کلمه جو
صفحه اصلی

قلزم


مترادف قلزم : اقیانوس، بحر، دریا، یم

متضاد قلزم : بر، خشکی

فارسی به انگلیسی

clysma

مترادف و متضاد

اقیانوس، بحر، دریا، یم ≠ بر، خشکی


فرهنگ فارسی

بحر خزر ( قزوینی . یادداشتها ۱۷۳:۶ )
قدیم نام بندری بوده درساحل بحراحمرنزدیک مصب نیل، به معنی دریا و رود بزرگ نیزگویند
۱ - ( اسم ) دریا ( به طور اعم ) ۳ - رود بزرگ : و اگر چون ماهی جوشن پوش در قلزم پنج آب سکون سازد به عاقبت از بیم ماه رایت شاهنشاهی چون ماهی خود را در آب اندازد ... یا قلزم پنج شاخ . کف دست و انگشتان مرد سخاوتمند . یا قلزم نگون . آسمان فلک .

فرهنگ معین

(قُ زُ ) [ ع . ] (اِ. ) رود بزرگ ، دریای پرآب .

لغت نامه دهخدا

قلزم . [ ق ِ زِ ] (ع ص ) فرومایه ٔ ناکس . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


قلزم . [ ق ُ زُ ] (اِخ ) (دریای ...) این دریا به نام دریای موسی و دریای زیلعنیز نامیده میشود، و آن خلیج باریکی است که مانند زبان از دریای یمن بیرون آمده است . در این دریا فرعون و سپاهیانش غرق شدند. (از نخبةالدهر دمشقی ص 165).


قلزم . [ ق ُ زُ ] (اِخ ) رودی است در حوالی خوارزم . (آنندراج از رشیدی ).


قلزم . [ ق ُ زُ ] (اِخ ) نام شمشیر عمروبن معدیکرب . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).


قلزم . [ ق ُ زُ ] (اِخ ) نام شهری است میان مصر و مکه نزدیک کوه طور و به سوی آن مضاف است بحر قلزم بدان جهت که بر طرف آن واقع است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). یا آنکه فرومیبرد هرکه وی را سوار شود. (منتهی الارب ) (شرح قاموس ). شهری است در مصرکه میان آن و مصر سه روز فاصله است . این شهر بر ساحل دریا واقع است و سپس به سوی بلاد بجه منعطف میگردد ودارای کشت وزرع و باغ و درخت و آب نیست و مردم آب رااز چاههای دوردست برای مصرف خود می آورند. این شهر عمارتها دارد و لشکرگاه مصر و شام بدانجاست . محمولات مصر و شام برای حجاز و یمن از اینجا بارگیری می شود. یاقوت آرد: اینک این شهر ویران شده و بندر و لشکرگاه کشتی ها جایی است نزدیک بدان که آن را سویس خوانند و آنجا هم چندان آباد نیست و ساکنان کمی دارد. گروهی از دانشمندان به قلزم منسوبند. و آنجا که از قصبه های مصر یاد میکند گوید: رایه و قلزم از قصبه های قبلی مصر است و در قلزم فرعون غرق شد، و قلزم در اقلیم سوم است و طول آن 56 درجه و 30 دقیقه و عرض آن 28 درجه وثلث است . مهلیی گوید: به کوه قلزم کوهی پیوسته است که در آن مغناطیس یافت میشود. ابوالحسن بلخی گوید: آن قسمت از دریای هند که از قلزم تا محاذی بطن یمن است آن را دریای قلزم نامند. طول آن سی مرحله است و وسیعترین نقطه ٔ عرضی آن جایی است که فاصله ٔ آن سه شب راه است و رفته رفته این فاصله کم میشود تا آنکه در قسمتهایی از آن از طرفی میتوان طرف دیگر را دید تا آنکه به قلزم منتهی میگردد. جایی است که فرعون و یارانش در آن غرق شدند، و در مورد آن اختلاف است . ابن کلبی در این باره توصیفی دارد. رجوع به معجم البلدان شود.
دریای قلزم را قرزم نیز نامند. (برهان ) :
ای زرین نعل آهنین سم
وی سوسن گوش خیزران دم
با رای تو ذره است خورشید
با طبع تو قطره است قلزم .

انوری .



قلزم . [ ق ُ زُ ] (اِخ ) نهری است در غرناطه ٔ اندلس ، و اینک آن را حَدارﱡه نامند. (معجم البلدان ).


قلزم. [ ق ِ زِ ] ( ع ص ) فرومایه ناکس. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

قلزم. [ ق ُ زُ ] ( اِخ ) ( دریای... ) این دریا به نام دریای موسی و دریای زیلعنیز نامیده میشود، و آن خلیج باریکی است که مانند زبان از دریای یمن بیرون آمده است. در این دریا فرعون و سپاهیانش غرق شدند. ( از نخبةالدهر دمشقی ص 165 ).

قلزم. [ ق ُ زُ ] ( اِخ ) نام شهری است میان مصر و مکه نزدیک کوه طور و به سوی آن مضاف است بحر قلزم بدان جهت که بر طرف آن واقع است. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). یا آنکه فرومیبرد هرکه وی را سوار شود. ( منتهی الارب ) ( شرح قاموس ). شهری است در مصرکه میان آن و مصر سه روز فاصله است. این شهر بر ساحل دریا واقع است و سپس به سوی بلاد بجه منعطف میگردد ودارای کشت وزرع و باغ و درخت و آب نیست و مردم آب رااز چاههای دوردست برای مصرف خود می آورند. این شهر عمارتها دارد و لشکرگاه مصر و شام بدانجاست. محمولات مصر و شام برای حجاز و یمن از اینجا بارگیری می شود. یاقوت آرد: اینک این شهر ویران شده و بندر و لشکرگاه کشتی ها جایی است نزدیک بدان که آن را سویس خوانند و آنجا هم چندان آباد نیست و ساکنان کمی دارد. گروهی از دانشمندان به قلزم منسوبند. و آنجا که از قصبه های مصر یاد میکند گوید: رایه و قلزم از قصبه های قبلی مصر است و در قلزم فرعون غرق شد، و قلزم در اقلیم سوم است و طول آن 56 درجه و 30 دقیقه و عرض آن 28 درجه وثلث است. مهلیی گوید: به کوه قلزم کوهی پیوسته است که در آن مغناطیس یافت میشود. ابوالحسن بلخی گوید: آن قسمت از دریای هند که از قلزم تا محاذی بطن یمن است آن را دریای قلزم نامند. طول آن سی مرحله است و وسیعترین نقطه عرضی آن جایی است که فاصله آن سه شب راه است و رفته رفته این فاصله کم میشود تا آنکه در قسمتهایی از آن از طرفی میتوان طرف دیگر را دید تا آنکه به قلزم منتهی میگردد. جایی است که فرعون و یارانش در آن غرق شدند، و در مورد آن اختلاف است. ابن کلبی در این باره توصیفی دارد. رجوع به معجم البلدان شود.
دریای قلزم را قرزم نیز نامند. ( برهان ) :
ای زرین نعل آهنین سم
وی سوسن گوش خیزران دم
با رای تو ذره است خورشید
با طبع تو قطره است قلزم.
انوری.

قلزم. [ ق ُ زُ ] ( اِخ ) نهری است در غرناطه اندلس ، و اینک آن را حَدارﱡه نامند. ( معجم البلدان ).

فرهنگ عمید

دریا.
⟨ قلزم‌ نگون: [قدیمی، مجاز] آسمان. Δ در اصل نام دریای سرخ است.


دریا.
* قلزم نگون: [قدیمی، مجاز] آسمان. &delta، در اصل نام دریای سرخ است.

دانشنامه عمومی

قُلزُم از شهرها و بندرهای قدیم مصر بر کرانه خلیج سوئز و نقطه پایانی کانال سوئز در سوی دریای سرخ بود. قلزم در نزدیکی کوه طور واقع است از دوران باستان پایانه خاوری کانال قدیم سوئز به شمار می آمد.نام قدیم دریای سرخ در متون عربی و فارسی یعنی «دریای قلزم» از نام این شهر گرفته شده است.
مقدسی درباره قلزم می گوید: شهری باستانی در پایان دریای چین واقع است خشک و بی روح است نه آب دارد نه آبادی نه کشت و نه حیوان نه هیزم نه درخت نه انگور نه هیچ میوه، آب را با کشتی و با شتر از جائی در فاصله یک برید بنام سویس می آورند، آن هم آبی گندیده است. ایشان به متلک می گویند: خواربار قلزم از بلبیس، آبش از سویس، خوراک مردم آن گوشت تیس (الاغ) است، سقف هایش به مصرف سوخت می رسد، یکی از کثافت خانه های دنیا است، آب گرمابه هایش تلخ و رنج زا، راهش دشوار است ولی مسجدهای زیبا و کاخ های استوار و تجارت خانه های سودآور دارد. انبار مصر و بارانداز حجاز و کمک رسان به حاجیان بشمار می رود. روزی چیزی مورد نیاز را به یک درم خریدیم، ولی ناچار شدیم یک درم نیز برای نیاز همان بپردازیم. این خوره ناخوشایند هستند و یاد کردن آنها سودی ندارد.
در دهخدا: شهری است در مصر که میان آن و مصر سه روز فاصله است. این شهر بر ساحل دریا واقع است و سپس به سوی بلاد بجه منعطف می گردد و دارای کشت و زرع و باغ و درخت و آب نیست و مردم آب را از چاه های دوردست برای مصرف خود می آورند. این شهر عمارتها دارد و لشکرگاه مصر و شام بدانجاست. محمولات مصر و شام برای حجاز و یمن از اینجا بارگیری می شود.
یاقوت حموی: اینک این شهر ویران شده و بندر و لشکرگاه کشتی ها جایی است نزدیک بدان که آن را سویس خوانند و آنجا هم چندان آباد نیست و ساکنان کمی دارد. گروهی از دانشمندان به قلزم منسوبند. و آنجا که از قصبه های مصر یاد میکند گوید: رایه و قلزم از قصبه های قبلی مصر است و در قلزم فرعون غرق شد، و قلزم در اقلیم سوم است و طول آن ۵۶ درجه و ۳۰ دقیقه و عرض آن ۲۸ درجه و ثلث است.
مهلبی: به کوه قلزم کوهی پیوسته است که در آن مغناطیس یافت میشود.
ابوالحسن بلخی: آن قسمت از دریای هند که از قلزم تا محاذی بطن یمن است آن را دریای قلزم نامند. طول آن سی مرحله است و وسیع ترین نقطه ٔ عرضی آن جایی است که فاصله ٔ آن سه شب راه است و رفته رفته این فاصله کم می شود تا آنکه در قسمتهایی از آن از طرفی میتوان طرف دیگر را دید تا آنکه به قلزم منتهی میگردد. جایی است که فرعون و یارانش در آن غرق شدند، و در مورد آن اختلاف است.
نخبةالدهر دمشقی ص ۱۶۵: دریای قلزم: این دریا به نام دریای موسی و دریای زیلعنیز نامیده میشود، و آن خلیج باریکی است که مانند زبان از دریای یمن بیرون آمده است. در این دریا فرعون و سپاهیانش غرق شدند.
یاقوت حموی: (برقز) آن نیز شاخه ای از دریای هند است، از سرزمین بربر و سودان که در بحر زنگ یاد شد و عدن آغاز می شود و به سوی باختر کشیده شده تا به شهر «قلزم» نزدیک مصر پایان یابد، و به نام آن «قلزم» خوانده و هر بخش آن به نام جایگاهی که از آن می گذرد نامیده شود. در کرانه جنوبی آن، سرزمین بربر و حبشه، و در خاور آن کرانه سرزمین عربستان است. دست چپ کسی که به درون قلزم آید پایانه بربرستان است و سپس به «زیلع» و «حبشه» و در پایان به «بجا» که پیش از این یاد کردم می رسد. دست راست او «عدن» و «مندب» است و این تنگه ای در کوه در سرزمین یمن بوده است که جلو پیشرفت دریا را در خاک یمن گرفته بود، گویند برخی از شاهان باستانی برای غرق کردن دشمن، میان این کوه را با دست افزار به اندازه دو یا سه پرتاب تیر بدرید و آب را باز کرد و چون نتوانست جلو آن را بگیرد ملتهایی را غرق کرد و شهرهایی بی شمار از یمن را به زیر گرفت. پس کرانه خاوری قلزم از سرزمین یمن و «جدّه» و «جار» و «ینبع» و «مدین» شهر شعیب پیامبر و «ایله» می گذرد و به قلزم می رسد و این جایگاهی است که فرعون و قوم او در آن غرق شدند. از این جایگاه تا فسطاط مصر هفت روز راه باشد سپس کرانه به جنوب می پیچد تا به «قصیر» رسد و آن بندرگاهی است در برابر «قوص» و میان آن دو، پنج روز راه است. سپس در یک نیم دایره به سوی «عیذاب» و سرزمین «بجاء» می پیچد و به حبشه می رسد. هرگاه خلیجی را که به سوی بصره می شود و خلیجی را که به سوی قلزم پیش رفته است در نظر گیریم جزیره عرب را میان دو خلیج ببینیم که دو سوم سرزمین عربستان را در میان گرفته است.
رومیان این محل را کاستروم (Castrum به معنی دژ) و یونانیان ‎Κλὐδμα‏ (Clysma به معنی نابودی) می نامیدند که نام قلزم شکل عربی شده نام یونانی آن یعنی کلیسما است.
در افسانه ها آمده است که محل غرق شدن فرعون که در تعقیب موسی بود در قلزم است و به این خاطر نام قلزم یعنی «نابودی» به آن داده شده است. داریوش بزرگ هخامنشی این محل را با کانالی به دریای مدیترانه پیوند داد و یکی از لوحه های داریوش نیز در نزدیکی قلزم کشف شده است.
همچنین در این شهر بود که مالک اشتر نخعی سردار سپاه علی بن ابی طالب توسط نیروهای تحت امر معاویه و بدست پیرمردی با شربت عسل مسموم گردید و کشته شد

دانشنامه آزاد فارسی

قُلْزُم
بندری قدیمی در شمال دریای سرخ که کالا های مصر و شام را برای حجاز و یمن از آن جا بارگیری می کردند و به همین سبب دریای سرخ (بحر احمر) را دریای قلزم می خواندند. این شهر در انتهای کانالی قرار داشت که رود نیل را به دریای سرخ متصل می کرد و داریوش اول هخامنشی آن را حفر کرده بود. امروز این شهر دیگر وجود ندارد و در کنار آن شهر سوئز را ساخته اند.

گویش مازنی

/ghelzem/ کوران - گود عمیق ۳محل ریزش و چرخش آب ۴چاله ای که در آن آب جمع شود – گودال عمیق

۱کوران ۲گود عمیق ۳محل ریزش و چرخش آب ۴چاله ای که در آن آب ...


پیشنهاد کاربران

مگر معانی کلمات سلیقه ایی است، ریشه یابی کلمه البته در تخصص عالمان ادبیات است، بنظرم در این شعر خوش نشسته ، ، ، ، ، ، تانظر جناب حداد چه باشد،


آن کلمه که در لغت نامه دهخدا به معنی فرومایه و ناکس آمده با کسره ( ق ) و ( ز ) ذکر شده است.

در لغت نامه دهخدا کلمه قلزم به معنی فرومایه و ناکس هم آمده است

عشق امر کل ما رقعه ای، او قلزم و ما جرعه ای/ او صد دلیل آورده و ما کرده استدلالها ( کلیات شمس تبریزی"از مولانا جلال الدین محمد مولوی رومی"_بدیع الزمان فروزانفر )
*در زبان تبری قارزِم یا قِرزِم و رُووار یا روبار برای واژه ی رودخانه. گَت قارزِم ( رودخانه پُرآب و بزرگ ) و خُورد"کیچیک" قارزِم ( رودخانه کم آب و کوچک )


کلمات دیگر: