تاجیک
فارسی به انگلیسی
lranian (as opposed to a Turk
Tajik
مترادف و متضاد
تاجیک
تاجیک
فرهنگ فارسی
قوم ایرانی ساکن تاجیکستان
غیرعرب وترک مردم فارسی زبان، فرزندعرب که درعجم، پرورش یافته وبزرگ شده باشد، تکلم به زبان فارسی
۱ - غیر ترک ( عموما ) آنکه ترک و مغولی نباشد. ۲- ایرانی ( خصوصا ). ۳- سکن. کنونی (( تاجیکستان ) )شوروی . ۴- (( تاجیک ) ) با(( تازی ) ) فرق دارد.
غیرعرب وترک مردم فارسی زبان، فرزندعرب که درعجم، پرورش یافته وبزرگ شده باشد، تکلم به زبان فارسی
۱ - غیر ترک ( عموما ) آنکه ترک و مغولی نباشد. ۲- ایرانی ( خصوصا ). ۳- سکن. کنونی (( تاجیکستان ) )شوروی . ۴- (( تاجیک ) ) با(( تازی ) ) فرق دارد.
فرهنگ معین
(اِ. ) ۱ - غیرترک و عرب ، آن که به زبان فارسی تکلم کند. ۲ - سکنة کنونی کشور تاجیکستان .
لغت نامه دهخدا
تاجیک. ( ص ، اِ ) غیر عرب و ترک را تاجیک نامند. ( شرفنامه منیری ). تازیک وتاژیک ، بر وزن و معنی تاجیک است که غیر عرب و ترک باشد. ( برهان ). || عرب زاده ای که در عجم کلان شود. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). فرزند عرب در عجم زاییده و برآمده را نیز گویند. ( برهان ). تازیک و تاژیک ، همان تاجیک مذکور و نیز اصلی است ترکان را، و قیل بچه عرب که در عجم بزرگ شود. ( شرفنامه منیری ). || نام ولایتی. || طایفه غیرعربی باشد. || آنکه ترک و مغول نباشد. در لغات ترکی بمعنی اهل فرس نوشته اند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). مؤلف فرهنگ نظام آرد: نسل ایرانی و فارسی زبان ، مثال : در افغانستان و توران نژادی هستند که خود را تاجیک می گویند، مبدل لفظ مذکور تازیک است و از آن بعضی از اهل لغت چنین قیاس کرده اند که معنی لفظ مذکور نسل تازی ( عرب ) است که در عجم بزرگ شده باشد لیکن صحیح همان است که نوشتم ، و این لفظ در ایران مورد استعمال ندارد فقط در افغانستان و ترکستان به فارسی زبانان آنجا گفته می شود و بیشتر در مقابل ترک استعمال میشودو اصل این کلمه پهلوی تاجیک منسوب به قبیله تاج است که از قبایل ایران بوده - انتهی. سعید نفیسی در معرفی مردم بخارا آرد: در زمان رودکی شهر بخارا چون دیگر شهرهای ماوراءالنهر شهری بوده است مرکب از نژاد ایرانی و شاید یکی از قدیمترین مداین باشد که نژاد ما در آن رحل اقامت افکنده بهمین جهت مردم آن شهر بجز عده ای معدود از نژادهای دیگر که بعد بواسطه حوادث بدان جا رفته اند از نژاد ایرانی بوده اند و پارسی زبان ، مخصوصاً از زمانی که بخارا پایتخت سامانیان مرکز ادبیات فارسی شد و امرای آل سامان در رواج این زبان هیچ فرونگذاشتند، بخارا معروفترین مرکز زبان ما شد چنانکه هنوز پس از هزارواَند سال زبان اکثریت مردم بخارا و زبان بازار آن ، زبان پارسیست و هنوز اکثر مردم آن از نژاد ایرانند که امروزایشان را به اصطلاح محلی «تاجیک » می خوانند... ( احوال و اشعار رودکی ج 1 صص 67 - 68 ). مؤلف همان کتاب درباره مردم سمرقند آرد: در زمان حاضر جمعیت ولایت سمرقند نزدیک به نهصدوشصت هزار نفر است که بیست وهفت درصدآن از نژاد ایرانیست که امروز به اسم «تاجیک » خوانده میشود. ( احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 120 ). در لاروس بزرگ آمده : تاجیکان مردمانی هستند که حداقل 2500000 نفرند که در مشرق ایران و شمال افغانستان ، در ترکستان روس و همچنین در ارتفاعات 3000 متری فلات پامیر پراکنده اند و بزراعت اشتغال دارند. غالب تاجیکها از نژاد خالص ایرانیند، همه آنها چادرنشین می باشند، در ایران و افغانستان بکار زراعت اشتغال دارند، و در ترکستان بازرگان یا مالکند و در نزد تاجیکان ترکستان علیا آثاری از آتش پرستی کهن مشاهده میشود. مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: تاجیک در اصل نام قومی از ترکها بودو در این زمان این نام را بیک طایفه ایرانی الاصل و متکلم بزبان فارسی و مقیم در آسیای وسطی اطلاق کنند. اینان در بلاد به تجارت و صناعت و در قرا و دیه ها به زراعت و فلاحت اشتغال می ورزند و مردمان فعال و مستعد و نسبت به طوایف دیگر مدنی میباشند ولی به اندازه ترکان و اوزبکان و افغانان و تاتار و اقوام دیگر جسورو سلحشور نیستند و از این رو در نظر اینان حقیر بشمار میروند و مردان دلاور محسوب نمیشوند. و کلمه «داجیک » که ارامنه به عثمانیان اطلاق می کنند از همین لغت مأخود است. محمد معین در برهان قاطع ذیل کلمه تاجیک آرد: تاجیک در «ختنی » تاجیک «روزگار نو ج 4 ش 3: کشور ختن بقلم بیلی »، در ترکی نیز تاجیک «جغتایی ص 194»... «فرای » نویسد: اشتقاق کلمه تاجیک محتملاً از شکل ایرانی شده «طایی » ( قبیله ای از عرب ) آمده ، باآنکه فیلوت آنرا مشتق از «تاختن » میداند و این قول بعیداست. ترکان نام تاجیک را مانند «تات » به ایرانیان اطلاق می کردند. رجوع شود به «شدر» . استاد هنینگ تاجیک را ترکی میداند مرکب از تا ( = تات «ترک » + جیک «پسوند ترکی » جمعاً یعنی تبعه ٔترک و این کلمه را با «تازیک » و «تازی » ( و طایی ) لغةً مرتبط نمیداند - انتهی. در دایرةالمعارف اسلام ذیل افغانستان در عنوان «قبایلی که از منشاء ایرانی هستند» از تاجیک بتفصیل سخن رانده شده است. ( برهان قاطعچ معین ) : مسلمانان و مشرکان و جهودان و مؤمنان و... ترکان و تاجیکان. ( کتاب النقض ص 476 ).
تاجیک . (ص ، اِ) غیر عرب و ترک را تاجیک نامند. (شرفنامه ٔ منیری ). تازیک وتاژیک ، بر وزن و معنی تاجیک است که غیر عرب و ترک باشد. (برهان ). || عرب زاده ای که در عجم کلان شود. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). فرزند عرب در عجم زاییده و برآمده را نیز گویند. (برهان ). تازیک و تاژیک ، همان تاجیک مذکور و نیز اصلی است ترکان را، و قیل بچه ٔ عرب که در عجم بزرگ شود. (شرفنامه ٔ منیری ). || نام ولایتی . || طایفه ٔ غیرعربی باشد. || آنکه ترک و مغول نباشد. در لغات ترکی بمعنی اهل فرس نوشته اند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مؤلف فرهنگ نظام آرد: نسل ایرانی و فارسی زبان ، مثال : در افغانستان و توران نژادی هستند که خود را تاجیک می گویند، مبدل لفظ مذکور تازیک است و از آن بعضی از اهل لغت چنین قیاس کرده اند که معنی لفظ مذکور نسل تازی (عرب ) است که در عجم بزرگ شده باشد لیکن صحیح همان است که نوشتم ، و این لفظ در ایران مورد استعمال ندارد فقط در افغانستان و ترکستان به فارسی زبانان آنجا گفته می شود و بیشتر در مقابل ترک استعمال میشودو اصل این کلمه پهلوی تاجیک منسوب به قبیله ٔ تاج است که از قبایل ایران بوده - انتهی . سعید نفیسی در معرفی مردم بخارا آرد: در زمان رودکی شهر بخارا چون دیگر شهرهای ماوراءالنهر شهری بوده است مرکب از نژاد ایرانی و شاید یکی از قدیمترین مداین باشد که نژاد ما در آن رحل اقامت افکنده بهمین جهت مردم آن شهر بجز عده ای معدود از نژادهای دیگر که بعد بواسطه ٔ حوادث بدان جا رفته اند از نژاد ایرانی بوده اند و پارسی زبان ، مخصوصاً از زمانی که بخارا پایتخت سامانیان مرکز ادبیات فارسی شد و امرای آل سامان در رواج این زبان هیچ فرونگذاشتند، بخارا معروفترین مرکز زبان ما شد چنانکه هنوز پس از هزارواَند سال زبان اکثریت مردم بخارا و زبان بازار آن ، زبان پارسیست و هنوز اکثر مردم آن از نژاد ایرانند که امروزایشان را به اصطلاح محلی «تاجیک » می خوانند... (احوال و اشعار رودکی ج 1 صص 67 - 68). مؤلف همان کتاب درباره ٔ مردم سمرقند آرد: در زمان حاضر جمعیت ولایت سمرقند نزدیک به نهصدوشصت هزار نفر است که بیست وهفت درصدآن از نژاد ایرانیست که امروز به اسم «تاجیک » خوانده میشود. (احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 120). در لاروس بزرگ آمده : تاجیکان مردمانی هستند که حداقل 2500000 نفرند که در مشرق ایران و شمال افغانستان ، در ترکستان روس و همچنین در ارتفاعات 3000 متری فلات پامیر پراکنده اند و بزراعت اشتغال دارند. غالب تاجیکها از نژاد خالص ایرانیند، همه ٔ آنها چادرنشین می باشند، در ایران و افغانستان بکار زراعت اشتغال دارند، و در ترکستان بازرگان یا مالکند و در نزد تاجیکان ترکستان علیا آثاری از آتش پرستی کهن مشاهده میشود. مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: تاجیک در اصل نام قومی از ترکها بودو در این زمان این نام را بیک طایفه ٔ ایرانی الاصل و متکلم بزبان فارسی و مقیم در آسیای وسطی اطلاق کنند. اینان در بلاد به تجارت و صناعت و در قرا و دیه ها به زراعت و فلاحت اشتغال می ورزند و مردمان فعال و مستعد و نسبت به طوایف دیگر مدنی میباشند ولی به اندازه ٔ ترکان و اوزبکان و افغانان و تاتار و اقوام دیگر جسورو سلحشور نیستند و از این رو در نظر اینان حقیر بشمار میروند و مردان دلاور محسوب نمیشوند. و کلمه ٔ «داجیک » که ارامنه به عثمانیان اطلاق می کنند از همین لغت مأخود است . محمد معین در برهان قاطع ذیل کلمه ٔ تاجیک آرد: تاجیک در «ختنی » تاجیک «روزگار نو ج 4 ش 3: کشور ختن بقلم بیلی »، در ترکی نیز تاجیک «جغتایی ص 194»... «فرای » نویسد: اشتقاق کلمه ٔ تاجیک محتملاً از شکل ایرانی شده ٔ «طایی » (قبیله ای از عرب ) آمده ، باآنکه فیلوت آنرا مشتق از «تاختن » میداند و این قول بعیداست . ترکان نام تاجیک را مانند «تات » به ایرانیان اطلاق می کردند. رجوع شود به «شدر» . استاد هنینگ تاجیک را ترکی میداند مرکب از تا (= تات «ترک » + جیک «پسوند ترکی » جمعاً یعنی تبعه ٔترک و این کلمه را با «تازیک » و «تازی » (و طایی ) لغةً مرتبط نمیداند - انتهی . در دایرةالمعارف اسلام ذیل افغانستان در عنوان «قبایلی که از منشاء ایرانی هستند» از تاجیک بتفصیل سخن رانده شده است . (برهان قاطعچ معین ) : مسلمانان و مشرکان و جهودان و مؤمنان و... ترکان و تاجیکان . (کتاب النقض ص 476).
شاید که بپادشه بگویند
ترک تو بریخت خون تاجیک .
عرب دیده و ترک و تاجیک و روم
ز هر جنس در نفس پاکش علوم .
محمدامین گلستانه درمجمل التواریخ در شرح قتل نادرشاه آرد: آنکه از بدوحال نادرشاه تا زمانی که از سفر خوارزم برگشته عازم داغستان شد در امر سلطنت و جهانداری یگانه و از راه و رسم معدلت و عاجزنوازی فرزانه و در سلوک با قاطبه ٔ ایرانی نادر زمانه بود و اهالی ایران نیز از خرد وبزرگ و ترک و تاجیک فدویانه نقد جان را در راه او می باختند. (مجمل التواریخ گلستانه ص 8). || تازی . چادرنشین . صحرانشین . || تازیک . دونده . مردم کمرباریک و دونده : اسب تازیک و سگ تازیک . || جبان . ترسنده . || از اهل قبیله ٔ تاج (تاژ، یعنی طی ) و مِن باب اطلاق جزو بکل ، عرب را گویند. و یکی از معانی تاجیک در پهلوی ، تازی یعنی عرب است . رجوع به سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 78 و رجوع به تاجک و تازی و تازیک و تاژیک شود.
شاید که بپادشه بگویند
ترک تو بریخت خون تاجیک .
سعدی (ترجیعات ).
عرب دیده و ترک و تاجیک و روم
ز هر جنس در نفس پاکش علوم .
سعدی (بوستان ).
محمدامین گلستانه درمجمل التواریخ در شرح قتل نادرشاه آرد: آنکه از بدوحال نادرشاه تا زمانی که از سفر خوارزم برگشته عازم داغستان شد در امر سلطنت و جهانداری یگانه و از راه و رسم معدلت و عاجزنوازی فرزانه و در سلوک با قاطبه ٔ ایرانی نادر زمانه بود و اهالی ایران نیز از خرد وبزرگ و ترک و تاجیک فدویانه نقد جان را در راه او می باختند. (مجمل التواریخ گلستانه ص 8). || تازی . چادرنشین . صحرانشین . || تازیک . دونده . مردم کمرباریک و دونده : اسب تازیک و سگ تازیک . || جبان . ترسنده . || از اهل قبیله ٔ تاج (تاژ، یعنی طی ) و مِن باب اطلاق جزو بکل ، عرب را گویند. و یکی از معانی تاجیک در پهلوی ، تازی یعنی عرب است . رجوع به سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 78 و رجوع به تاجک و تازی و تازیک و تاژیک شود.
فرهنگ عمید
۱. غیر عرب و غیرترک، آن که به زبان فارسی تکلم کند، مردم فارسی زبان.
۲. فرزند عرب که در عجم پرورش یافته و بزرگ شده باشد. &delta، بیشتر در مقابل ترک استعمال می شود.
۳. طایفه ای از نژاد آرین ساکن ترکستان افغان، پامیر، و ترکستان روس که اغلب به زبان فارسی تکلم می کنند.
۲. فرزند عرب که در عجم پرورش یافته و بزرگ شده باشد. &delta، بیشتر در مقابل ترک استعمال می شود.
۳. طایفه ای از نژاد آرین ساکن ترکستان افغان، پامیر، و ترکستان روس که اغلب به زبان فارسی تکلم می کنند.
۱. غیر عرب و غیرترک؛ آنکه به زبان فارسی تکلم کند؛ مردم فارسیزبان.
۲. فرزند عرب که در عجم پرورش یافته و بزرگ شده باشد. Δ بیشتر در مقابل ترک استعمال میشود.
۳. طایفهای از نژاد آرین ساکن ترکستان افغان، پامیر، و ترکستان روس که اغلب به زبان فارسی تکلم میکنند.
دانشنامه عمومی
تاجیک (مانه و سملقان). تاجیک روستایی در دهستان جیرانسو بخش مرکزی شهرستان مانه و سملقان استان خراسان شمالی ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این مکان ۷۰۹ نفر (۱۸۳خانوار) بوده است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این مکان ۷۰۹ نفر (۱۸۳خانوار) بوده است.
wiki: تاجیک (مانه و سملقان)
دانشنامه آزاد فارسی
گروه قومی اکثریت در کشور تاجیکستان از نژاد ایرانی. تاجیک ها در کشورهای افغانستان و بخش هایی از پاکستان و غرب چین نیز به سر می برند. زبان تاجیکی به زیرشاخۀ ایرانیِ غربی از خانوادۀ زبان های هند و اروپایی تعلق دارد و در واقع همان فارسی دری است، اما خط آنان سیریلیک است. تاجیک ها در دوره ای طولانی با همسایگان ترک خود در ارتباط بودند و برخی واژگان آلتایی را از آنان وام گرفتند. اکثریت تاجیک ها سنّی مذهب اند، اما اقلیتی شیعه از آنان نیز در افغانستان مشاهده می شود. تاجیک ها در پهنۀ جغرافیایی بسیار متنوعی، از کوهستان های مرتفع پامیر تا دره های گرم افغانستان، اقامت دارند. روستاییان تاجیک گوسفند، بز، گاو و گاه نیز شتر پرورش می دهند. کشاورزان مناطق کوهستانی مزارعی پله دار، به منظور کشاورزی آبی، می سازند و درکنار آن ها در نقاط مرتفع تر و شیب دار کوه ها، جو و گندم می کارند. نیز ← تاجیکستان
wikijoo: تاجیک
گویش مازنی
/taajik/
پیشنهاد کاربران
تاجیک، نام قومی مسلمان و فارسی زبان، از اقوام آریایی. تاجیکان از کهن ترین ساکنان بومی آسیای مرکزی و افغانستان بوده اند و امروزه افزون بر این مناطق، در ایران، پاکستان، شمال هندوستان و در ناحیۀ سین کیانگ چین نیز به سر می بـرند ( نک : بارتـولـد، «تاجیکان»، 73؛ عمرزاده، 262، 268؛ افشار، 82 - 84؛ دیوانه قل، 189؛ میراحمدی، 238؛ سیدی، «تاجیکها. . . »، 305؛ همام، 89 - 90؛ سجادیه، 181 ) .
برخی نام «تاجیک» را از قبیله ای به نام «تاج» گرفته اند ( نک : داعی الاسلام، ذیل «تاجیک»؛ ذهنی، 216؛ قس: صدیقی، 229؛ عینی، 41 - 42؛ یعقوب شاه، 212 - 213، جم : منسوب به تاج به معنای افسر، دیهیم، کلاه کیانی ) ، و برخی تاج را صورت مقلوب واژۀ «جـات» دانستـه اند ( نک : سجادیـه، 177 ) . همچنین «تاجیک» همـان آریـایی و پـاک و نجیب و اصیـل زاده و میهمان نـواز معنا می دهد ( نک : یعقوب شاه، 218 - 220 ) .
در متون پهلوی واژۀ «تاژیکان»، به معنای «عرب» آمده است: «که ما چه دیدیم از دشت تاژیکان» و «بیاوریم کین تاژیکان» ( در قطعه شعر مربوط به بهرام ورجاوند، نک : متون پهلـوی، 160 - 161؛ نیـز بهار، 161 ) و بـاز از آمدنِ تاژیکان به ایرانشهر و رواج بخشیدن ایشان دُش دینی و دُش خواهی را ( نک : بندهش، 31 ) . سبئوس، تاریخ نگار ارمنی، نیز واژۀ تاجیک را همه جا به معنی «عرب، اعراب» آورده است ( نک : سبئوس1، جم ؛ مسلمانیان قبادیانی، تاجیکان. . . ، 13؛ نیز نک : بارتولد، همان، 54 ) .
تاژیک و تاجیک به معانی گوناگون ضد و نقیض دیگری هم آمده است، مانند کودک عرب؛ قبیله ای از قبایل عرب؛ فرزند عرب که در میان عجم زاده و بزرگ شده است؛ طایفۀ غیرعرب، ترک و تبعۀ ترک و طایفۀ غیر ترک ( نک : برهان قاطع، نیز نفیسی، علی اکبر، ذیل تاجیک؛ رامپوری، 183؛ دایرة المعارف فارسی، 1/591؛ میراحمدی، 237 ) .
1. Sebeos
برخی تاجیک را قومی از اقوام مغول پنداشته اند، در صورتی که مغولان غیر خود را تاجیک می نامیدند ( آقه باش قاجار، 271 -
272؛ بارتولد، همان، 61 ) و پان ترکیستها، مسلمانان شیعۀ شهر بخارا را فارس ـ تاجیک و سنیهای بخارا و اطراف آن را ازبک می خواندند؛ از این رو، بیشتر تاجیکان بخارا را ازبک می دانستند ( نک : محیی الدینف، 375؛ اکرامی، 362 ) .
برخی نیز تاجیک را از ریشۀ «تات» و قومی آریایی ( افشار، 81؛ محیط طباطبایی، 108 بب ؛دبیرسیاقی، 118بب ؛ قس: بارتولد، همان، 59 ) ، و برخی هم آمیزه ای از قوم عرب و ایرانی، بعد از تسخیر ایران به وسیلۀ مسلمانان عرب می دانند ( کارلس، 155؛ قس: نفیسی، سعید، 136؛ نیز فیلد، 134، که تاجیکها را از نسل عربهایی می داند که در اوایل دورۀ مسیحیت یمن را ترک کرده، به شمال رفتند ) . سرزمین تاجیک، در سدۀ 6 م یکی از بخشهای مهم امپراتوری هخامنشیان بود. به نوشتۀ سوندرمان سغدیان عربها را «تاژیک» می گفته اند ( نک : فرای، 113 ) ، اما او خود «تاجیکها» را مانویانی دانسته است که به فارسی نو صحبت می کنند، و از سدۀ 3ق/ 9م ادبیات مانوی برجسته ای به فارسی نو پدید آورده اند ( نک : ص 56، 57 ) .
در سالنامه های چینی سدۀ 2م، از قومی به نامهای هماهنگ «ته آجی1»و «تائوچی2» یاد شده است که احتمال قوی می رود، صورت پیشین «تاجیک» در زبان چینیها باشد ( نک :مسلمانیان قبادیانی، همان، 17؛ نیز سجادیه، 179 ) . تبتیها برای واژۀ تاجیک این صورتها را آورده اند:gzigs - , stag - gzig, rta - mjug, stag - bzhi, rtag ta - zig ( نک : کوزنتسف، 45 ) . بنابر گزارش نویسنده ای چینی در کتاب خود ( تألیف: 694م ) ، ساکنان تخارستان را که در سدۀ 1 ق م می زیسته اند، «داشی» می گفته اند که یقیناً تاجیکِ امروزه اند ( نک : نعمتف، 241 - 242؛ نیز مسلمانیان قبادیانی، همان، 18 ) . به گفتـۀ تورسان زاده، نام تاجیـک از آغاز پیدایش بر همۀ پارسی گویان عجم به کار رفته است ( ص60؛ نیز نک : جاوید، 202 ) .
محیط طباطبایی با توجه به ابهام و تعقید کلمۀ تاجیک باور دارد که این کلمه صفتی برای ایرانی فارسی زبان بوده، و بر غیر ایرانی اطلاق نمی شده است و تاجیکها از قبیلۀ «طی» عرب نبوده اند و در اسناد کهنه و نو یافتۀ ختنی در سدۀ 4 ق صورت «تژیک» آمده است ( ص 104، 108، 113؛ نیز نک : یعقوب شاه، 242، 247، که تاجیکها را قومی آریایی نژاد خوانده، و بر این باور است که تاجیک نام جدید نژادی تمام آریایی و فارسی زبان است ) .
1. taājī 2. tāuchī 3. tajignī
در دیوان لغات الترک نیز کلمۀ «تَژک» به معنای تاجیک آمده است ( کاشغری، 466؛ دبیرسیاقی، 152 ) . داعی الاسلام در فرهنگ نظام ( ذیل تاجیک ) ، تاجیک را نسل ایرانی و فارسی زبان، و این نام را مبدل «تازیک» دانسته، و از نسل تازی ( عرب ) بودن و در میان عجم بزرگ شدن تاجیکها را صحیح ندانسته است و می گوید: تاجیک در افغانستان و ترکستان به فارسی زبانان در مقابل «ترک» گفته می شود ( برای تلفظ تازیک به جای تاجیک، نک : یعقوب شاه، 235 - 236 ) .
در آسیای مرکزی به عربهای ساکن در بخارا، سمرقند، نسف، ترمذ، کولاب و قبادیان که از بازماندگان عربهایی هستند که در عهد کهن آمده، و در آنجاها ماندگار شده اند، تاجیک نمی گویند. به گفتۀ سمعانی عربهای قبادیان از عربهای قبیلۀ تمیم بوده اند ( 4/440 ) . اینها امروزه هم خود را عرب می دانند، اگر چه زبان مادری خود را فراموش کرده، و مانند تاجیکها دری گفتار شده اند و از عربهای بخارا فقط بخشی تا آغاز سدۀ 14ش/20م زبان مادری خود را حفظ کرده بودند ( نک : نسیم، 169 بب ( . طبق رسوم عربهای آسیـای مرکـزی، پسران عرب حق ازدواج با دختران تاجیک را داشتند، اما پسران تاجیک نمی توانستند با دختران عرب ازدواج کنند ( یادداشتهای مؤلف ) .
کسروی به نقل از حمدالله مستوفی از بومیان فارسی زبان آذربایجان با نام «تاجیکان» یاد می کند ( ص 39 - 41؛ نیز نک : شکورزاده، 159 ) و مینوی بر این باور است که مراد از تاجیک ( تاژیک و تازیک ) در کتب فارسی، اتباع و ساکنان ایرانی مناطق ایرانی نشین بوده، و این نامی است که ترکان بر ایر . . .
برخی نام «تاجیک» را از قبیله ای به نام «تاج» گرفته اند ( نک : داعی الاسلام، ذیل «تاجیک»؛ ذهنی، 216؛ قس: صدیقی، 229؛ عینی، 41 - 42؛ یعقوب شاه، 212 - 213، جم : منسوب به تاج به معنای افسر، دیهیم، کلاه کیانی ) ، و برخی تاج را صورت مقلوب واژۀ «جـات» دانستـه اند ( نک : سجادیـه، 177 ) . همچنین «تاجیک» همـان آریـایی و پـاک و نجیب و اصیـل زاده و میهمان نـواز معنا می دهد ( نک : یعقوب شاه، 218 - 220 ) .
در متون پهلوی واژۀ «تاژیکان»، به معنای «عرب» آمده است: «که ما چه دیدیم از دشت تاژیکان» و «بیاوریم کین تاژیکان» ( در قطعه شعر مربوط به بهرام ورجاوند، نک : متون پهلـوی، 160 - 161؛ نیـز بهار، 161 ) و بـاز از آمدنِ تاژیکان به ایرانشهر و رواج بخشیدن ایشان دُش دینی و دُش خواهی را ( نک : بندهش، 31 ) . سبئوس، تاریخ نگار ارمنی، نیز واژۀ تاجیک را همه جا به معنی «عرب، اعراب» آورده است ( نک : سبئوس1، جم ؛ مسلمانیان قبادیانی، تاجیکان. . . ، 13؛ نیز نک : بارتولد، همان، 54 ) .
تاژیک و تاجیک به معانی گوناگون ضد و نقیض دیگری هم آمده است، مانند کودک عرب؛ قبیله ای از قبایل عرب؛ فرزند عرب که در میان عجم زاده و بزرگ شده است؛ طایفۀ غیرعرب، ترک و تبعۀ ترک و طایفۀ غیر ترک ( نک : برهان قاطع، نیز نفیسی، علی اکبر، ذیل تاجیک؛ رامپوری، 183؛ دایرة المعارف فارسی، 1/591؛ میراحمدی، 237 ) .
1. Sebeos
برخی تاجیک را قومی از اقوام مغول پنداشته اند، در صورتی که مغولان غیر خود را تاجیک می نامیدند ( آقه باش قاجار، 271 -
272؛ بارتولد، همان، 61 ) و پان ترکیستها، مسلمانان شیعۀ شهر بخارا را فارس ـ تاجیک و سنیهای بخارا و اطراف آن را ازبک می خواندند؛ از این رو، بیشتر تاجیکان بخارا را ازبک می دانستند ( نک : محیی الدینف، 375؛ اکرامی، 362 ) .
برخی نیز تاجیک را از ریشۀ «تات» و قومی آریایی ( افشار، 81؛ محیط طباطبایی، 108 بب ؛دبیرسیاقی، 118بب ؛ قس: بارتولد، همان، 59 ) ، و برخی هم آمیزه ای از قوم عرب و ایرانی، بعد از تسخیر ایران به وسیلۀ مسلمانان عرب می دانند ( کارلس، 155؛ قس: نفیسی، سعید، 136؛ نیز فیلد، 134، که تاجیکها را از نسل عربهایی می داند که در اوایل دورۀ مسیحیت یمن را ترک کرده، به شمال رفتند ) . سرزمین تاجیک، در سدۀ 6 م یکی از بخشهای مهم امپراتوری هخامنشیان بود. به نوشتۀ سوندرمان سغدیان عربها را «تاژیک» می گفته اند ( نک : فرای، 113 ) ، اما او خود «تاجیکها» را مانویانی دانسته است که به فارسی نو صحبت می کنند، و از سدۀ 3ق/ 9م ادبیات مانوی برجسته ای به فارسی نو پدید آورده اند ( نک : ص 56، 57 ) .
در سالنامه های چینی سدۀ 2م، از قومی به نامهای هماهنگ «ته آجی1»و «تائوچی2» یاد شده است که احتمال قوی می رود، صورت پیشین «تاجیک» در زبان چینیها باشد ( نک :مسلمانیان قبادیانی، همان، 17؛ نیز سجادیه، 179 ) . تبتیها برای واژۀ تاجیک این صورتها را آورده اند:gzigs - , stag - gzig, rta - mjug, stag - bzhi, rtag ta - zig ( نک : کوزنتسف، 45 ) . بنابر گزارش نویسنده ای چینی در کتاب خود ( تألیف: 694م ) ، ساکنان تخارستان را که در سدۀ 1 ق م می زیسته اند، «داشی» می گفته اند که یقیناً تاجیکِ امروزه اند ( نک : نعمتف، 241 - 242؛ نیز مسلمانیان قبادیانی، همان، 18 ) . به گفتـۀ تورسان زاده، نام تاجیـک از آغاز پیدایش بر همۀ پارسی گویان عجم به کار رفته است ( ص60؛ نیز نک : جاوید، 202 ) .
محیط طباطبایی با توجه به ابهام و تعقید کلمۀ تاجیک باور دارد که این کلمه صفتی برای ایرانی فارسی زبان بوده، و بر غیر ایرانی اطلاق نمی شده است و تاجیکها از قبیلۀ «طی» عرب نبوده اند و در اسناد کهنه و نو یافتۀ ختنی در سدۀ 4 ق صورت «تژیک» آمده است ( ص 104، 108، 113؛ نیز نک : یعقوب شاه، 242، 247، که تاجیکها را قومی آریایی نژاد خوانده، و بر این باور است که تاجیک نام جدید نژادی تمام آریایی و فارسی زبان است ) .
1. taājī 2. tāuchī 3. tajignī
در دیوان لغات الترک نیز کلمۀ «تَژک» به معنای تاجیک آمده است ( کاشغری، 466؛ دبیرسیاقی، 152 ) . داعی الاسلام در فرهنگ نظام ( ذیل تاجیک ) ، تاجیک را نسل ایرانی و فارسی زبان، و این نام را مبدل «تازیک» دانسته، و از نسل تازی ( عرب ) بودن و در میان عجم بزرگ شدن تاجیکها را صحیح ندانسته است و می گوید: تاجیک در افغانستان و ترکستان به فارسی زبانان در مقابل «ترک» گفته می شود ( برای تلفظ تازیک به جای تاجیک، نک : یعقوب شاه، 235 - 236 ) .
در آسیای مرکزی به عربهای ساکن در بخارا، سمرقند، نسف، ترمذ، کولاب و قبادیان که از بازماندگان عربهایی هستند که در عهد کهن آمده، و در آنجاها ماندگار شده اند، تاجیک نمی گویند. به گفتۀ سمعانی عربهای قبادیان از عربهای قبیلۀ تمیم بوده اند ( 4/440 ) . اینها امروزه هم خود را عرب می دانند، اگر چه زبان مادری خود را فراموش کرده، و مانند تاجیکها دری گفتار شده اند و از عربهای بخارا فقط بخشی تا آغاز سدۀ 14ش/20م زبان مادری خود را حفظ کرده بودند ( نک : نسیم، 169 بب ( . طبق رسوم عربهای آسیـای مرکـزی، پسران عرب حق ازدواج با دختران تاجیک را داشتند، اما پسران تاجیک نمی توانستند با دختران عرب ازدواج کنند ( یادداشتهای مؤلف ) .
کسروی به نقل از حمدالله مستوفی از بومیان فارسی زبان آذربایجان با نام «تاجیکان» یاد می کند ( ص 39 - 41؛ نیز نک : شکورزاده، 159 ) و مینوی بر این باور است که مراد از تاجیک ( تاژیک و تازیک ) در کتب فارسی، اتباع و ساکنان ایرانی مناطق ایرانی نشین بوده، و این نامی است که ترکان بر ایر . . .
تاجیک یا تاتجْک واژه ای ترکی از مصدر "تات"
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
منبع واژه تات:"دیوان لغات الترک" شیخ محمود کاشغری
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
تات: ترکان به فارس ها تات میگفتند و این واژه فقط در مورد فارس ها کاربرد داشت نه عرب ها، تاتجْک یعنی تاتی، تات زبان، قوم تات
این واژه ربطی به کلمه تازئ ندارد تازئ را ترکان به هر قوم غریبه از جمله فارس ها و عرب ها اطلاق میکردند و بعدها فارس ها آن را به عرب ها بکار بردند.
تازئ: یعنی غریبه و ناشناس و قوم غیرخودی
و هیچ قومی به خود عنوان غریبه را نمیدهد پس تاجیک از تازیک نیست، در تاریخ از واژه حمله تازی و تازیان استفاده مکرر شده که معنی غاتگران غریبه را دارد
برای تازئ در دیوان لغات ترک هم همین معنی آمده است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
منبع واژه تات:"دیوان لغات الترک" شیخ محمود کاشغری
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
تات: ترکان به فارس ها تات میگفتند و این واژه فقط در مورد فارس ها کاربرد داشت نه عرب ها، تاتجْک یعنی تاتی، تات زبان، قوم تات
این واژه ربطی به کلمه تازئ ندارد تازئ را ترکان به هر قوم غریبه از جمله فارس ها و عرب ها اطلاق میکردند و بعدها فارس ها آن را به عرب ها بکار بردند.
تازئ: یعنی غریبه و ناشناس و قوم غیرخودی
و هیچ قومی به خود عنوان غریبه را نمیدهد پس تاجیک از تازیک نیست، در تاریخ از واژه حمله تازی و تازیان استفاده مکرر شده که معنی غاتگران غریبه را دارد
برای تازئ در دیوان لغات ترک هم همین معنی آمده است.
تاجیک:قومی عرب نژاد در آسیای مرکزی، افغانستان و ایران در اصل شاخه ای از اعراب طی یمن که زبانشان در اثر همنشینی با کولی ها به شاخه ای از زبان هندی که تاجیکی نامیده می شود تغییر یافته است
تاجیک:به گفته آقای الیس از موزه بریتانیا، در حالی که نویسندگان متقدم ارمنی برای اعراب از کلمه تاجیک استفاده کرده اند، ارامنه فعلی آن را به ترکان و امپراتوری ترک [عثمانی] و حتی به تمام مسلمانان تحمیل کرده اند
( پاورقی ۱:از همین جاست که اعراب در گزارشات چینی های متقدم از غرب، به عنوان تا - هی شناخته شده اند. [هاورث]
پاورقی۲: پروفسور نلدکه معلومات بسیار مفیدی به آقای راس داده مبنی بر اینکه تاجیک ( به عبارت بهتر تاچیک ) و تازی، یک کلمه هستند، فقط اولی قدیمی تر از دومی است. چیک به معنی 《تعلق داشتن》 است و در این صورت معنی آن 《متعلق به قبیله تای》 خواهد بود. چیک در فارسی معاصر به زی تبدیل شده است. )
منبع:تاریخ رشیدی
تالیف:میرزا محمد حیدر دوغلات
( پاورقی ۱:از همین جاست که اعراب در گزارشات چینی های متقدم از غرب، به عنوان تا - هی شناخته شده اند. [هاورث]
پاورقی۲: پروفسور نلدکه معلومات بسیار مفیدی به آقای راس داده مبنی بر اینکه تاجیک ( به عبارت بهتر تاچیک ) و تازی، یک کلمه هستند، فقط اولی قدیمی تر از دومی است. چیک به معنی 《تعلق داشتن》 است و در این صورت معنی آن 《متعلق به قبیله تای》 خواهد بود. چیک در فارسی معاصر به زی تبدیل شده است. )
منبع:تاریخ رشیدی
تالیف:میرزا محمد حیدر دوغلات
کلمات دیگر: