کلمه جو
صفحه اصلی

جاماسب

فرهنگ اسم ها

اسم: جاماسب (پسر) (پهلوی، اوستایی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: jāmāsb) (فارسی: جاماسب) (انگلیسی: jamasb)
معنی: دارای اسب درخشان، jāmāspa )، به معنای دارای اسب درخشان، ( اَعلام ) نام برادر قباد شاهنشاه ساسانی و فرزند فیروز ( پیروز )، [جاماسب در ادبیات ایران و عرب به لقب فرزانه و حکیم خوانده شد و پیش گویی هایی به او نسبت داده اند که ذکر آنها در رساله ی پهلوی «یادگار زریران»، «گشتاسب نامه ی دقیقی» و «جاماسب نامه» آمده است، ( نقل از حاشیه ی برهان به اهتمام دکتر معین ص ) ]، جاماسپ، از شخصیتهای شاهنامه، نام خردمندی ایرانی، وزیر و راهنمای لهراسپ و گشتاسپ پادشاهان کیانی

(تلفظ: jāmāsb) به معنای دارای اسب درخشان ؛ (در اعلام) نام برادر قباد شاهنشاه ساسانی و فرزند فیروز (پیروز) .


فرهنگ فارسی

دهی است از بخش گوران شهرستان شاه آباد. کوهستانی و سرد سیر است و ۲۱۵ تن سکنه دارد . محصول غلات حبوبات صیفی میوه توتون و لبنیات .
ابن فیروز

لغت نامه دهخدا

جاماسب . (اِخ ) ابن فیروز. وی برادرقباد ساسانی است . پس از ظهور مزدک اکابر و اشراف کشور قباد را که پیرو آئین مزدک شده بود از سلطنت خلع کرده جاماسب را که ملقب به نگارین بود قائم مقام وی گردانیدند. (از حبیب السیر چ تهران ص 85). وی از قبل برادر که مالک ملک عجم بود، ایالت ری و دربند شروان و ارمنیه را تا آخر عمر در قبضه ٔ اقتدار داشت . (حبیب السیر چ تهران ص 340). جاماسب ملقب به نگارین (منقش ) و برادر بلاش گرانمایه پادشاه ساسانی بود. (مفاتیح العلوم ). او را زاماسب نیز گویند. رجوع به زاماسب شود.


جاماسب . (اِخ ) جزو دوم این کلمه همان اسب است ولی جزو اول آن معلوم نیست ، و ربطی به «جام » = یام که مغولی است ندارد. (برهان قاطع چ معین ج 4 پایان کتاب ص بیست و دوم ). و در سنت زرتشتیان جاماسب از خاندان هوگوه در اوستا و برادر فرشوشتر بود و هر دو وزیر کی گشتاسب بودند. جاماسب با دختر زرتشت بنام پوروچیست ازدواج کرد. (مزدیسنا ص 77 - 78). جاماسب در ادبیات ایران و عرب «فرزانه »و «حکیم » خوانده شده است و بدو پیشگوئیهائی نسبت داده اند که ذکر آنها در رساله ٔ پهلوی «یادگار زریران » و«گشتاسب نامه ٔ دقیقی » و «جاماسب نامه » آمده . رجوع به مزدیسنا ص 353 ببعد و ص 362 و 363 و یادنامه ٔ پورداود ج 2 ص 56 شود. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). نام حکیمی که وزیر گشتاسب شاه بود. (شرفنامه ٔ منیری ). نام حکیمی ستاره شمر بوده و گویند ترجمه ٔ این نام به عربی مطابق نصراﷲ خواهد بود. وی برادر گشتاسب شاه بود که پدر اسفندیار است چون گشتاسب آئین زردشت پسندید جاماسب و پشوتن و اسپندیار نیز به زرتشت گرویده به کیش او درآمدند. اسپندیار به تسخیر بلاد و ترویج آئین زردشت و بنای آتشکده ها در ایران و غیر ایران مأمور شده از راه آذربایگان به ولایت روم و اروپا رفته جده ٔ مادری خود را در ایتالیا ملاقات کرده وجاماسب به نشر علوم نجوم و حکمت پرداخت و از آثار کواکب استحضار زیاد حاصل کرد. (آنندراج ) :
ستاره شناسی گرانمایه بود
ابا او بدانش گران پایه بود.

فردوسی .


یکی از حکمای ایرانی که در صنعت کیمیا بحث کرده و گویند عمل اکسیر تام را دریافته بود. از اوست : کتاب جاماسب فی الصنعة. (الفهرست ابن الندیم ). جاماسب نامه ازمصنفات اوست . (شرفنامه ٔ منیری ). نامه ای از او دیده شده که بپارسی قدیم است و نام آن فرهنگ ملوک و اسرارعجم است و عنوان آن بنام گشتاسب شاه است و نظرات کواکب را به رمز بیان نموده و مقارنات اختران را طالع وقت نهاده و بر آن زایچه حکم نموده . گویند پنج هزار سال از روزگار آینده را باز نموده از سلاطین و انبیاءخبر داده ، در آنجا حضرت موسی سرخ شبان باهودار و حضرت مسیح را پیغمبر خرنشین که او را بنام مادر بازخوانند و از حضرت رسول عربی (ص ) به مهرآزما تعبیر کرده و بعضی سخنان وی موافق روزگار گذشته است و برخی مخالف ، واﷲ اعلم بالصواب . (آنندراج ). او را جاماس نیز خوانده اند. (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ). جاماسپ . (آنندراج ). جاماسف . (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به جاماس و جاماسپ و جاماسف شود :
بخواند آن زمان شاه جاماسب را
کجا رهنمون بود گشتاسب را.

فردوسی (از آنندراج ).


وی بدستور گشتاسب بن لهراسب نقوش افلاکی را بر تخت طاقدیس پیداکرده است :
چو گشتاسب آن تخت [ طاقدیس ] را دید گفت
که کار بزرگان نشاید نهفت
به جاماسب گفت ای گرانمایه مرد
فزونی چه دانی بدین کار کرد
چو جاماسب آن تخت را بنگرید
بدید از در دانش او را کلید
بر او بر شمار سپهر بلند
همه کرد پیدا چه و چون و چند
زکیوان همه نقشها تا به ماه
بدان تخت کرد او بفرمان شاه .

فردوسی .


وی موبدان موبد گشتاسب بود:
سر موبدان بود و شاه ردان
چراغ بزرگان و اسپهبدان .

فردوسی .


رجوع به جامات و جاماس و جاماسف شود.

جاماسب. ( اِخ ) جزو دوم این کلمه همان اسب است ولی جزو اول آن معلوم نیست ، و ربطی به «جام » = یام که مغولی است ندارد. ( برهان قاطع چ معین ج 4 پایان کتاب ص بیست و دوم ). و در سنت زرتشتیان جاماسب از خاندان هوگوه در اوستا و برادر فرشوشتر بود و هر دو وزیر کی گشتاسب بودند. جاماسب با دختر زرتشت بنام پوروچیست ازدواج کرد. ( مزدیسنا ص 77 - 78 ). جاماسب در ادبیات ایران و عرب «فرزانه »و «حکیم » خوانده شده است و بدو پیشگوئیهائی نسبت داده اند که ذکر آنها در رساله پهلوی «یادگار زریران » و«گشتاسب نامه دقیقی » و «جاماسب نامه » آمده. رجوع به مزدیسنا ص 353 ببعد و ص 362 و 363 و یادنامه پورداود ج 2 ص 56 شود. ( حاشیه برهان چ معین ). نام حکیمی که وزیر گشتاسب شاه بود. ( شرفنامه منیری ). نام حکیمی ستاره شمر بوده و گویند ترجمه این نام به عربی مطابق نصراﷲ خواهد بود. وی برادر گشتاسب شاه بود که پدر اسفندیار است چون گشتاسب آئین زردشت پسندید جاماسب و پشوتن و اسپندیار نیز به زرتشت گرویده به کیش او درآمدند. اسپندیار به تسخیر بلاد و ترویج آئین زردشت و بنای آتشکده ها در ایران و غیر ایران مأمور شده از راه آذربایگان به ولایت روم و اروپا رفته جده مادری خود را در ایتالیا ملاقات کرده وجاماسب به نشر علوم نجوم و حکمت پرداخت و از آثار کواکب استحضار زیاد حاصل کرد. ( آنندراج ) :
ستاره شناسی گرانمایه بود
ابا او بدانش گران پایه بود.
فردوسی.
یکی از حکمای ایرانی که در صنعت کیمیا بحث کرده و گویند عمل اکسیر تام را دریافته بود. از اوست : کتاب جاماسب فی الصنعة. ( الفهرست ابن الندیم ). جاماسب نامه ازمصنفات اوست. ( شرفنامه منیری ). نامه ای از او دیده شده که بپارسی قدیم است و نام آن فرهنگ ملوک و اسرارعجم است و عنوان آن بنام گشتاسب شاه است و نظرات کواکب را به رمز بیان نموده و مقارنات اختران را طالع وقت نهاده و بر آن زایچه حکم نموده. گویند پنج هزار سال از روزگار آینده را باز نموده از سلاطین و انبیاءخبر داده ، در آنجا حضرت موسی سرخ شبان باهودار و حضرت مسیح را پیغمبر خرنشین که او را بنام مادر بازخوانند و از حضرت رسول عربی ( ص ) به مهرآزما تعبیر کرده و بعضی سخنان وی موافق روزگار گذشته است و برخی مخالف ، واﷲ اعلم بالصواب. ( آنندراج ). او را جاماس نیز خوانده اند. ( شرفنامه منیری ) ( آنندراج ). جاماسپ. ( آنندراج ). جاماسف. ( شرفنامه منیری ). رجوع به جاماس و جاماسپ و جاماسف شود :

جاماسب . (اِخ ) دهی است از بخش گوران شهرستان شاه آباد. این ده در 10 هزارگزی شمال گهواره به کنار رودخانه ٔ زمکان واقع است . محلی است کوهستانی و سردسیر 215 تن سکنه دارد. آب آنجا از رودخانه ٔ زمکان . محصول آن غلات ، حبوبات ، صیفی ، میوه جات ، توتون و لبنیات است . شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است . این ده دبستان ملی دارد و مردم آن از تیره ٔ تفنگچی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


دانشنامه عمومی

جاماسب (دالاهو). جاماسب، روستایی است از توابع بخش گهواره و در شهرستان دالاهو استان کرمانشاه ایران.این روستا مکان اصلی زندگی سادات منطقه گوران پس از کوچ از روستای سرتختگاه می باشد. از سادات بزرگ و نامدار این روستا می توان مرحوم سیدعظیم میره بیگی جاماسبی را نام برد.
این روستا در دهستان گورانی قرار داشته و بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵ جمعیت آن (۱۴خانوار) ۵۷نفربوده است.

گویش مازنی

/jaamaasb/ فرزند فیروز، برادر بلاش و کواذ ساسانی، که سر سلسله و بنیادگذار گاو بارگان بوده است

فرزند فیروز،برادر بلاش و کواذ ساسانی،که سر سلسله و بنیادگذار ...


پیشنهاد کاربران

جاما به معنی جومه یا تن پوش است و جامسپا به معنی اولین کسی که تن پوش، جامه، پیراهن و یا شاید زره را اختراع کرده است

دارنده اسب درخشان، نام وزیری دانا در زمان اشو زرتشت که با کوچکترین دختر این پیامبر ایران زمین به نام پوروچستا یا پورچست ازدواج می کند .

جاماسب ، یاماسب ، نام وزیر گستاسب که با پور چیست دختر زرتشت ازدواج کرد.

دارنده اسب درخشان ( جاماسپ )

جاماسب : بخش اول واژه ی جاماسب با واژه های ژام ، ژامک =برابر با جامک که از دو بخش : جام ( =بلور ) / اک ( =پسوند ) تشکیل شده در فرهنگ ها به معنی آینه دانسته شده است . ولی معنای عالی و نفیس نیز می تواند داشته باشد زیرا در لغت نامه سغدی برای لغت ژام žām معانی :نفیس ، دلپسند و بدیع نیز آورده شده است . بنابر این جاماسب می تواند معنی دارنده اسب نفیس و دلپسند و عالی و گران قیمت هم داشته باشد .

اسب جام آور، اسب برنده، اسبی که در میدان رقابت جام قهرمانی را از آن خود می کند.

جاماسب نام جانشین زرتشت پیامبر که با سومین دختر ش به نام پرو چیستا ازدواج کرد



کلمات دیگر: