کلمه جو
صفحه اصلی

تقریر


مترادف تقریر : ابراز، اظهار، بیان، گفتار ، اقرار، خستو، ادا، تلفظ ، بیان کردن، اظهار کردن، گفتن، سخن راندن ، اقرار کردن، خستو کردن

متضاد تقریر : تحریر، ترقیم، نوشتن، انکار کردن

فارسی به انگلیسی

utterance, recital


فارسی به عربی

بیان

عربی به فارسی

گزارش , گزارش دادن


مترادف و متضاد

ابراز، اظهار، بیان، گفتار ≠ تحریر، ترقیم


۱. ابراز، اظهار، بیان، گفتار ≠ تحریر، ترقیم
۲. اقرار، خستو
۳. ادا، تلفظ ≠ تحریر، ترقیم
۴. بیان کردن، اظهار کردن، گفتن، سخن راندن ≠ نوشتن
۵. اقرار کردن، خستو کردن ≠ انکار کردن


development (اسم)
پیشرفت، پیش روی، ترقی، ظهور، بسط، توسعه، ایجاد، سیر، رشد، نمو، سیر تکاملی، تقریر

exposition (اسم)
شرح، تفسیر، بیان، تقریر، عرضه، نمایشگاه

statement (اسم)
شرح، اعلامیه، اظهار، حکم، بیانیه، بیان، توضیح، عرضه داشت، تقریر، گفته، قطعنامه، قطعه نامه

presentation (اسم)
نمایش، بیان، عرض، تقریر، عرضه، ارائه، معرفی، تقدیم

فرهنگ فارسی

بیان کردن، اقرارکردن، برقرارکردن، قراردادن
۱ -( مصدر ) پدید کردن روشن ساختن . ۲ - بیان کردن . ۳ - پا برجاکردن قراردادن . ۳ - خستو کردن مقر کردن با قرار آوردن . ۴ - ( اسم ) بیان گفتار . جمع : تقریرات .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - برقرار کردن . ۲ - بیان کردن .

لغت نامه دهخدا

تقریر. [ ت َ ] ( ع مص ) فا اقرار آوردن. ( تاج المصادر بیهقی ). به اقرار آوردن. ( زوزنی ) ( صراح اللغة ) ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات )( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). به اقرار و اعتراف آوردن کسی را. ( از اقرب الموارد ). مقر ساختن کسی را بر حق و اذعان بدان. ( از اقرب الموارد ). || سخن گفتن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). بیان و قول و شرح و تفصیل و قرائت و تعریف و تعبیر و بیان بلیغ و فصیح وسخن و قدرت در بیان و تکلم. ( ناظم الاطباء ). فرق بین تحریر و تقریر آنست که تحریر بیان معنی به عبارت است. ( از تعریفات جرجانی ) : خردمند... چاره نیست از تقریر صدق. ( کلیله و دمنه ). از حقوق پادشاهان بر خدمتکاران گذارد حق نعمت است و تقریر ابواب مناصحت. ( کلیله و دمنه ). و اگر در تقریر محاسن نوبت آن پادشاه دیندار... خوضی و شروعی رود. غرض از ترجمه این کتاب فایت گردد. ( کلیله و دمنه ). اگر در تقریر محاسن این کتاب مجلدات پرداخته شود هنوز حق آن بواجبی گزارده نیاید. ( کلیله و دمنه ). در طی آن مرثیه نامه ، تقریر جمله خصال آن زبده رجال مندرج و مندمج است. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 442 ). حالیا بدین تقریر آن بادپیمای آبی بر آتش زد. ( جهانگشای جوینی ).
ملک را حسن تقریر و وجه تدبیر ادیب موافق آمد. ( گلستان ).
که آن به عادت خویش انبساط نتواند
وزین نیاید تقریر علم با جهال.
سعدی.
دردمندی من سوخته زار و نزار
ظاهراً حاجت تقریر و بیان اینهمه نیست.
حافظ.
قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز
ورای حد تقریر است شرح آرزومندی.
حافظ.
ای آنکه به تقریر و بیان دم زنی از عشق
ما با تو نداریم سخن خیر و سلامت.
حافظ.
|| ریختن شتر ماده کمیز خود را دفعه دفعه. ( از اقرب الموارد ). || آرام دادن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مجمل اللغة ). قرار دادن. ( زوزنی )( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). قرار و ثبات دادن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || به قرار بردن ، یقال : قررت عندالخبر حتی استقر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || رها کردن عامل را در عمل و ثبات دادن او را. ( از اقرب الموارد ). || و فارسیان بمعنی سخنی که از تغلب و تصرف دیوانی ظاهر شود، استعمال نمایند و این مجاز است. ( آنندراج ) :
سالها عامل دیوان خموشی بودم

تقریر. [ ت َ ] (ع مص ) فا اقرار آوردن . (تاج المصادر بیهقی ). به اقرار آوردن . (زوزنی ) (صراح اللغة) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). به اقرار و اعتراف آوردن کسی را. (از اقرب الموارد). مقر ساختن کسی را بر حق و اذعان بدان . (از اقرب الموارد). || سخن گفتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). بیان و قول و شرح و تفصیل و قرائت و تعریف و تعبیر و بیان بلیغ و فصیح وسخن و قدرت در بیان و تکلم . (ناظم الاطباء). فرق بین تحریر و تقریر آنست که تحریر بیان معنی به عبارت است . (از تعریفات جرجانی ) : خردمند... چاره نیست از تقریر صدق . (کلیله و دمنه ). از حقوق پادشاهان بر خدمتکاران گذارد حق نعمت است و تقریر ابواب مناصحت . (کلیله و دمنه ). و اگر در تقریر محاسن نوبت آن پادشاه دیندار... خوضی و شروعی رود. غرض از ترجمه ٔ این کتاب فایت گردد. (کلیله و دمنه ). اگر در تقریر محاسن این کتاب مجلدات پرداخته شود هنوز حق آن بواجبی گزارده نیاید. (کلیله و دمنه ). در طی آن مرثیه نامه ، تقریر جمله ٔ خصال آن زبده ٔ رجال مندرج و مندمج است . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 442). حالیا بدین تقریر آن بادپیمای آبی بر آتش زد. (جهانگشای جوینی ).
ملک را حسن تقریر و وجه تدبیر ادیب موافق آمد. (گلستان ).
که آن به عادت خویش انبساط نتواند
وزین نیاید تقریر علم با جهال .

سعدی .


دردمندی من سوخته ٔ زار و نزار
ظاهراً حاجت تقریر و بیان اینهمه نیست .

حافظ.


قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز
ورای حد تقریر است شرح آرزومندی .

حافظ.


ای آنکه به تقریر و بیان دم زنی از عشق
ما با تو نداریم سخن خیر و سلامت .

حافظ.


|| ریختن شتر ماده کمیز خود را دفعه دفعه . (از اقرب الموارد). || آرام دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة). قرار دادن . (زوزنی )(غیاث اللغات ) (آنندراج ). قرار و ثبات دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به قرار بردن ، یقال : قررت عندالخبر حتی استقر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || رها کردن عامل را در عمل و ثبات دادن او را. (از اقرب الموارد). || و فارسیان بمعنی سخنی که از تغلب و تصرف دیوانی ظاهر شود، استعمال نمایند و این مجاز است . (آنندراج ) :
سالها عامل دیوان خموشی بودم
هیچکس را بمن اندازه ٔ تقریر نبود.

ظهوری (از آنندراج ).


|| مقرر داشتن . تثبیت کردن . پابرجا نمودن : در حق هریک بر وفق حال و قدر و مرتبت او تقریر اقطاع و ترتیب معاش نمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 25).

فرهنگ عمید

۱. بیان کردن.
۲. قرار دادن.
۳. برقرار کردن.
۴. [قدیمی] اقرار کردن.
۵. [قدیمی] به اقرار آوردن.

دانشنامه عمومی

بیان کردن قرائت کردن


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] امضا و تأیید معصوم علیه السّلام نسبت به گفتار یا کرداری را تَقریر گویند و همچنین به تأیید و امضا هم تقریر می گویند. از تقریر به معنای نخست در اصول فقه سخن رفته است و از تقریر به معنای دوم به مناسبت در باب نکاح و اقرار سخن رفته است.
تقریر از مصادیق «سنّت» است. دیگر مصادیق آن عبارت است از قول و فعل معصوم علیه السّلام و مراد از تقریر این است که در محضر معصوم علیه السّلام گفتار یا کرداری از شخصی صادر شود و یا در عصر وی، سیره و عادتی میان عرف رایج و معمول باشد و معصوم علیه السّلام بدون داشتن عذری همچون تقیّه، فاعل (انجام دهنده) یا عرف را ـ هرچند با سکوت کردن ـ از آن عمل (قول، فعل یا روش) باز ندارد.
سکوت معصوم علیه السّلام در این صورت، تقریر آن گفتار، کردار و یا سیره و عادت نامیده می‏شود.

حجّیت تقریر
تقریر به معنای یادشده برای اثبات احکام الهی، حجّت و سند شرعی است و در قلمرو دلالت و شعاع مفاد آن، می‏توان حکم الهی را در مورد تقریر به دست آورد.

مفاد تقریر
مورد تقریر اگر فعل باشد مفاد آن اباحه و جواز آن خواهد بود. چنانچه آن عمل عبادت و یا از معاملات باشد، دلالت بر مشروعیت و صحّت آن خواهد کرد و
اگر مورد تقریر گفتار باشد، مانند آنکه کسی در محضر معصوم علیه السّلام حکمی، یا کیفیّتی خاص از عبادت یا معامله‏ای را بیان کند، سکوت معصوم علیه السّلام حکم امضا و تأیید آن سخن را دارد، در نتیجه عمل به مفاد آن کلام، مشروع خواهد بود.
لازم به یادآوری است، آنچه در دلالت تقریر گفته شده در صورتی است که شاهد و قرینه ای بر تعیین نوع حکم فعل یا قول تقریر شده وجود نداشته باشد؛ از این‏رو، اگر پاره‏ای عادات و بناهای عقلایی نزد عرف و عقلا، محکوم به حکم الزامی باشد، مانند اخذ به خبر ثقه و ظواهر کلام، مفاد تقریرِ چنین بنایی الزام عمل بر طبق آن بنا خواهد بود.

تقریر و تأیید باطل
...

پیشنهاد کاربران

تقریر کردن یک موضوع میتواند در اصل همان بیشتر بیان کردن و توضیحات بیشتر در این باب باشد



در معارف و عقاید اسلامی ، احتمالا منظور آسان سازیِ مفهومی می باشد

مثال: تقریر برهان نظم=آسان سازی برهان نظم ( راحت گفتن و خلاصه گفتن و به زبان عامیانهگفتن )

چونان که با تقریر و تحریر تو و من
راهی برای شعر جز شیوا شدن نیست
منزوی

سکوت تاکید آمیز

گزارش،
تصمیم گیری

مترادف : ابراز، اظهار، بیان، گفتار، اقرار،
متضاد :تحریر، ترقیم، نوشتن، انکار کردن

گفته
گزارش
گذاشتن

تایید ضمنی

تقریر نوشتن شنیده کسی را در کاغذ تقریر گویند و البته معنا های دیگر ی هم دارد ولی در درس که استاد گوید تقریر کنید یعنی این کار راگوید.

هنگامی که شخصی در حال شنیدن سخنان شخصی دیگر سکوت می کند و به نشانه ی تایید سرتکان می دهد ، سکوت تاکیدآمیز ، تایید ضمنی


کلمات دیگر: