را در عقد خود داشت اسلام آورد و به پیروی از او قریب صد هزار نفر از مغول اسلام آوردند و غازان از این تاریخ به نام محمود خوانده شد. محمود غازان که سابقاً کیش بودایی داشت به شادی تشرف به اسلام علما و ائمه ٔ دین و شیوخ و سادات را مال بسیار بخشید و به زیارت مساجد و اماکن مقدسه رفت و ایلچیان برای ابلاغ این امر به خراسان و عراق فرستاد و غالباً علما و سادات را در اردوی خود نگاه میداشت و با ایشان غذا می خورد ایام رمضان را روزه میگرفت و در اقامه ٔ مراسم دین حنیف جهد بسیار به خرج میداد، اگر چه اسلام غازان در ابتدا بیشتر به مصلحت و برای رعایت جانب سیاست بود ولی بتدریج مفید این فایده ٔ بزرگ گردید که عموم عمال و کفات رجال مسلمان که از عهد سلطان احمد و زوال دولت خاندان جوینی از کار دور شده و بر اثر نفوذ متعصبین تاتار و عیسوی و یهود زمام اداره ٔ امور را از کف فرو گذاشته بودند بار دیگر بر سر کار آمدند و رقابت دو عنصر مسلمان و ایرانی از یک طرف و تاتار و عیسوی از طرف دیگر که ازعهد هولاکو به بعد تغییرات بسیار به خود دیده بود بالاخره به غلبه ٔ سیاست عنصر مسلمان و ایرانی منتهی گردید و ایلخانان ایران نه تنها قبول اسلام کردند بلکه در عهد جانشین غازان به تشیع که مذهب غالب ایرانیان بود گرویدند و از مروجین آداب اسلامی گردیدند.
قتل بایدوخان در 694 و ایلخانی غازان - در اواخر سال 694 غازان اطلاع یافت که مأمورین فارس با وجود حکم بایدو از پرداخت عایدات آن مملکت به ایلچیان او استنکاف دارند. این واقعه موجب تحریک غضب غازان و تصمیم او در یورش به آذربایجان گردید و چون از خرابی کار بایدو و مخالفت باطنی امرا با او اطلاع داشت در این خیال جاهدتر شد. خواجه صدرالدین زنجانی که بایدو او را از صدارت خلع و مقام او را به خواجه جمال الدین دستجردانی داده و به نیابت طغارجار مأمور بلاد روم کرده بود از این پیش آمد ناگوار خشمناک بود و پیوسته عزم داشت که انتقام این حرکت را ازبایدو بگیرد چون احوال ایلخان را مختل و مخدوم خود طغاجار را به غازان متمایل دید با طغاجار به مساعدت با غازان دست یکی کرد و محرمانه به غازان پیغام فرستاد که کار بایدو را خواهند ساخت . و خود نیز در 7 شوال 694 در گیلان به اردوی غازان پیوست . و پس از آن که غازان به او وعده ٔ صدارت داد، امیر نوروز را با عده ای سپاه برداشته به عنوان مقدمه ٔ قشون غازانی در جمعه ٔ 15 شوال عازم آذربایجان شدند و غازان در عقب ایشان حرکت کرد. با رسیدن امیر نوروز طغاجار و امرای دیگربایدو که باطناً به غازان گرویده بودند از ایلخان رو گرداندند و چون بایدو از این واقعه خبر یافت از کنار قزل اوزن که محل اردوی او بود به اوجان و مرند و از آن جا به طرف گرجستان گریخت ولی امیرنوروز سرعت بخرج داده بایدو را در نزدیکی نخجوان گرفت و او را پیش غازان که در این ایام در اوجان بود فرستاد و غازان بایدو را در 23 ذی القعده ٔ سال 694 به قتل رساند. از تاریخ جلوس غازان تا انقراض سلسله ٔ ایلخانان ایران آیین اسلام مذهب رسمی دولت و حکومت ایلخانان بر اساس شرع و آداب اسلامی مبتنی گردید و اطاعتی که تا این تاریخ ایلخانان ایران نسبت به قاآن خانبالیغ داشتند از میان رفت و بتدریج رابطه ٔ بین خانبالیغ و دربار ایلخانی مقطوع گردید. غازان در حومه ٔ پایتخت خود تبریز ابنیه ٔ خیریه از قبیل مسجد و رباط و مدارس زیاد بنا کرد و به اندازه ای در احترام مقام منتسبین به خاندان رسول (ص ) و اهل علم کوشید که در عهد او عمال دیوانی در فرمانهای دولتی گاهی اسامی سادات را بر اسم ایلخان و شاهزادگان مقدم می نوشتند و عمامه را جزء ملبوس رسمی دربار قرار دادند و این مراسم از طرف جانشینان غازان رعایت گردید و این جمله از مسائلی است که وضع سلطنت و تمدن آن و آداب ایام حکمداری ایلخانان اخیر را از عهد غازان خان ببعد با دوره ٔ حکومت ایلخانان ماقبل او مشخص می کند. غازان در 10 ذی الحجه ٔ سال 694 وارد تبریز شد و خواجه صدرالدین زنجانی که در این ایام قدرتی فوق العاده حاصل کرده بود به استقبال او شتافت و در عقب او بسیاری از سادات و علماء و ائمه ٔ آن شهر به جلو غازان از تبریز بیرون رفتند و در آخر سال 694 که مصادف با روز نوروز میشد غازان در آن شهر به مقام ایلخانی جلوس کرد و وارث تاج و تخت و مملکت هولاکو گردید. اول یرلیغی که به دست غازان در همان روز جلوس صادر شد فرمانی به وجوب قبول مذهب اسلام برای مغول و اجرای آداب دینی و رعایت جانب عدالت و منع امرا واکابر از ظلم به زیردستان بود. در سراسر ممالک ایلخانی به امر غازان کلیساها و معابد یهود و بتخانه های بودایی و آتشگاههای زردتشی را ویران کردند و در تبریز بتهای کفار و مشرکین را درهم شکستند و قطعات آنها را در کوچه ها گرداندند و کلیساها را به مسجد تبدیل کردند. در این ایام عیسویان جز با علامت زنار یا وصله ای بر لباس خود نمی توانستند در معابد ظاهر شوند و یهود نیز برای تمییز از مسلمین کلاهی مخصوص بر سر می گذاشتند. در بغداد و تبریز مردم مسلمان که از عیسیویان اهانتهای بسیار دیده بودند به ایشان صدمات بسیار زدندو در بغداد که عده ٔ مسیحیان بیشتر بود این عمل زیادتر شدت یافت به حدی که از آن طایفه کسی جرأت خارج شدن از منزل خود نداشت فقط زنان ایشان چون از زنان مسلمان از جهت لباس امتیازی نداشتند برای داد و ستد بیرون می آمدند و اگر کسی ایشان را می شناخت به آزار و دشنام آنان می پرداخت و همین حال را داشتند یهود و مغولان بودائی ، مخصوصاً مغول که در عهد ایلخانان سابق مصدر مشاغل مهمه بودند از این پیش آمد توهین آمیز سخت ناراضی بودند. و چون چاره نداشتند ظاهراً قبول اسلام می کردند ولی در باطن به همان کیش قدیم آبائی باقی بودند. بعد از چندی غازان فرمانی دیگر به دست مأمورینی مخصوص به بلاد اطراف فرستاد که کلیساها و صومعه ها را ویران کنند و این اجازه فرصتی به دست جماعتی نفعپرست مغرض داد که به این بهانه از مردم غیر مسلمان پولهابگیرند و معابد ایشان را خراب کنند و نفایس آنها رابه غارت ببرند و این کار در اربل و موصل و بغداد و مراغه و بلاد ارمنستان به شدّت تعقیب شد و در این ضمن مخصوصاً به عیسویان صدمات بسیار وارد گردید. غازان بعد از اقامت مختصری در تبریز به قراباغ (ارّان ) رفت و در آن جا قوریلتایی تشکیل داد و از شاهزادگان و نوینان و خوانین مغول به سلطنت خود موچلکا گرفت و باردیگر جلوس و عنوان سلطان اختیار کرد و به رسم مغول جشن بزرگی ترتیب داد سپس از امیر نوروز خواست که از ایلخان چیزی بخواهد، امیر نوروز زانو بر زمین زد و درخواست کرد که سلطان امر دهد که از این به بعد در آلتمغاها که تا آن تاریخ به شکل مربع بود و به شکل مستدیر مبدّل گردید کلمه ٔ شهادتین نوشته شود، غازان نیزپذیرفت و مقرّر شد که بعدها در ابتدای فرمانها و مکتوبها بسم اﷲ الرحمن الرّحیم بنویسند و در سکه هایی که به نام سلطان محمود غازان ضرب میشود همین نکته را رعایت کنند و به رسم خلفای عباسی نام خلفای اربعه ٔ راشدین را بر آنها نقش کنند. در همین قوریلتای غازان خان ، خواجه صدرالدین احمد خالدی چاویان زنجانی را به وزارت یعنی صاحبدیوانی و شرف الدین سمنانی را به سمت اُولُغ بیتکچی یعنی ریاست دیوان تمغا و امیر نوروز را به منصب امیرالامرایی تعیین کرد و کمی بعد طغاجار نویان را هم برای دور داشتن از اردو و جلوگیری از دخالتهای احتمالی او به سرداری اردوی مقیم بلاد روم فرستاد و چندی بعد یکنفر ایلچی به دنبال او فرستاد و امر داد او را کشتند، سپس به سرکوبی شاهزادگان مخالف خود پرداخت از آن جمله پسر ارشد گیخاتو یعنی آلافرَنگ را دستگیر کرد و به قتل رسانید و توکان پسر بایدو راکه در گرجستان قدرتی به هم رسانده بود از میان برداشت و امرائی را که در قتل گیخاتو سعی کرده بودند از دم تیغ گذراند. در ماه صفر 695 هَ . ق . خبر رسید که مغولان ماوراءالنهر که در این تاریخ در تحت امر اوجای پسر براق خان بودند از انقلابات خراسان و نبودن قوایی در آن جا استفاده کرده پس از عبور از جیحون به آن مملکت حمله ور شده اند و تا مازندران تاخته . غازان خان امر داد که از جمیع نقاط، لشکر عازم بلاد شرقی شود وامیر نوروز را بفرماندهی ایشان معین کرد ولی چون درمدتی کمتر از یک سال سه بار تخت ایلخانی دستخوش تغییر شده و لشکریان مختلف از مردم وجوه بسیار گرفته بودند خزانه جهت پرداخت حقوق قشون جدید وجهی نداشت . امیرنوروز در تبریز به زحمت چند تومان زر از این و آن قرض کرد و به جنگ لشکریان اوجای عازم شد مغولان تورانی از جلو سپاهیان امیر نوروز گریختند و امیر نوروز در نزدیکی هرات به ایشان رسید و در آنجا جمعی از آن طایفه را کشت و تا کنار جیحون بقیةالسیف آن اردو را تعقیب کرد و بعد از آنکه خراسان را از شر تعرض ایشان خلاص کرد در هر قسمت نایبی از جانب خود نصب کرد و مظفر و منصور پیش غازان برگشت . بعد از مراجعت از خراسان امیر نوروز خواجه صدرالدین زنجانی را به اتهام این که در اموال دیوانی بدون اجازه تصرف و از پیش خود یرلیغ و فرمان صادر میکند از وزارت عزل کرد و جمال الدین دستجردانی را به جای او گماشت و مصالح حل و عقد امور دیوانی و تهیه ٔ سیورسات لشکر را به عهده ٔ برادر خود حاجی بیک و صحه و امضای فرمانها را به برادر دیگر خویش ناصرالدین ساتلمش واگذاشت و به این ترتیب زمام تمام مشاغل مهمه ٔ لشکری و کشوری را در دست خود گرفت .و چون امور خراسان بی حضور امیر نوروز صورت انتظام نمی گرفت غازان بار دیگر امر کرد که امیرنوروز با چند نفر از شاهزادگان و امرا به آن صوب حرکت کند. از جمله ٔ همراهان امیر نوروز یکی شاهزاده سوکای پسر شیموت و نواده ٔ هولاکو بود که با دو نفر از رؤسای لشکری یعنی تُرلا و ارسلان اوغول (نواده ٔ جوجی بن چنگیز) طرح اتحاد ریخته بود این جماعت که از اسلام امیر نوروز و غازان ناراضی بودند مصمم شدند که به همراهی هم اساس دولت نوروز و غازانی را برچینند و بر اثر آن بار دیگر معابد بودایی را تجدید کنند و شوکت اسلام را درهم شکنند.
شاهزادگان : (سوکای و برلا) که به عنوان مقدمه ٔ سپاهیان امیر نوروز عازم خراسان شده بودند به این خیال خواستند سر راه بر امیر نوروز بگیرند و او را بکشند و قبل از انجام این مقصود رسولی پیش شاهزاده طایجو پسر منگو تیمور فرستادند و او را هم به طرف خود خواندند. طایجو ظاهراً دعوت ایشان را پذیرفت ولی فوراً امیر نوروز را از توطئه ٔ سوکای و برلامخبر ساخت و نقشه ٔ امرای عاصی این بود که سوکای و برلا امیر نوروز را در خراسان به قتل برسانند و ارسلان و یکی از پسران قونغرتای غازان را از میان بردارند. امیر نوروز که از قصد شبیخون مخالفین آگاه شده بود شبانه خیمه ٔ خود را خالی گذاشت و در کمین نشست و پس از آن توطئه کنندگان بر خیمه ٔ او زدند امیر نوروز از کمین بیرون آمد و بر سر ایشان تاخت برلا کشته شد و سوکای گریخت ولی به زودی به دست هِرقداق از سرداران غازانی دستگیر و مقتول شد و ارسلان و یاران او هم که به قصد غازان جمع سپاه کرده به زودی مغلوب گردیدند و غازان و امیر نوروز جمیع مخالفین را بدست آوردند و کشتند و در مدت یکماه پنج شاهزاده و سی و هفت نفر از همدستان ایشان را به دیار دیگر فرستادند و این انقلاب که بعنوان مخالفت با اسلام بر پا شده بود به این وضع مرتفع گردید. در ضمن عصیان امرای غازانی جمعی از دشمنان صدرجهان او را نیز به همدستی با یاغیان متهم کردند و عده ای از اعضای دیوان هم به مجرمیت صدرجهان شهادت دادند، حکم شد که خواجه را بگیرند و پس از آزار و عذاب بسیار، قرار قتل او بدون محاکمه صادر گردید و دو تن را موکل کردند که او را مقید و برهنه در بیشه ای برند و بقتل برسانند. اتفاقاً خواجه در عهد گیخاتو در حق این دو موکل انعام و اکرام کرده بود، ایشان صدرجهان را تا شب در آن بیشه نگاهداشتند و بقتل او مبادرت نکردند، در این اثنا امیر هرقداق که از انجام کار سوکای فراغت یافته بود به اردو برگشت و از حال خواجه پرسید، تفصیل ماجری گفتند، فوراً دو سوار فرستاد و امر داد که از کشتن او تا صبح دست بدارند و چون صبح شد فهرستی از اسامی مخالفین بحضور غازان خان عرض کردند و اسم صدرجهان در آن نبود و چیزی نگذشت که خواجه از طرف غازان مورد عفو قرار گرفت و مقرر گردید که در مجاورت اردو مقام کند. غازان خان امیر هرقداق را پس از فیصل دادن مهم سوکای به حکومت فارس منصوب کرد و او در تاریخ 7 جمادی الاخری سال 695 هَ . ق . به فارس وارد شد و به رفع اختلالات و جمعآوری مالیاتها پرداخت . در ششم ذی الحجه ٔ سال 695 غازان خواجه جمال الدین دستجردانی صاحبدیوان را به قتل رسانید و در اول محرم 696 خواجه احمد زنجانی صدرجهان را مورد التفات قرار داد و بار دیگر به مقام صاحبدیوانی برگزید و این انتخاب و قتل خواجه جمال الدین بر خلاف میل امیر نوروز بود و می فهماند که قدرت او رو به زوال است و ایلخان تصمیم دارد که خود و دیوان را از چنگ او و عمالش نجات بخشد. صدرجهان چون بار دیگر بر مسند وزارت نشست در صدد برآمد که انتقام خود را از امیر نوروز که سابقاً در عزل او سعی کرده بود بگیرد و به همین خیال با دشمنان او همدست شد و ایشان به وسایل عدیده در سرنگون کردن دولت امیرنوروز کوشیدند. امیر نوروز قبل از آن که غازان اسلام آورد چون سعی داشت که این شاهزاده ٔ تحت الحمایه ٔ او به ایلخانی برسد و قبول اسلام کند یکی از تجار بغداد را که عالم الدین قیصر نام داشت و غالباً بین بغداد و شام و مصر رفت و آمد میکرد پیش سلطان مأموریت داد که از طرف خود تکلیف اتحاد کند و ضمناًاو را به حمایت از غازان بخواند. مراجعت عالم الدین قیصر از این مأموریت مصادف شد با قتل بایدو و جلوس غازان و چون جواب سلطان مصر موافق دلخواه امیر نوروزبود امیر آن را به غازان نشان نداد و جمال الدین دستجردانی را واداشت که جوابی به اسم سلطان مصر جعل کردو همان را به غازان ارائه داد. دشمنان امیر نوروز چون از بی نتیجه ماندن مأموریت قیصر اطلاع یافتند او را بداشتن روابط مخفیانه با سلطان مصر متهم ساختند و غازان در موقعی که نوروز در خراسان بود کسی را که به نمایندگی امیر نوروز در اردو اقامت داشت به بغداد فرستاد و او عالم الدین قیصر را به مجلس شراب دعوت کردو در بیهوشی او و کسانش را گرفت و مقید کرد. صدرجهان و برادرش قطب جهان از زبان امیر نوروز و برادر او حاجی بیک مراسلاتی خطاب به سلطان مصر ساختند به این مضمون که با وجود اسلام غازان چون امرای او هنوز به این شرف نایل نیامده اند برای لشکرکشی به ایران و قلع ریشه ٔ کفر سلطان را فرصتی مناسب فراهم است و امیرنوروزو برادران او حاجی بیک و لکزی جهت قیام به کمک لشکریان مصری حاضرند به علاوه در آن نامه ذکر فرستادن چند ثوب جامه ٔ گرانبها را از طرف امیر نوروز به عنوان هدیه برای سلطان گنجاندند و آن مراسلات مزور را با هفتاد ثوب جامه در موقع بیهوش کردن عالم الدین قیصر در کیسه و در جزء بارهای او گذاشتند و چون عالم الدین و کسان او دستگیر شدند آنها را بیرون آوردند و هنگامه ٔ عجیبی برپا کردند. افشای این مسئله باعث تحریک غضب غازان خان گردید و ایلخان که در این تاریخ در همدان بود به عجله از آن جا بسمت شهر وان حرکت کرد و بقدری خشمناک و در تحقیق احوال عالم الدین قیصر جاهد شد که در یک روز قریب سی فرسخ راه پیمود و در 21 جمادی الاولی سال 696 به شهر وان رسید و در آن جا قیصر را به حضور او آوردند و بار و بنه ٔ او را تفتیش کردند و از آن مراسلات ساختگی یکی را گفتند که خط و انشای حاجی بیک برادر امیر نوروز است . غازان در حال خشم کلی امر داد که قیصر و سه نفر همراه او را به زخم چماق از پای درآوردند و حاجی و لکزی و ساتلمش برادران امیرنوروز را بدون محاکمه و پرسش کشتند و امر صادر شد که کسان و پسران امیر نوروز و هشت برادر او را در هر جا باشند به یاسا رسانند و برادر خود خدابنده را که با لشکری عازم خراسان بود و امیرسونتای و هرقداق را با دو تومان لشکر و امیر چوپان و پولاد کیا و قتلغشاه را از نقاط مختلفه احضار همگی را به دستگیری امیر نوروز مأمور خراسان کرد امیرنوروز در نیشابور از کیفیت احوال اطلاع یافت با وجود مخالفت سران لشکری خود و جدا شدن ایشان از او با چهار صد هزار نفر به جانب هرات فرار کرد تا به پناه ملک فخرالدین کرت که دختر برادر اورا در عقد ازدواج خود داشت و زیر بار منت نوروز بود برود و از او استمداد جوید ملک فخرالدین امیرنوروز را در قلعه ٔ اختیارالدین منزل داد ولی چهار روز بعد از نزول او به آن قلعه امیر قتلغشاه با 70000 سوار به هرات رسید و شهر را در محاصره گرفت و چون گشودن حصار شهر آسان نمی نمود ملک فخرالدین را به دستگیری و تسلیم امیرنوروز خواند. ملک فخرالدین و غوریان مصمم به خیانت ورزی نسبت به امیر نوروز و گرفتاری او شدند. ملک فخرالدین ابتدا کسان امیر نوروز را که با جلادت باسپاهیان قتلغشاه می جنگیدند به عنوان محافظت دروازه های شهر از او دور کرد سپس جمعی از امرای خود را به گرفتن او فرستاد و ایشان امیر را گرفته دست بسته پیش قتلغشاه فرستادند و قتلغشاه در 22 ذی القعده ٔ سال 696بدست خود آن امیر رشید فداکار را گردن زد و سر او را پیش غازان فرستاد و غازان هم امر داد تا آن را بدار آویختند. یکی از شعرای زمان در این موقع این رباعی را برای غازان ساخت :
با عیش شهاطبع تو آمیخته باد
وز خنجر تو خون عدو ریخته باد
هر سر که نه همسر مرادت باشد
همچون سر نوروز درآویخته باد.
بعد از قتل امیرنوروز غازان خان شاهزاده ٔ تایجو را هم که به اغوای یک نفر غیب گو به سلطنت خواهی برخاسته و منتظر بود که چهل روزه جای غازان را بگیرد به قتل آورد و در جمادی الاخرای سال 697 خواجه صدرالدین احمد زنجانی صدرجهان را یک عده از عمال دیوانی و امرای غازانی به تصرف دراموال متهم کردند و غازان خواجه را از نظر انداخت .
صدرجهان به توهم اینکه رشیدالدین فضل اﷲ طبیب همدانی از عمال زیردست او نیز در این توطئه شرکت کرده و بر خلاف او سخنانی به غازان گفته است به پادشاه شکایت برد ولی غازان به او گفت که رشیدالدین سخنی بر ضد خواجه نگفته است . در این اثنا امیر قتلغشاه که به سرکوبی پادشاه گرجستان رفته بود در محل دالان ناور کنار شط کورا (کر) به اردوی غازان آمد و شنید که صدرجهان به ایلخان از کسان او بدگویی کرده و قتل و غارت بسیار به ایشان نسبت داده است و چون مورد عتاب غازان قرار گرفت از خواجه پرسید که موجب این درشتی ایلخان چیست و در پیش غازان که از اوبه بدی یاد کرده است . صدرجهان که به سعایت بعضی از اعضای دیوان رشیدالدین فضل اﷲ را دشمن خود میدانست اورا نزد قتلغشاه در آن قضیه محرک و مقصر معرفی کرد قتلغشاه هم بر رشیدالدین متغیر گردید چون رشیدالدین خود را معرض تهمت دید به غازان شکایت برد و غازان پس از احضار قتلغشاه دانست که صدرجهان رشیدالدین را متهم کرده است به همین جهت بر خواجه خشمناک شد و امر داد او را در تاریخ 17 رجب سال 698 مقید نمودند و پس از محاکمه او را برای مجازات به قتلغشاه سپردند. قتلغشاه خواجه را در 22 رجب از میان دو نیم کرد و برادرش قطب جهان را نیز در 21 شعبان همان سال در تبریز به قتل آوردند و بقیه ٔ کسان ایشان یا کشته شدند و یا راه فرار پیش گرفتند و ترتیب دوره ٔ حیات صدرجهان که باوجود زیرکی و کرم و ادب مردی جاه طلب و فتنه جو و دسیسه کار بود، خاتمه یافت . در اواخر سال موقعی که غازان از تبریز به عزم قشلاق بطرف بغداد میرفت در اوجان سمت وزارت و صاحبدیوانی را به خواجه سعدالدین محمد مستوفی ساوجی و نیابت وزارت را به عهده ٔ رشیدالدین فضل اﷲ طبیب همدانی واگذاشت و این دو نفر به معیت یکدیگر به اداره ٔ ممالک غازانی مشغول شدند.
جنگ غازان با مسلمین شام و مصر - کینه ٔ مابین پادشاهان و ایلخانان ایران که سابقه داشت در عهد غازان که پادشاهی مقتدر و جاه طلب بود تجدید شد و غازان از مدتی پیش برای حمله بشام و مصر در پی بهانه بود و دو سه واقعه اتفاق افتاد که عزم او را در اجرای نقشه ٔ خودجزم کرد. در سال 695 قریب 10000 از مغول از طایفه ٔ اویرات [ اُ ] بریاست طَرَغای از خوف غازان به پناه مسلمین آمدند و این همان طرغای است که با بایدو در قتل گیخاتو دست یکی کرده بود و چون غازان به سلطنت رسید مصمم شد که او را بگیرد و از او انتقام قتل گیخاتو را بکشد. طرغای و مغولان اویرات بشام رفتند و از الملک العادل کتبغا تقاضای حمایت کردند. کتبغا هم ایشان را محترم داشته خلعت و پول داد و در بلاد خود ساکن گردانید. در سال 697 یکی از امرای مغول (سلدمش ) در بلاد روم سر به طغیان برداشت و چون غازان چند نفر از امرای خود را به سرکوبی او فرستاد سلدمش از لاچین کمک خواست . لاچین هم یکی از سرداران خویش را به یاری او فرستاد ولی امرای غازانی سردار لاچین و جمعی از عساکر مصری را کشتند و سلدمش را مغلوب ساختند و پس از چندی دستگیر و مقتول کردند. این دو واقعه و پناهندگی امرای لاچین به غازان و تحریض او به جنگ با شام و مصر ایلخان را مصمم هجوم به آن مملکت کرد و به این قصد مشغول تهیه بود که خبر رسید که 40000 نفر از مسلمین شام به دیار بکر هجوم کرده قلعه ٔ ماردین را مسخر خود ساخته اند و تا حد رأس عین پیش آمده و بواسطه ٔ غارت مساجد و قتل و غارت مسلمین مرتکب شنایع بسیار شده اند (سال 698). رسیدن این اخبار غازان را سخت متغیر و از علماء و ائمه به چاره اندیشی استفتا کرد. ایشان همه را به دفاع بلاد اسلامی از تعرض متجاوزان و جلوگیری از مهاجمان تشویق کردند و برای غازان در هجوم به ممالک اسلامی شام و مصر که آرزوی دیرینه ٔ او بود مانعی باقی نماند. غازان در پائیز سال 699 با سه تومان لشکری وامرای خود از تبریز به قصد شام حرکت کرد و قتلغشاه را به فرماندهی پیشقراولان خود تعیین کرد و از راه مراغه و اربل و موصل و ماردین خود را به کنار فرات رسانید و در ضمن راه از هر طرف امرا و سران سپاهی به کمک او می آمدند چنانکه هنگام ورود به ساحل فرات عدد همراهان ایلخان بالغ بر 90000 نفر شد پس از رسیدن خبر حرکت غازان به طرف شام الملک الناصر و امرای او از شام و مصر سپاهیانی فراهم آوردند و به طرف دمشق حرکت کردند و آن جا را مقر لشکریان خود قرار دادند لشکریان ایلخانی پس از عبور از فرات از طریق «عین تاب » و حلب به سمت دمشق سرازیر شدند و با شتاب خود را به آبادی «سلامیه » که در شرق نهر العاصی و یک روز فاصله از حمص قرار داشت رساندند و در این نقطه اولین زدوخورد بین لشکریان غازان و سپاهیان مصری واقع شد. آغاز جنگ بین طرفین در عصر چهارشنبه 27 ربیعالاول سال 699 در نیم منزلی مشرق حمص در محلی که مجمع المروج نام داشت اتفاق افتاد. غازان با 90000 نفر خود در قلب اردوی خویش قرار داشت و چند تن از امرای مغولی در یمین و یسار نیز با او بودند عدد لشکر مصری را به اختلاف از 25000 تا 40000 نوشته اند. الملک الناصر در قلب سپاه خویش قرار داشت و چند تن از امرای سپاه در یمین و یساربودند. جناح یمین قشون مصری بر اثر حمله ٔ تیراندازان مغولی از پای درآمد و رو به هزیمت گذاشت ولی جناح یسار ایشان مقاومت کردند و نزدیک بود که غازان را منهزم کنند اما غازان ثبات به خرج داد و پس از جمعآوری لشکریان متفرق خود به قلب قشون مصری حمله برد و ایشان را درهم شکست و در نتیجه جناح یسار لشکریان الملک الناصر هم که پافشاری می کردند رو به فرار گذاشتند وچنان به سرعت عقب نشستند که غازان تصوّر حیله کرد وهمین امر باعث شد که از تعقیب ایشان صرف نظر کند و مصریان بسلامت بگریزند. مصریان و الملک الناصر به دمشق منهزم شدند و الملک الناصر در آن جا نیز نمانده به قاهره برگشت و سپاهیان ایلخانی در عقب منهزمین تاختند و دمشق و بیت المقدس و غزه را گرفتند و پس از تحصیل غنایم بسیار بازگشتند و قبچق که از غازان برای مردم دمشق امان گرفته بود از قتل و غارت جلوگیری کرد. اندکی بعد از شکست مجمع المروج الملک الناصر در مصر تهیه ٔ لشکریان دیگری دید و امرای دیگر او که به پناه غازان رفته بودند از مغول برگشته از دمشق به مصر گریختند و بار دیگر در خدمت الملک الناصر درآمدند این پیش آمدها اسباب وحشت مغول گردید مخصوصاً چون غازان برای دفع حمله ٔ ترکان جغتایی به حدود خراسان و پیش آمدگرما به ایران بازگشته بود لشکریان او شام را ترک کرده به بلاد شرقی برگشتند و امرای مصری شام را تحت تسلط درآوردند. غازان خان در 15 رمضان سال 699 از شام به مراغه رسید و پس از دیدن رصدخانه ٔ آن شهر و اظهارتمایل به انشاء رصدخانه ٔ جدیدی در نزدیکی تبریز به اوجان رفت و در آنجا قوریلتایی تشکیل داد و در ذی الحجه به شهر تبریز وارد شد و با اینکه خیال تسخیر مجددشام همواره منظور نظر او بود اوقات خود را تا پیش آمدن موقع مناسبی جهت انجام آن قصد صرف اصلاحات داخلی و انتظام امور ملکی کرد. از آن جمله اوقاف بسیار جهت اقامه ٔ مراسم دینی و مدارس و دارالسیاده ها معین کرد، قلعه ٔ تبریز را مرمت و ابنیه ٔ جدید و قنوات بسیار انشاء کرد و قواعد و قوانینی برای ترتیب کارها و رفاه مردم گذاشت که عنقریب به ذکر آن خواهیم پرداخت . درغره ٔ محرم سال 700 غازان عازم تجدید هجوم به شام شدو این دفعه زمستان را برای این کار انتخاب کرد و قبل از آن که از تبریز خارج شود قتلغشاه را به مقدمه ٔ عساکر خویش روانه ٔ شام کرد و خود بعد از طریق موصل به حلب رسید. مردم حلب شهر را خالی کردند و (قراسنقر)حکمران آن به حماة گریخت ولی (کتبغا) در دمشق مقاومت به خرج داد. به محض وصول خبر آمدن مغول به شام الملک الناصر به جمعآوری پول و لشکر پرداخت و به عجله قوایی فراهم و به طرف شام حرکت کرد ولی بواسطه ٔ بارانهای متوالی و گل بسیار لشکریان او صدمات بسیار دیدندو راهها مسدود و سیورسات نایاب گردید و مجال توقف بر سلطان و سپاهیان تنگ شد و به مصر مراجعت کردند. قشون مغول هم به همین بلایا گرفتار آمدند و بسیاری از افراد و اسبان ایشان مردند و غازان مجبور به بازگشت شد و در 24 رمضان به اوجان رسید. سه ماه بعد از عقب نشینی از شام غازان قاضی نصیرالدین تبریزی و قاضی قطب الدین موصلی را به عنوان رسالت پیش الملک الناصر به مصر فرستاد و به او پیغام داد که اگر مسلمین مصر و شام در خطبه و سکه نام غازان را ذکر و قبول ادای خراج کنند، از تعرض لشکریان مغول ایمن خواهند ماند و اگر بر خلاف راه نفاق روند به ایشان آن رسد که از چنگیزیان به خوارزمشاهیان رسید. الملک الناصر سفرای غازان را خلعت و انعام داد و جواب ایلخان را موکول به فرستادن سفرایی به اردوی او کرد. سفرای غازان در موقعی که او به قصد شام حرکت کرده و به حله رسیده بود پیش اوبرگشتند و نتیجه ٔ سفارت خود را به عرض رسانیدند و در جمادی الاولی از همان سال فرستادگان الملک الناصر مکتوبی در جواب غازان آوردند و در آن مکتوب الملک الناصر اسم خود را به طلا نوشته و چندان رعایت احترام غازان را نکرده و پیغام داده بود که خراج ممالک مصر و شام وقف جهاد و محافظت حدود و ثغور ممالک اسلامی است واز آن چیزی زاید نمی آید که در پرداخت آن تعهد شود. در باب سکه اگر بر نقودی که در بلاد مصر و شام رایج است یک طرف نام امیرالمؤمنین خلیفه و سلطان محمود غازان خان و بر طرف دیگر پس از ذکر لااله الااﷲ اسم الملک الناصر نوشته شود مانعی نیست . علاوه بر این مکتوب الملک الناصر یک صندوق اسلحه نیز برای غازان فرستاده بود و غازان از آن چنان استنباط کرد که سلطان مصر خود را برای مقاتله و جلوگیری از او حاضر اعلان می کند به همین جهت سخت خشمناک شد و امر داد که امرا و سران سپاهی او مهیای هجوم به شام باشند. غازان در جمادی الاخری سال 702 در نزدیکی حله از فرات گذشت و پس از زیارت مشهد مقدس امام حسین در کربلا و تقدیم مبالغی به عنوان نذر به آستانه ٔ حسینی و علما و سادات در امتدادشط فرات به طرف انبار و سنجار پیش رفت و در رجب آن سال به منزل عانه رسید و در همین محل بود که ادیب عبداﷲ وصاف الحضره ٔ شیرازی مؤلف تاریخ وصاف که چهل سال بیش نداشت کتاب خود را به تاریخ یک شنبه ٔ 13 رجب 702 به توسط خواجه سعدالدین ساوجی و خواجه رشیدالدین فضل اﷲ به عرض غازان رساند و مورد انعام و مرحمت ایلخانی قرار گرفت . بعد از آن که اردوی غازان چند روزی در عانه اقامت کرد غازان مرکز لشکر خود را به قلعه ٔ رَحبَة (در ساحل یمین فرات بین عانه و رقه ) منتقل ساخت و اطراف آن قلعه را در حصار گرفت . امرای ایلخانی و خواجه سعدالدین و خواجه رشیدالدین مدافع قلعه ٔ رحیه را که امیر علم الدین سنجر نام داشت به اطاعت خواندند امیر علم الدین پس از آن که مقداری سیورسات به اردوی ایلخانی داد به این عذر که چون رحبه سرحدّ شام است و با تسلیم آن رخنه در ارکان مسلمین خواهد افتاد وتسلیم کننده ٔ آن به خیانت منسوب خواهد گشت از واگذاری رحبه خودداری کرد و به غازان قول داد که اگر او به تسخیر شام موفق شود از سپردن آن امتناع نورزد. غازان هم عذر او را مقبول شمرد و از سر رحبه درگذشت و درتاریخ 6 شعبان عازم حلب شد و امیر چوپان و امیر مولای و قتلغشاه هم از راه رقه به سمت آن شهر سرازیر گردیدند. چون خبر هجوم مغول به شام به الملک الناصر رسید به فوریت بیبرس جوشنگیر را با قوایی به کمک ساخلوهای شام روانه کرد و جوشنگیر به مقابله ٔ با قتلغشاه که به اختلاف روایات از 40000 تا 80000 سپاهی همراه داشت شتافت ولی چون قوای مغول را بیش از قوای خود دید مراسله ای به الملک الناصر نوشت و از او خواست که شخصاً به شام بیاید. قوای شامی حماة را مرکز اجتماع خودقرار دادند و ساخلوهای طرابلس و حمص و لشکریان مقیم دمشق در این نقطه گرد امیر کتبغا که مریض بود جمع آمدند امیر کتبغا جماعتی از سپاهیان را به همراهی اَسَندَمِر گرجی سرحددار سواحل فرات و الملک المؤید عمادالدین ابوالفدا مورخ مشهور که امارت حماة را داشت به جلوگیری از مغول که پیش آمده بودند فرستاد. این قشون در 10 شعبان مغول را شکست دادند و پس از گرفتن مقداری اسیر و منهزم کردن پیشقراول مغول به اردوگاه خود برگشتند و این فتح مقدمه ٔ فتح بزرگی بود که اندکی بعد اتفاق افتاد. واقعه ٔ مرج الصفر در 2 رمضان 702 - الملک الناصر در تاریخ سوّم شعبان به معیّت خلیفه ابوالربیع سلیمان المستکفی باﷲ و به همراهی سپاهی عظیم از قاهره به قصد شام حرکت کرد و جوشنگیر چنانکه گفتیم به مقدمه ٔ او روانه شده بود. مغول پس از شکستی که در 10 شعبان یافته بودند به سرکردگی قتلغشاه به طرف حماة متوجه شدند، امیرزین الدین کتبغا که پیوسته مریض بود و در تخت روانی او را حرکت میدادند ابوالفدارا در حماة گذاشت و خود به دمشق رفت مردم دمشق در همین تاریخ به کلی زمام اختیار را از دست دادند و اضطراب و تشتت سختی در میان ایشان بروز کرد و نمیدانستند که به جلو مغول بشتابند و یا انتظار عساکر سلطانی را بکشند و به همین جهت جمعی از اهالی شهر زنان و اطفال خود را ترک گفتند و به حصارها پناه بردند و عزم ایشان در پایداری سست شد و مغول از این پیش آمد استفاده کردند و به اطراف شهر آمدند و در غوطه ٔ دمشق در نزدیکی مرج الصفر اردو زدند. وصول مغول به این نقطه مقارن شد با رسیدن جوشنگیر و مقدمه ٔ عساکر الملک الناصر. قشون ایلخانی که عده ٔ آن بالغ بر 50000 نفر بودبه فرماندهی قتلغشاه و همراهی امیر چوپان و تیتاق ومولای و سونتای و امرای دیگر در محل مرج الصفر که درپیش مسلمین به شکست عظیمی که عساکر رومی در سال 13
غازان . (اِخ ) نام یکی از شاهزادگان مغولی که در زمان سلطان سعید اولجایتو محمد از ملازمین شاهزاده یساور بوده است و پس از مغلوب و کشته شدن یساور، به دست سپاهیان سلطان سعید گرفتار و اسیر گردیده است . (ذیل جامع التواریخ رشیدی به اهتمام بیانی چ طهران ص 113).
غازان . (اِخ ) یکی از امرای دوره ٔ تیموری رجوع به حبیب السیر چ کتابخانه ٔ خیام ج 3 جزء سوم ص 585 شود.
غازان . (اِخ ) شهر و مرکز ایالتی است در روسیه در 1200 گزی جنوب شرقی سن پطرزبورگ (لنین گراد) و 725هزارگزی مشرق مسکو، بر ساحل گارانسکی که از طرف چپ به ولگا میریزد و در 5 هزارگزی از ساحل ولگا در 55 درجه و 47 دقیقه و 24 ثانیه و 46 درجه و 47 دقیقه و 4ثانیه واقع است . دارای دانشگاه ، کتابخانه ، رصدخانه و کارگاه تشریح و شیمی ، موزه طبیعی و مدارس متعدد و کلیسا و جوامع، مطبعه ٔ مخصوص بطبع کتب ترکی است . و نیز قلعه ای قدیم دارد که نزد مسلمانان معزز است . دباغخانه های زیاد، رنگرزخانه های متعدد، تصفیه خانه های گوناگون برای روغن و موم ، کارخانه های صابون پزی و آبجوسازی و بعضی دستگاههای بافندگی و کارخانجات اسلحه ، ریخته گرخانه های آهن و مس دارد و تجارت آن پررونق است . شماره ٔ کارخانه های بزرگ آن به صد بالغ میگردد. بر اثرکمی آبها وقفه ای در تجارت حاصل شود ولی نوبهار تلافی آن را میکند، هوایش بسیار معتدل است ، انهار لبریز میگردند کشتیها در محاذات کارخانه ها و مغازه ها لنگر می اندازند و در نتیجه جوش و خروشی در تجارت حاصل میگردد. شهر غازان در قرن 14 م . از طرف بایدو خان و یا یکی از اخلافش در 14 و یا 28 هزارگزی شمال شرقی موقع حالیه بنا شده ، و در اواخر قرن مزبور به دست واستیل دیمتریویچ دوک کبیر روسیه رو به ویرانی نهاد و چهل سال بعد، از طرف خان دشت قپچاق در قرب مجرای ولگا یعنی در موقع کنونی تأسیس شد و یک مرکز بزرگ تجاری بین اروپا و آسیا گردید. هنگام انقسام دولت دشت قپچاق غازان ، مرکز یکی از قطعات پنجگانه ٔ متشکل از بهم خوردن این دولت عظیم شد و تاتارهای غازان مدت مدیدی با روسیان مبارزه کردند بالاخره بسال 1552 م . شهر و خانی غازان تحت تصرف روسها درآمد. مدت مدیدی لون اسلامی شهر تغییر نکرد و تقریباً تمام اهالی از تاتار بودند، اما در اواخر قرن 16 م . به امر امپراطور مسلمانان را از شهر بیرون کرده مساجد را طعمه ٔ آتش ساختند، و در حال حاضر مقدار مسلمانان از یک ثمن کلیه ٔ نفوس تجاوز نمیکنند و اینان در جهت شمال غربی از برکه ٔ قبان محله ٔ جداگانه ای تشکیل داده اند، خانه های قسم اعظم این شهر از چوب ساخته شده و چسبیده بهم است و فقط در محلات بالا عمارات مخصوص به اعیان و اشراف دیده می شود که کوچه های وسیع و مفروش دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ).
دانشنامه عمومی
غازان گونه ای از پرندگان هستند.
غازان روستایی است از توابع بخش صومای برادوست و در شهرستان ارومیه استان آذربایجان غربی ایران.
غازان یا قازان پایتخت جمهوری خودمختار تاتارستان و یکی از بزرگترین شهرهای روسیه است.