کلمه جو
صفحه اصلی

تاکید


مترادف تاکید : ( تأکید ) ابرام، اصرار، اصرارورزی، پافشاری، پیله، سماجت، تصریح، سفارش، استوار کردن، مؤکدساختن، محکم کاری، استوارسازی | ابرام، اصرار، اصرارورزی، پافشاری، پیله، سماجت، تصریح، سفارش، استوار کردن، موکد ساختن، محکم کاری، استوارسازی

برابر پارسی : ( تأکید ) پا فشاری، پا بر جایی، سفارش | پافشاری، پا فشاری، سفارش

فارسی به انگلیسی

accent, accentuation, emphasis, stress


emphasis, stress


accent, accentuation, emphasis, stress, beat

فارسی به عربی

اکد , تاکيد , زعم , لهجة


( تأکید ) إبراز
اکد , تاکید , زعم , لهجة

عربی به فارسی

اظهار قطعي , تصريح , تصديق , اثبات , تاکيد , تاييد , فشار , تقلا , قوت , اهميت , مضيقه , سختي , پريشان کردن , ماليات زيادبستن , تاکيد کردن


مترادف و متضاد

استوار کردن


موکد ساختن


محکم‌کاری، استوارسازی


۱. ابرام، اصرار، اصرارورزی، پافشاری، پیله، سماجت
۲. تصریح، سفارش
۳. استوار کردن
۴. موکد ساختن
۵. محکمکاری، استوارسازی


ابرام، اصرار، اصرارورزی، پافشاری، پیله، سماجت


تصریح، سفارش


accent (اسم)
لهجه، تاکید، تلفظ، تشدید، مد، تکیهء صدا، علامت تکیهء صدا، طرز قرائت، قوت، صدا یا اهنگ اکسان، ضربه

emphasis (اسم)
تاکید، تکیهء صدا، قوت، ضربه، اهمیت، تکیه

underscore (اسم)
تاکید، زیرین خط، خط یا علامتی زیرچیزی کشیدن

stress (اسم)
تاکید، قوت، ضربه، تقلا، اهمیت، فشار

affirmation (اسم)
تاکید، تصدیق، اثبات، تصریح، اظهار قطعی

assertion (اسم)
تاکید، مدعی، اعلامیه، اعلان، اگهی، اثبات، ادعا، بیانیه، اظهارنامه، تایید ادعا، اخبار

confirmation (اسم)
تاکید، تصدیق، تایید، شهادت، تثبیت، ابرام، استقرار

punctuation (اسم)
تاکید، نشان گذاری، نقطه گذاری

فرهنگ فارسی

استواکردن، محکم کردن، عهدیاکلام خودرااستوارکرد
۱- ( مصدر ) استوار کردن سخت کردن . ۲ - کلام سابق را با دلیل و ابرام ثابت کردن . ۳- ( اسم ) استواری . ۴- الزام اثبات . ۵- بر دو قسم است : الف - تقریر چیزی بطور ثابت در ذهن مخاطل . ب - لفظی است که بر تقریر دلالت کند. ۶- مقابل تاسیس جمع : تاکیدات .
دوالهایی که بدان قرپوس زین را با دو پهلوی آن بندند ٠

فرهنگ معین

( تأکید ) (تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - استوار کردن . ۲ - عهد یا کلام خود را محکم کردن .

لغت نامه دهخدا

( تآکید ) تآکید. [ ت َ ] ( ع اِ ) دوالهایی که بدان قرپوس زین را با دو پهلوی آن بندند. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). «اکائد» و «تآکید» جمع «اِکاد» است و این جمع آن نادر است. ( از اقرب الموارد ).
تأکید. [ ت َءْ ] ( ع مص ) ( از «أک د» و «وک د» ) استوار کردن گره و عهد و زین و پالان بر پشت اسب و شتر و جز آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تأکید پیمان و زین بستن و استوار کردن آنها. ( ازاقرب الموارد ). || استوار کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( دهار ) ( از منتهی الارب ) ( زمخشری ) ( کشاف اصطلاحات الفنون ) ( آنندراج ) ( ترجمان علامه جرجانی ). تؤکید. ( تاج المصادر بیهقی ) : و آنچه از جهت وی در تأسیس قواعد خلافت و تأکید مبانی ملک و دولت تقدیم افتاد... ( کلیله و دمنه ). شرایط تأکید و اِحکام اندر آن ( وثیقت ) بجای آورد. ( کلیله و دمنه ). شمس المعالی با سلطان به تأسیس بنیان مودت و تأکید اسباب محبت مشغول شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
بسا مالا که بر مردم وبالست
مزید ظلم و تأکیدضلالست.
سعدی.
|| کلام سابق خود را با تکرار یا ابرام و با ادله محکم ثابت تر کردن : من بفلان خیلی تأکید کردم که بسفر برود.( فرهنگ نظام ) : و تأکیدی رفت که از راههای شارع احتراز واجب بیند. ( کلیله و دمنه ). || صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: تأکید در اصطلاح علوم عربی ( نحو ) بر دو معنی اطلاق میشود: 1 - چنانکه در اطول آمده است : تقریر چیزی بطور ثابت در ذهن مخاطب. 2 - لفظی است که بر تقریر دلالت کند یعنی لفظ مؤکدی است که بدان مطلبی را تقریر یا تثبیت کنند و از این رو محقق تفتازانی در مطول ، در بحث تقدیم مسندٌالیه مسور بلفظ کل بر مسند مقرون بحرف نفی گوید: «تأکیدلفظی است که دلالت کند بر تقویت چیزی که لفظ دیگر آنرا افاده کند». و این گونه تأکید اعم است از اینکه تابع اول باشد یا نه. و اینکه گفته اند تأکید اصطلاحی بوسیله الفاظ مخصوص یا تکرار لفظ است منظور آن نوع تأکیدی است که یکی از توابع پنجگانه بشمار آید. چنانکه گفته اند وصف گاه برای تأکید باشد، و نیز گویندضربت ضرباً ( مفعول مطلق ) برای تأکید است و امثال اینها. ( چنانکه در بعضی از حواشی مطول آمده است ). و گاهی مجازاً تأکید بر لفظی اطلاق شود که برای افاده معنایی که بدون آن لفظ آن معنی حاصل بوده است ، بکار رود یعنی لفظی است که برای افاده معنائی ذکر شود که بدون ذکر آن حاصل بوده است مانند: لم یقم کل انسان. چه لفظ ( کل ) برحسب عقیده بعضی تأکید است زیرا همچنانکه «لم یقم انسان » معنی عموم نفی را میرساند همچنین «لم یقم کل انسان » نیز همین معنی را افاده می کند. و برحسب مثال اول تأکید نیست زیرا اسناد در آن هنگام به «کل » است نه به انسان و علت اینکه این معنی را مجاز شمرده اند این است که افاده معنایی که بدون آن حاصل بوده است ، لازمه تأکید است نه خود تأکید. زیرا تأکید اقتضای سابقیت مطلوبی میکند... پس تأکید بمعنی مجازی نسبت بمعنی اصطلاحی اعم است. اقسام تأکید اصطلاحی : 1 - تابع مطلق ، یعنی خواه تابع اسم باشد یا جز آن و آن عبارت از تأکید لفظی است و آنرا تأکید صریح نیز نامند... 2 - یکی ازتوابع پنجگانه اسم : و آن تابعی است که امر متبوع را در نسبت یا شمول مقرر کند یعنی حال و شأن آن را در نزد شنونده ثابت میکند بعبارت دیگر حالت متبوع را در نزد شنونده از لحاظ نسبت یعنی از لحاظ منسوب بودن یا منسوب الیه بودن آن مقرر میکند مانند: «زید قتیل قتیل »، «ضرب زید زید» بدین سان در نزد شنونده ثابت می شود که منسوب یا منسوب الیه در این نسبت متبوع است نه جز آن ، یا تابعی است که شمول متبوع را بر افراد آن مقرر می کند مانند: «جائنی القوم کلهم » و مقصود از این نوع تقریر، بکار بردن تمام الفاظ تأکید است. در تعریف یادشده منظور از مقرر کردن امر متبوع خارج کردن بدل و عطف نسق از تعریف است و این واضح است. همچنین صفت نیز از تعریف خارج میشود زیرا وضع صفت برای دلالت بر معنایی است که در متبوع آن هست و در بعضی از مواضع برای افاده توضیح متبوع است... و قید «در نسبت یا شمول » عطف بیان را خارج میکند زیرا عطف بیان هرچند متبوع خود را واضح و ثابت میکند لیکن آنرا از لحاظ نسبت یا شمول آشکار نمی سازد. 3 - نوع سوم از تأکید آن است که نه تابع اسم باشد و نه جز آن از قبیل تأکید فصل به مصدر آن که بجای تکرار فعل بکار میرود. مانند: «سلموا تسلیماً» این نوع تأکید در مبحث «التأکید لنفسه » یا تأکید خاص و «التأکید لغیره » یا تأکید عام در مبحث مفعول مطلق نیز خواهد آمد . و دیگر حال مؤکده مانند «یوم یبعث حیاً» که در مبحث حال خواهد آمد و وصف مؤکد مانند: «امس الدابر». ( از کشاف اصطلاحات الفنون بنقل از اتقان و عباب و شروح کافیه. چ احمد جودت ج 1 ص 71 ). رجوع به تعریفات جرجانی شود. || در علم معانی مقابل تأسیس است. رجوع به تأسیس شود.

فرهنگ عمید

۱. استوار کردن، محکم کردن.
۲. [قدیمی] عهد یا کلام خود را استوارتر کردن.

دانشنامه آزاد فارسی

تاکید (دستور زبان). تَأکید (دستور زبان)
در اصطلاح دستور زبان، کلمه یا گروهی از کلمات که، برای تأکید و توضیح، به دنبال کلمۀ دیگر می آید. رابطۀ تأکیدی ممکن است با تکرار کلمه یا تکرار ضمیر مشترک یا به اول آوردنِ کلمۀ مورد نظر، یا ویرگول، یا واو عطف، یا بدون آن ها نشان داده شود. مثلِ کلماتِ «تنها»، «خودشان»، «خطر» در جملاتِ «من تنها و تنها این را می پسندم»، استاد «خودشان به من گفتند»، «خطر خطر».

تاکید (موسیقی). تأکید (موسیقی)(accent)
(یا: آکسان) در موسیقی ، نوعی بیان و مفصل بندیِ متمایزِ نت ها یا پاساژهای منفرد. تأکیدها یا دینامیک اند و به شدت و بلندیِ نت اضافه می کنند؛ یا آگوگیک ، که ضرب را کش دار می کنند (مثلاً در ریتم والس وینی )؛ یا متریک ، که موجب تغییر ضرب می شوند، مثلاً در ایجاد سنکپ ؛ و یا به رنگ صدا مربوط اند، مثلاً در تأکیدگذاری ملودی با استفاده از یک نت پژواک دار (واوا). تأکید عمده معمولاً روی اولین ضرب پس از خط میزان است ، و در تمامی قطعات موسیقی ای که به میزان هایی با بیش از سه ضرب تقسیم شده باشند، معمولاً تأکید دومی نیز وجود دارد که قدرتش کمتر است . تأکیدهای قوی با علامت > یا با شکل های اختصاری sf (اسفورتْساندو) یا fz (فورتْساندو) نشان داده می شوند.

فرهنگ فارسی ساره

پافشار


فرهنگستان زبان و ادب

تأکید
{accent} [موسیقی] برجستگی نغمات که با تغییر شدت یا ارزش زمانی یا زیروبمی حاصل می شود

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تأکید (عام). تاکید (عام)، لفظ دال بر تقریر و تاکید یک مطلب است.
بعضی کلمات در اعراب، استقلال ندارند؛ بلکه اعراب آن ها تابع اعراب کلمه دیگری است که آن را «متبوع» می گویند. «تاکید»، تابعی است که برای تقریر و تاکید مقصود (متبوع) آورده می شود، و آن بر دو گونه است: لفظی و معنوی؛ مانند: (فسجد الملآئکة کلهم اجمعون) "پس فرشتگان همگی یکسره سجده کردند" با آوردن «کلهم» و «اجمعون» تاکید صورت گرفته است.

[ویکی فقه] تاکید (عام). تاکید (عام)، لفظ دال بر تقریر و تاکید یک مطلب است.
بعضی کلمات در اعراب، استقلال ندارند؛ بلکه اعراب آن ها تابع اعراب کلمه دیگری است که آن را «متبوع» می گویند. «تاکید»، تابعی است که برای تقریر و تاکید مقصود (متبوع) آورده می شود، و آن بر دو گونه است: لفظی و معنوی؛ مانند: (فسجد الملآئکة کلهم اجمعون) "پس فرشتگان همگی یکسره سجده کردند" با آوردن «کلهم» و «اجمعون» تاکید صورت گرفته است.
عناوین مرتبط
ادات تاکید؛ تاکید لفظی؛ تاکید معنوی.

پیشنهاد کاربران

با سپاس از دوستان
واژگان پافشاری، سفارش بهتر هستند

الحاح

تأکید در معانی فارسی یعنی: سخن ، گوینده

مشخص کردن

برابر پارسی واژه ی �تأکید�:
پارسی پهلوی= نیربَن
روستایی= نیربَنده

پی نیر= تاکید

پافشاری

بجای �تاکید� می توان از واژه ی �پافشاری� در بسیاری جاها سود برد.

برگرفته از پی نوشت یادداشتی در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2015/03/blog - post_78. html

واژه پی افزایی برای واژگان تثبیت، تاکید، تحکیم پیشکشی به پارسی دوستان گرانسنگ
باسپاس


کلمات دیگر: