کلمه جو
صفحه اصلی

کلیات


مترادف کلیات : اصول، مبادی، مجموعه

متضاد کلیات : جزئیات

برابر پارسی : دیوان، مهینگان

فارسی به انگلیسی

canon, generalities, sketch, poetical works, whole works, cycle, work

all, totality


generalities, whole works


canon, generalities, sketch


مترادف و متضاد

اصول، مبادی ≠ جزئیات


مجموعه


۱. اصول، مبادی
۲. مجموعه ≠ جزئیات


فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع کلیه : ۱ - امور کلی : نواب و ملازمان او ( ابوالعلائمعری ) کار شهر میسازند مگر بکلیات ک رجوعی باو کنند ۲ - کلی ها : و آن کلیات نه اجسام بوند . توضیح بدانک ایزد عزوجل مبدعات پدید آورد ابداع نخستین مبدع بگفت حکمائ اوایل عقل بود و بگفت اسلامیان ( وی ) قلم کتاب بود از آن دیگر نفس و سدیگر طبیعت و این سه را کلیات گفتند . یا کلیات خمس . کلیات از نظر ذاتی و عرضی بودن نسبت بافراد خود بر پنج نوعند بدین بیان که : کلی یا ذاتی مصادیق و افراد خود است و یا عرضی . قسم اول که ذاتی است یا ما به الاشتراک میان چند نوع است و بعبارت دیگر جزئ مشترک میان انواع مختلف است آنرا جنس مینامند و یا ذاتی مخصوص است و مخصوص بیک نوع است در این صورت آنرا فصل مینامند . و یا مرکب از مجموع جنس و فصل است که عین حقیقت و تمام حقیقت افراد است آنرا نوع نامند . قسم دوم که عرضی است یا عرضی خاص است یعنی مخصوص بیک نوع است و یا مشترک میان چند نوع که عرض عام نامند . مثال جنس حیوانیت نسبت بانسان و دیگر حیوانات و مثال نوع حیوان ناطق نسبت بانسان و حیوان ناهق نسبت به حمار و حیوان صاهل نسبت به اسب و مثال فصل ناطق تنها نسبت به انسان و ناهق تنها نسبت به حمار و مثال عرض خاص تعجب و ضحک نسبت به انسان و مثال عرض عام حرکت و حس نسبت به حیوان است ۳ - مجموع. آثار نظم و نثر یک شاعر و نویسنده : کلیات نظامی کلیات سعدی کلیات صائب . ۴ - بخشی از یک کتاب که از اصول کلی بحث کند : کلیات قانون در عبارات تو توضیحات منهاج نجات در اشارات تو کلیات قانون و شفا . ( سلمان ساوجی )

فرهنگ معین

(کُ لّ یّ ) [ ع . ] جِ کلیه .

لغت نامه دهخدا

کلیات . [ ک ُل ْ ] (ع اِ) ج ِ کُلیَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ِ کلیة. قلوه ها. گرده ها. کُلی ̍. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کلیة شود.


کلیات . [ ک ُل ْ لی یا ] (ع اِ) ج ِ کُلّیَّه . چیزهای کلی و همادیان . (ناظم الاطباء). امور کلی . (فرهنگ فارسی معین ). مقابل جزئیات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): نواب و ملازمان او کار شهر می سازند مگر به کلیات که رجوعی به او کنند. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو). لیکن تو به یک اشارت بر کلیات و جزویات فکرت من واقف گشتی . (کلیله و دمنه ).
چونکه کلیات را رنج است و درد
جزو ایشان چون نباشد روی زرد.

مولوی .


|| در اصطلاح منطق ، کلی ها. (فرهنگ فارسی معین ) : و آن کلیات نه اجسام بوند. (مصنفات باباافضل ، از فرهنگ فارسی معین ). بدانک ایزد عز و جل مبدعات پدید آورد، ابداع نخستین مبدع ، به گفت حکماء اوایل عقل بود و به گفت اسلامیان (وی ) قلم کتاب بود، از آن دیگر نفس ، و سدیگر طبیعت ، این سه را کلیات گفتند. (شرح قصیده ٔ ابوالهیثم فرهنگ فارسی معین ).
- کلیات خمس ؛ (در اصطلاح منطق ) در منطق پنج کلی است : اول جنس چون حیوان ، دوم نوع چون انسان ، سوم فصل چون ناطق ، چهارم خاصه چون ضاحک ، پنجم عرض عام چون ماشی . (آنندراج ) (غیاث ). کلیات از نظر ذاتی و عرضی بودن نسبت به افراد خود بر پنج نوعند، بدین بیان که کلی یا ذاتی مصادیق و افراد خود است و یا عرضی . قسم اول که ذاتی است یا مابه الاشتراک میان چند نوع است و بعبارت دیگر جزء مشترک میان انواع مختلف است آن را جنس می نامند، و یا ذاتی مخصوص است و مخصوص به یک نوع است ، در این صورت آن را فصل می نامند. و یا مرکب از مجموع جنس و فصل است که عین حقیقت و تمام حقیقت افراد است ، یا عرض خاص است یعنی مخصوص یک نوع است و یا مشترک میان چند نوع که عرض عام نامند. مثال جنس ، حیوانیت نسبت به انسان و دیگر حیوانات و مثال نوع ، حیوان ناطق نسبت به انسان و حیوان ناهق نسبت به حمار و حیوان صاهل نسبت به انسان و ناهق تنها نسبت به حمار، و مثال عرض خاص ، تعجب و ضحک نسبت به انسان و مثال عرض عام ، حرکت و حس نسبت به حیوان است . (فرهنگ علوم عقلی ، تألیف سید جعفر سجادی ). ایساغوجی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ایساغوجی شود. || همگی کلام یک مصنفی مانند کلیات سعدی و کلیات نظامی . (ناظم الاطباء). مجموعه ٔ آثار نظم و نثر یک شاعر و نویسنده ؛ کلیات صائب . (از فرهنگ فارسی معین ). تمام انواع اشعار شاعری در یک یا چند مجلد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || بخشی از یک کتاب که از اصول کلی بحث کند؛ کلیات قانون (آن قسمت از کتاب قانون ابن سینا که از اصول کلی طب بحث کند). (فرهنگ فارسی معین ) :
در عبارات تو توضیحات منهاج نجات
در اشارات تو کلیات قانون و شفا.

سلمان ساوجی (از آنندراج ).



کلیات. [ ک ُل ْ ] ( ع اِ ) ج ِ کُلیَة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). ج ِ کلیة. قلوه ها. گرده ها. کُلی ̍. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). رجوع به کلیة شود.

کلیات. [ ک ُل ْ لی یا ] ( ع اِ ) ج ِ کُلّیَّه. چیزهای کلی و همادیان. ( ناظم الاطباء ). امور کلی. ( فرهنگ فارسی معین ). مقابل جزئیات. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ): نواب و ملازمان او کار شهر می سازند مگر به کلیات که رجوعی به او کنند. ( سفرنامه ناصرخسرو ). لیکن تو به یک اشارت بر کلیات و جزویات فکرت من واقف گشتی. ( کلیله و دمنه ).
چونکه کلیات را رنج است و درد
جزو ایشان چون نباشد روی زرد.
مولوی.
|| در اصطلاح منطق ، کلی ها. ( فرهنگ فارسی معین ) : و آن کلیات نه اجسام بوند. ( مصنفات باباافضل ، از فرهنگ فارسی معین ). بدانک ایزد عز و جل مبدعات پدید آورد، ابداع نخستین مبدع ، به گفت حکماء اوایل عقل بود و به گفت اسلامیان ( وی ) قلم کتاب بود، از آن دیگر نفس ، و سدیگر طبیعت ، این سه را کلیات گفتند. ( شرح قصیده ابوالهیثم فرهنگ فارسی معین ).
- کلیات خمس ؛ ( در اصطلاح منطق ) در منطق پنج کلی است : اول جنس چون حیوان ، دوم نوع چون انسان ، سوم فصل چون ناطق ، چهارم خاصه چون ضاحک ، پنجم عرض عام چون ماشی. ( آنندراج ) ( غیاث ). کلیات از نظر ذاتی و عرضی بودن نسبت به افراد خود بر پنج نوعند، بدین بیان که کلی یا ذاتی مصادیق و افراد خود است و یا عرضی. قسم اول که ذاتی است یا مابه الاشتراک میان چند نوع است و بعبارت دیگر جزء مشترک میان انواع مختلف است آن را جنس می نامند، و یا ذاتی مخصوص است و مخصوص به یک نوع است ، در این صورت آن را فصل می نامند. و یا مرکب از مجموع جنس و فصل است که عین حقیقت و تمام حقیقت افراد است ، یا عرض خاص است یعنی مخصوص یک نوع است و یا مشترک میان چند نوع که عرض عام نامند. مثال جنس ، حیوانیت نسبت به انسان و دیگر حیوانات و مثال نوع ، حیوان ناطق نسبت به انسان و حیوان ناهق نسبت به حمار و حیوان صاهل نسبت به انسان و ناهق تنها نسبت به حمار، و مثال عرض خاص ، تعجب و ضحک نسبت به انسان و مثال عرض عام ، حرکت و حس نسبت به حیوان است. ( فرهنگ علوم عقلی ، تألیف سید جعفر سجادی ). ایساغوجی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به ایساغوجی شود. || همگی کلام یک مصنفی مانند کلیات سعدی و کلیات نظامی. ( ناظم الاطباء ). مجموعه آثار نظم و نثر یک شاعر و نویسنده ؛ کلیات صائب. ( از فرهنگ فارسی معین ). تمام انواع اشعار شاعری در یک یا چند مجلد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || بخشی از یک کتاب که از اصول کلی بحث کند؛ کلیات قانون ( آن قسمت از کتاب قانون ابن سینا که از اصول کلی طب بحث کند ). ( فرهنگ فارسی معین ) :

فرهنگ عمید

۱. امور کلی، چیزهای کلی.
۲. مجموعۀ آثار نظم و گاه نثر یک شاعر یا نویسنده: کلیات سعدی.
* کلیات خمس: (منطق ) کلی هایی که در تعریف اشیا ذکر می شوند و عبارتند از: جنس مانند حیوانیت، نوع مانند انسانیت، فصل مانند ناطق بودن، خاصه مانند قوۀ خنده و عرض مانند نوشتن.

۱. امور کلی؛ چیزهای کلی.
۲. مجموعۀ آثار نظم و گاه نثر یک شاعر یا نویسنده: کلیات سعدی.
⟨ کلیات خمس: (منطق) کلی‌هایی که در تعریف اشیا ذکر می‌شوند و عبارتند از: جنس مانند حیوانیت، نوع مانند انسانیت، فصل مانند ناطق بودن، خاصه مانند قوۀ خنده و عرض مانند نوشتن.


دانشنامه عمومی

کلیات (در اصل، جمع کلیه) می تواند به موارد زیر اشاره کند:
کلی (فلسفه)
کتاب شناسی، فهرست نویسی و فرهنگ نویسی به عنوان یک حوزه
کلیات خمس، کلیات پنجگانه یا ایساغوجی از مباحث منطق صوری
دیوان شمس (کلیات شمس)
کلیات سعدی، مجموعه آثار سعدی

دانشنامه آزاد فارسی

کُلیّات
از لحن های هفده گانۀ موزون در موسیقی قدیم ایران. در موسیقی قدیم دو نوع لحن وجود داشت: موزون و غیر موزون. بنایی در رساله در موسیقی نوشته است که کلیات شامل جمع جمع ها و ادوار ایقاعی است.

فرهنگ فارسی ساره

مهینگان


فرهنگستان زبان و ادب

[علوم کتابداری و اطلاع رسانی] ← مجموعه آثار
{generalities, generalia} [علوم کتابداری و اطلاع رسانی] ← ردۀ کلیات


کلمات دیگر: