کلمه جو
صفحه اصلی

کبر


مترادف کبر : تکبر، خودپسندی، خودپرستی، خودخواهی، خودستایی، عجب، غرور، کبار، مغروری، نخوت، نی

متضاد کبر : افتادگی

برابر پارسی : بزرگ، خود بزرگ بینی، خودخواهی، خودنمایی

فارسی به انگلیسی

advanced age, capers, caper-bush, haughtiness, insolence, pride, majority

haughtiness, pride


advanced age


majority


عربی به فارسی

درشت کردن , زير ذربين بزرگ کردن , بزرگ کردن


مترادف و متضاد

تکبر، خودپسندی، خودپرستی، خودپسندی، خودخواهی، خودستایی، عجب، غرور، کبار، مغروری، نخوت، ≠ افتادگی


نی


۱. تکبر، خودپسندی، خودپرستی، خودپسندی، خودخواهی، خودستایی، عجب، غرور، کبار، مغروری، نخوت،
۲. نی، ≠ افتادگی


فرهنگ فارسی

( اسم ) بزرگی فرو ختن خود گرفتن نخوت . یا به کبر . با تکبر با نخوت : [ الله دوست ندارد هر خرامند. بکبر فزن خویشتن ستای ] . ( کشف اسرار )
کلانتر قوم یا قریب تر ایشان

فرهنگ معین

(کِ بَ ) [ ع . ] (اِمص . ) پیری ، سالخوردگی .
(کِ ) [ ع . ] (اِمص . ) تکبر، خودبینی ، نخوت .
(کَ ) [ معر. ] (اِ. ) خفتان ، لباس جنگ .
(کَ بِ ) [ معر. ] (اِ. ) گیاهی است از ردة دو لپه ای های جدا گلبرگ که سردستة تیره ای به نام کبرها می باشد. بوته های گیاه مزبور اکثر به شکل درختچه می باشد و گاهی هم به صورت درخت درمی آید.

(کِ بَ) [ ع . ] (اِمص .) پیری ، سالخوردگی .


(کِ) [ ع . ] (اِمص .) تکبر، خودبینی ، نخوت .


(کَ) [ معر. ] (اِ.) خفتان ، لباس جنگ .


(کَ بِ) [ معر. ] (اِ.) گیاهی است از ردة دو لپه ای های جدا گلبرگ که سردستة تیره ای به نام کبرها می باشد. بوته های گیاه مزبور اکثر به شکل درختچه می باشد و گاهی هم به صورت درخت درمی آید.


لغت نامه دهخدا

کبر. [ ک َ ] ( اِ ) گبر. پهلوی است و به پارسی خفتان گویند. ( صحاح الفرس ). به زبان پهلوی خفتان جنگ را گویند. ( برهان ). جامه ای است که در جنگ پوشند مثل خفتان ، و کژاگن نیز گویندش. ( اوبهی ). خفتان را گویند. ( آنندراج ) :
یکی کبر پوشید زال دلیر
به جنگ اندرآمد به کردار شیر.
فردوسی.
ز اسبان جنگی فرود آمدند
هشیوار با کبر و خود آمدند.
فردوسی.
برفتند با نیزه و خود و کبر
همی گرد لشکر برآمد چو ابر.
فردوسی.
بفرمود تا جوشن و خود و کبر
ببردند با تیغ پیش هزبر.
فردوسی.
چو بشنید شد همچو یک پاره ابر
بسر برش پولاد و در تنش کبر.
فردوسی.
و رجوع به گبر شود.

کبر. [ ک َ ] ( ع مص ) زاید و کلان بر کسی بودن ( به سن ). ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

کبر. [ ک ِ ب َ ] ( ع مص ) به بزرگی غلبه کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). در قدر بزرگ شدن. کُبر. کبارة. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به کبر و کبارة شود. || بزرگ گردیدن و کلان و تن دار شدن. ( منتهی الارب ). || پیر و فرتوت شدن آدمی و جانور در سن. مَکبَر. ( اقرب الموارد ). رجوع به مکبر شود.

کبر. [ ک َ ب َ ] ( اِ ) درخت اصف و عامه آن را کُبّار و قُبّار گویند. ( از اقرب الموارد ). نباتی است وعامه آن را کُبار گویند. ج ، کِبار و اکبار. ( منتهی الارب ). رستنیی باشد که در سرکه پرورده کنند و خورند و در دواها نیز بکار برند خصوصاً خنازیر را نافع است اگر با سرکه طلا کنند و به عربی اصف خوانند. ( برهان ). میوه ترش مزه که از آن آچار سازند. فارسی آن کور با واو است و کبر معرب آن است. ( آنندراج ). قبار. ( داود انطاکی جزء 1 ص 141 ) ( منتهی الارب ). لصف. اَصف. کبر. خرنوب نبطی. کورز. کَورک. کور. اخلود. کورزه. ( یادداشت مؤلف ). نباتی است خاردار و پر شاخ و برگش باریک و غلاف گل او مثل زیتون و گلش سفید و در وسط آن چیزی شبیه به موی و ثمرش که خیار کبر نامند از بلوط درازتر و تخم او زرد و با رطوبت لزجه و در خرابه ها و کوهها بسیار می باشد و بیخ او و پوست بیخ آن قویتر از سایر اجزاست. ( تحفه حکیم مؤمن ). کبر دارای تخمدان یک خانه است و در خرابه ها می روید و گلهای آن شبیه به خاجیان است و غنچه های نشکفته آن برای ساختن ترشی بکار می رود و مدور است. ( گیاه شناسی حسین گل گلاب ص 210 ): پس نوشیروان صندوقی بخواست بگشاد و صندوقچه ای از او بیرون کرد و مشتی کبر از آنجا برآورد و رسول را داد گفت در ولایت شما از این بود؟ رسول گفت بسیار باشد نوشیروان گفت برو ملک هند را بگوی نخست ولایت خویش آبادان کن که همه ویران گشته است [ و کَور گرفته است ] بعد از آن طمع در مملکت آبادان کن که اگرتمامت مملکت من بگردی و یک بن کبر جویی نیابی و اگرمن بشنوم که در ولایت من یک بن کبر است عامل آنجا رابردار کنم. ( نصیحةالملوک چ جلال الدین همایی ص 111 ).

کبر. [ ک َ ] (اِ) گبر. پهلوی است و به پارسی خفتان گویند. (صحاح الفرس ). به زبان پهلوی خفتان جنگ را گویند. (برهان ). جامه ای است که در جنگ پوشند مثل خفتان ، و کژاگن نیز گویندش . (اوبهی ). خفتان را گویند. (آنندراج ) :
یکی کبر پوشید زال دلیر
به جنگ اندرآمد به کردار شیر.

فردوسی .


ز اسبان جنگی فرود آمدند
هشیوار با کبر و خود آمدند.

فردوسی .


برفتند با نیزه و خود و کبر
همی گرد لشکر برآمد چو ابر.

فردوسی .


بفرمود تا جوشن و خود و کبر
ببردند با تیغ پیش هزبر.

فردوسی .


چو بشنید شد همچو یک پاره ابر
بسر برش پولاد و در تنش کبر.

فردوسی .


و رجوع به گبر شود.

کبر. [ ک َ ] (ع مص ) زاید و کلان بر کسی بودن (به سن ). (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


کبر. [ ک ِ ب َ ] (ع مص ) به زاد برآمدن . (زوزنی ). به زاد برآمدن یعنی بزرگ ساله شدن . (یادداشت مؤلف ). بزرگ گردیدن و کلان و تن دار شدن . کلان سال گردیدن . (منتهی الارب ). کُبر. کَبارَة. مَکبَر.


کبر. [ ک َ ب َ ] (ع اِ) طبل . (منتهی الارب ). طبل . (معرب است ). (اقرب الموارد). ج ، کِبار، اَکبار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).


کبر. [ ک َ ب َ ](اِخ ) کوهی بزرگ که به صیمره متصل می شود. (معجم البلدان ). || ناحیه ای است به خوزستان . (معجم البلدان ) (منتهی الارب ).


کبر. [ ک ِ ] (ع اِ) معظم چیزی . || گناه بزرگ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) بزرگی . (منتهی الارب ) (ترجمان ترتیب عادل ص 81). شرف . (اقرب الموارد) . || رفعت و بلندی درشرف . (منتهی الارب ). رفعت در شرف . (از اقرب الموارد). || عظمت و تجبر. (از اقرب الموارد). عظمت و بزرگ منشی . شَنْخَفَة. عِنْزَهْوَة. تیه . (منتهی الارب ). خُیَلاء. (متن اللغة) (منتهی الارب ذیل خیل ). خَیَل . (منتهی الارب ذیل خیل ). جِبریّه . (منتهی الارب ذیل جبر). عَیدَه . عیدهه . عیدهیه . (یادداشت مؤلف ).


کبر. [ ک ِ ب َ ] (ع اِمص ) به زاد برآمدگی . (السامی ) (برهان ). بلند سالی . (برهان ). کلان سالی . پیری . (غیاث اللغات ). مقابل صغر.
- کبر سن ؛ کلانی و کلانسالی . پیری . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). سالخوردگی . (فرهنگ رازی ). بلندسالی . فزونی سال . (ناظم الاطباء) : امیرنصر به قضاء حق و کبر سن و قایم به لوازم اطاعت برادر وفا نمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 440). به حکم کبر سن به مدارات و مجانبت جانب مماراة و تفاری از وحشت و تجافی از کراهیت او پیش باز رفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 286).
- کبر جثه ؛ بزرگی و کلانی جثه .(ناظم الاطباء).


کبر. [ ک ِ ب َ ] (ع مص ) به بزرگی غلبه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). در قدر بزرگ شدن . کُبر. کبارة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به کبر و کبارة شود. || بزرگ گردیدن و کلان و تن دار شدن . (منتهی الارب ). || پیر و فرتوت شدن آدمی و جانور در سن . مَکبَر. (اقرب الموارد). رجوع به مکبر شود.


کبر. [ ک ُ ] (ع مص ) بزرگ گردیدن . || کلان و تن دار شدن . || (اِمص ) بزرگی . (منتهی الارب ). شرف . (اقرب الموارد). || (اِ) بزرگ هر چیز. (اقرب الموارد). معظم چیزی . (منتهی الارب ).
- کبرالقوم ؛ کلان و بزرگتر قوم . و اول شخص در خویشاوندان . و نزدیکتر از خویشان به رئیس طایفه . (ناظم الاطباء). فی الحدیث : الولاء للکبر؛ یعنی الولاء للابن دون ابن الابن . (منتهی الارب ).


کبر. [ ک ُ ب َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کبری . (منتهی الارب ) : انها لاحدی الکبر (قرآن 35/74). رجوع به کلمه ٔ کبری شود.


کبر. [ ک ُ ب ُرر ] (ع اِ) کُبْر. کُبُرَّة. کِبْرَة. کلانتر قوم یا قریب تر آنها به جد اعلا.(از منتهی الارب ). بزرگتر یا اقعد و اقرب ایشان (قوم ) در نسب . (از اقرب الموارد). رجوع به کِبرَة شود.


کبر. [ک ِ ] (ع اِمص ) برتنی . خودپسندی . کوچک شمردن دیگران و بزرگ دانستن خود. عجب . غرور. (ناظم الاطباء) (در تداول عامه ) فیس . افاده . (یادداشت مؤلف ) :
همه کبر و لافی بدست تهی
به نان کسان زنده ای سال و ماه .

معروفی .


بر او مردمی کو کبر دارد
بتر باشد هزاران ره ز کافر.

فرخی .


بینی آن رود نوازیدن با چندین کبر
بینی آن شعر سرائیدن با چندین ناز.

فرخی .


تا کم نشود کبر پلنگ از دل تو
موم ازدل من برند و سنگ از دل تو.

عنصری .


گل با دوهزار کبر و ناز وصلف است .

منوچهری .


چون که بمن بنگری ز کبر و سیاست
من چکنم گر ترا ضیاع و عقار است .

ناصرخسرو.


با همت باز باش و با کبر پلنگ
زیبا به گه شکار و پیروز به جنگ .

مسعودسعد.


هر که را بینی پر باد از کبر
آن نه از فربهی آن از ورم است .

سنائی .


پس از رنجانیدن جانوران و... و کبر و خیانت و دزدی احتراز نمودم . (کلیله و دمنه ).
کبر کجا کردی هرگز پلنگ
گر نبدی چون تو بروز شکار.

مختاری غزنوی .


همه همشهریان خاقانی
با وی از کبر در نیامیزند.

خاقانی .


در گوشه ها هزار جگر گوشه خورده ای
وز کبر گوشه ٔ کله اندرشکسته ای .

خاقانی .


پا بر سر درویشان از کبر منه یارا
در طشت فنا روزی بی تیغ سرت افتد.

عطار.


مرغ بی هنگام شد آن چشم او
از نتیجه ٔ کبراو و خشم او.

مولوی .


نشاید بنی آدم پاکزاد
که بر سر کند کبر و تندی و باد.

(گلستان ).


معتقدان و دوستان از چپ و راست منتظر
کبر رها نمی کند کز پس و پیش بنگری .

سعدی .


از کبر مدار هیچ در دل هوسی
کز کبر بجایی نرسیده است کسی .

بابا افضل .


|| بزرگی :
نفرین کنم ز درد فعال زمانه را
کو داد کبر و مرتبت این گوفشانه را.

شاکربخاری .


|| بزرگواری . (برهان ). || پندار. (یادداشت مؤلف ). || در تداول علم اخلاق ، بهتر دانستن خود است از دیگری چنانکه ضعة کمتر گردانیدن خود است از دیگری در محلی که تحقیر کرده شود و اضاعت حق شود و تواضع میان این هر دو است . پس فروتنی پسندیده و ضعة ناپسند است و خودپسندی و کبر نکوهیده و عزت نفس ستوده باشد. صاحب عوارف گفته است : که برای مؤمن روا نباشد که خود را به طمع خلق خوار سازد و گرامی داشتن روان آن است که آدمی نفس خود را بواجبی بشناسد و روان خویش را بزرگ و گرامی دارد و برای بهره های بی ارز و عاجل این جهان روان خویشتن را خوار و پست نسازد چنانکه کبر عدم معرفت آدمی است بنفس خود و فرود آوردن روان خویش باشد دون رتبه ٔ آن پس اگر تکبر بحق می کند عزت است و عزت محمود است چه گفته اند المتکبّران تکبر بحق فهو محمود و هو تکبر الفقراءعلی الاغنیاء استغناء باﷲ عما فی ایدیهم وان تکبر بغیر حق فهو مذموم و هو تکبر الاغنیاء علی الفقراء و لهذا بعضی گفته اند که کبر آن است که خود را از دیگری به ناحق و ناسزاوار بزرگ و بلند داند. (کشاف اصطلاحات الفنون ).
- کبر پلنگ ؛این حیوان به صفت نخوت و خویشتن بینی مثل است :
تا کم نشود کبر پلنگ از دل تو
موم از دل من برند و سنگ از دل تو.

عنصری .


آهوی بزمی تو با کبر پلنگانت چکار
آهوان را کی بود کبر پلنگ بربری .

عنصری .


ای خواب شبم برده به زلف شبرنگ
با چشم چو آهو چه کنی کبر پلنگ
پشت دلم از بس که جفا کردی و جنگ
چون زلف تو گوژ گشت وچون چشم تو تنگ .

ادیب صابر.


من همت باز دارم و کبر پلنگ
زانروی مرا نشست کوه آمد و سنگ .

مسعودسعد.



کبر. [ ک َ ب َ ] (اِ) درخت اصف و عامه آن را کُبّار و قُبّار گویند. (از اقرب الموارد). نباتی است وعامه آن را کُبار گویند. ج ، کِبار و اکبار. (منتهی الارب ). رستنیی باشد که در سرکه پرورده کنند و خورند و در دواها نیز بکار برند خصوصاً خنازیر را نافع است اگر با سرکه طلا کنند و به عربی اصف خوانند. (برهان ). میوه ٔ ترش مزه که از آن آچار سازند. فارسی آن کور با واو است و کبر معرب آن است . (آنندراج ). قبار. (داود انطاکی جزء 1 ص 141) (منتهی الارب ). لصف . اَصف . کبر. خرنوب نبطی . کورز. کَورک . کور. اخلود. کورزه . (یادداشت مؤلف ). نباتی است خاردار و پر شاخ و برگش باریک و غلاف گل او مثل زیتون و گلش سفید و در وسط آن چیزی شبیه به موی و ثمرش که خیار کبر نامند از بلوط درازتر و تخم او زرد و با رطوبت لزجه و در خرابه ها و کوهها بسیار می باشد و بیخ او و پوست بیخ آن قویتر از سایر اجزاست . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). کبر دارای تخمدان یک خانه است و در خرابه ها می روید و گلهای آن شبیه به خاجیان است و غنچه های نشکفته ٔ آن برای ساختن ترشی بکار می رود و مدور است . (گیاه شناسی حسین گل گلاب ص 210): پس نوشیروان صندوقی بخواست بگشاد و صندوقچه ای از او بیرون کرد و مشتی کبر از آنجا برآورد و رسول را داد گفت در ولایت شما از این بود؟ رسول گفت بسیار باشد نوشیروان گفت برو ملک هند را بگوی نخست ولایت خویش آبادان کن که همه ویران گشته است [ و کَور گرفته است ] بعد از آن طمع در مملکت آبادان کن که اگرتمامت مملکت من بگردی و یک بن کبر جویی نیابی و اگرمن بشنوم که در ولایت من یک بن کبر است عامل آنجا رابردار کنم . (نصیحةالملوک چ جلال الدین همایی ص 111).
هر هویجی باشدش کردی دگر
در میان باغ از سیر و کبر.

مولوی .


اگر چه هست کبر از اکابر سرخوان
چه خار می خورد از رشک جاه کنگر ما.

بسحاق اطعمه .


|| تره . گندنا (در تداول مردم گیلان ). (یادداشت مؤلف ).

فرهنگ عمید

بزرگ‌منشی؛ خودخواهی؛ خودنمایی؛ نخوت.


خفتان: یکی کبر پوشید زال دلیر / به جنگ اندر آمد به کردار شیر (فردوسی: ۱/۳۱۲ ).
۱. بزرگی، بزرگ سالی.
۲. (اسم ) [مقابلِ صِغَر] (فقه ) سن بلوغ که در دختران نه سالگی و در پسران پانزده سالگی است.
* کبرِ سن: سال خوردگی.
درختچه ای خاردار، با برگ های پهن و گل های سفید که مصرف دارویی دارد و از غنچۀ آن ترشی تهیه می شود.
بزرگ منشی، خودخواهی، خودنمایی، نخوت.

خفتان: ◻︎ یکی کبر پوشید زال دلیر / به جنگ اندر آمد به‌کردار شیر (فردوسی: ۱/۳۱۲).


درختچه‌ای خاردار، با برگ‌های پهن و گل‌های سفید که مصرف دارویی دارد و از غنچۀ آن ترشی تهیه می‌شود.


۱. بزرگی؛ بزرگ‌سالی.
۲. (اسم) [مقابلِ صِغَر] (فقه) سن بلوغ که در دختران نه‌سالگی و در پسران پانزده‌سالگی است.
⟨ کبرِ سن: سال‌خوردگی.


دانشنامه عمومی

کبر (گیاه). کبر با نام علمی Capparis spinosa، گیاهی از راسته میخک سانان، تیره کبریان، سرده کبرها است. این گیاه با نام های داغ قارپوزی، خیاروک، لگجی، لیجین، لیجون نیز شناخته می شود.
کبر گیاهی بومی مدیترانه، در آب و هوای مرطوب و گرم کشورهای قبرس، ایتالیا، یونان، آفریقای شمالی و برخی مناطق آسیا به عمل می آید.
کبر در ایران همچنین در بلندی های بالای ۲۵۰۰ متر در استان اردبیل(شهرستان پارس آباد) ایلام، فارس، بوشهر، کرمانشاه، خوزستان، کهگیلویه و بویراحمد، یزد، کرمان وجنوب استان کرمان جیرفت، عنبرآباد، کهنوج، رودبار، فاریاب، قلعه گنج و منوجان (ارتفاعات روستای اسلام آباد شیبکوه شهرستان منوجان) می روید. (به اسم محلی یاردون در ایلام و در دهلران به اسم «باکِه» شناخته می شود). در منطقه نوجین از بخش های شهرستان فراشبند در جنوب غرب استان فارس یکی از مرغوبترین میوه های گیاه کَبَر که به زبان بومی به آن لیجین یا لگجی گفته می شود به دست می آید و وارد بازارهای شهرستان های همسایه به ویژه کازرون می گردد.
این گیاه در ولایات بغلان و بدخشان افغانستان و هم در کشورهای تاجیکستان و ازبکستان می روید. این گیاه در استان کرمان شهرستان های جیرفت و عنبرآباد و ارزوئیه فراوان یافت می شود و با نام دک و دهک شناخته می شود و همچنین در روستای سیمکوئیه در استان یزد از توابع شهرستان بهاباد نیز یافت می شود، همچنین در شهرستان پلدشت در استان آذربایجان غربی به وفور یافت می شود. در ضمن در شهرستان رامهرمز استان خوزستان به وفور یافت می شود اکثریت مردم رامهرمز به آن لگجی می گویند و بیشتر میوه رسیده آن را به صورت خام می خورند وعده ای کم از مردم رامهرمز ازآن ترشی درست می کنند. در ضمن به عقیده مردم محلی غذای محبوب روباه در فصل بهار می باشد. در آبادان و جزیره مینو به زبان عربی به این گیاه که به صورت خودرو در بیشتر مناطق شهر و زمین های بایر اطراف و بیابان ها می روید شِفِلّح گفته می شود که اهالی از آن جهت خام خواری و همچنین تهیه ترشی استفاده می نمایند. همچنین این گیاه در کنار جاده اهواز اندیمشک و زمین های اطراف به صورت خودرو می روید.

فرهنگستان زبان و ادب

{Capparis} [زیست شناسی- علوم گیاهی] سرده ای از کَبَریان درختچه ای خاردار با تقریباً 50 گونه که در مناطق مدیترانه ای پراکنده هستند؛ از غنچه های کَبَر اروپایی در تهیۀ ترشی استفاده می شود

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تکبر یکی از رذائل اخلاقی هست که در آیات و روایات بسیار توبیخ شده هست.
تکبر از ماده کبر و آن حالتی در انسان است که بر اثر خودپسندی، خویش را برتر از دیگران ببیند. و فرق این با عجب، آن است که: انسان خود را شخصی بداند، و خودپسند باشد، اگرچه پای کسی دیگر در میان نباشد، ولی در کبر، باید پای غیر نیز در میان آید تا خود را از آن برتر داند و بالاتر بیند. و این کبر، صفتی است در نفس و باطن. و از برای این صفت، در ظاهر، آثار و ثمراتی است که اظهار آن آثار را تکبّر گویند.کبر از بزرگ ترین صفات رذیله است، و آفت آن بسیار، و گزند آن بی شمار است. چه بسیاراند از خواص و عوام که به واسطه این مرض به هلاکت رسیده اند. و چه بسا بزرگان دوران، که به این سبب گرفتار دام شقاوت گشته اند. حجاب بزرگی است که انسان را را از رسیدن به مرتبه فیوضات، و پرده ای است بزرگ تر برای انسان که مانع می شود مشاهده جمال سعادات، زیرا که: این صفت، مانع می گردد از کسب اخلاق حسنه. چون به واسطه این صفت، انسان بر خود بزرگی می بیند، که او را از تواضع و بردباری، و قبول نصیحت، و ترک حسد و غیبت و امثال این ها منع می کند. بلکه هیچ اخلاق بدی نیست مگر اینکه صاحب تکبّر محتاج به آن است به جهت محافظت عزّت و بزرگی خود. و هیچ صفت نیکی نیست مگر اینکه از آن عاجز است به سبب ترس از فوت برتری خود. و از این جهت آیات و اخبار در مذمت و انکار بر آن خارج از حد شمارش و یادآوری است.خدای تعالی می فرماید: «یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی کُلِّ قَلْبٍ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ؛ زنگ و چرک می فرستد خدا بر هر دل متکبری.» و می فرماید: «انَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرینَ؛ به درستی که خدا دوست ندارد تکبر کنندگان را.» و دیگر می فرماید: «سَاَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذینَ یَتَکَبَّروُنَ؛ به زودی بر می گردانم از آیات خود، روی کسانی را که تکبر می ورزند.» و باز می فرماید: «ادْخُلُوا اَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها فَبِئْسَ مَثْوی الْمُتَکَبِّرینَ؛ داخل شوید در درهای جهنم، در حالتی که مخلّد خواهید بود در آن، پس بد مقامی است مقام تکبرکنندگان.»امام علی (علیه السلام) مردم را نسبت به این رذیله اخلاقی هشدار داده و فرموده اند: مبادا به شرف و تبار و حسب و نسب و ثروت، خود را برتر از دیگران بدانید و علت فقر و محرومیت محرومان و ضعفا را از خدا بدانید. امام صادق (علیه السلام) فرموده اند: کسی که در خود نسبت به دیگران برتری ببیند از مستکبران و خود بزرگ نمایان است.
آثار تکبر
همچنین خداوند تبارک و تعالی در آیات ۱، و ۲، و ۷۵ تا ۷۷ سوره ص، ،۳۴و ۳۵ غافر، ،۱۴۶ اعراف، ،۶۰ زمر ،۶۱و ۶۲ اسراء، ، ۲۷ هود ،۱۲ و ۱۳ اعراف، و ۷۵ آل عمران، به ذکر آثار تکبر پرداخته هست.و آن آثاری است که باعث حقیرشمردن دیگری و برتری بر آن گردد، مانند: خودداری کردن از همنشینی با او، یا هم خوراکی با او، یا امتناع در پهلو نشستن با او، یا رفاقت او، و انتظار سلام کردن و توقّع ایستادن او، و پیش افتادن از او در راه رفتن، و تقدّم بر او در نشستن، و توجهی با او در سخن گفتن، و به حقارت با او سخن گفتن، و پند و موعظه او را ارزش دانستن، و امثال این ها.و آثاری همچون خروج از جنت، اسراف، اعراض از آیات خدا، افتراء به خدا، انتقام جوئی، بخل ورزی و ترویج آن، تحقیر مومنان، تضییع حقوق مردم، تمرد، جدال، حق ناپذیری، ختم قلب، خیانت، ریا، گناه و گمراهی از مهم ترین آثار تکبر و خودپسندی و غرور دانسته است.
متکبرین در روز قیامت
و حضرت پیغمبر (صلّی اللّه علیه و آله وسلم) فرمودند که: «داخل بهشت نمی شود هر که به قدر یک دانه خردل کبر در دل او باشد. و هر که خود را بزرگ شمارد و تکبر کند در راه رفتن، ملاقات خواهد کرد پروردگار را در حالتی که بر او غضبناک باشد.» و فرمودند که: «خداوند عالم فرموده: کبریا و بزرگی شایسته من است، و عظمت و برتری سزاوار من، هر که خواهد در یکی از این ها با من برابری کند او را به جهنم خواهم افکند.» و فرمودند که: «در روز قیامت از آتش جهنم گردنی بیرون خواهد آمد که دو گوش داشته باشد و دو چشم و یک زبان، و خواهد گفت که: من موکل به سه طایفه هستم: یکی: متکبرین. دیگری: کسانی که با خدا، خدای دیگری را خوانده اند. و سوم: کسانی که صورت، نقش می کرده اند.»و فرمودند که: «سه نفرند که خدای تعالی در روز قیامت با ایشان سخن نخواهد فرمود، و عمل ایشان را پاک نخواهد ساخت، و عذاب دردناک از برای ایشان خواهد بود: پیر زناکار، و پادشاه ستمگر، و متکبر بی خبر.» و نیز از آن حضرت روایت شده است که: «بد بنده ای است بنده ای که تکبر کند و از حد خود تجاوز نماید، و پروردگار قاهر بلند مرتبه را فراموش کند. و خداوند کبیر متعال را فراموش نماید. و بد بنده ای است بنده ای که به سهو و سرگرمی بیهوده بگذراند و گورستان و پوسیدن بدن ها را در آنجا فراموش کند.»و نیز از آن جناب روایت شده است که: «دشمن ترین شما به سوی ما، و دورترین شما از ما در روز آخرت، پرگویان، نازک گویان و متکبران اند.» و فرمودند که: «متکبرین را در روز قیامت محشور خواهند کرد به صورت مورچه های کوچک، که به جهت بی قدری که در نزد خدا دارند پایمال همه مردم خواهند شد.»و فرمودند که: «در جهنم وادی است که او را هبهب گویند و بر خدا ثابت است که هر جبار متکبری را در آن جای دهد.» و از کلام عیسی بن مریم است که: «همچنان که گیاه در زمین نرم می روید و بر سنگ سخت نمی روید، همچنین دانائی و حکمت جای می گیرد در دل اهل تواضع و فروتنی و جای نمی گیرد در دل متکبر. نمی بینید که هر که سر می کشد و سر خود را بلند می کند که به سقف رسد، سقف سر او را می شکند؟ و هر که سر خود را به زیر افکند، سقف بر سر او سایه می افکند و او را می پوشاند؟»زمانی که رحلت حضرت نوح (علیه السّلام) فرا رسید فرزندان خود را طلبید و گفت: شما را به دو چیز امر می کنم و از دو چیز منع می کنم: منع می کنم از شرک به خدا و کبر. و امر می کنم به گفتن «لا اله الا الله و سبحان الله و بحمده.» و روزی که حضرت سلیمان بن داود (علیهما السّلام) امر کرد که: مرغان و جن و انس بیرون آیند، پس بر بساط نشست و دویست هزار نفر از بنی آدم و دویست هزار نفر از جنّیان با او بودند و چه بسیار او به قدری بلند شد که صدای تسبیح ملائکه را در آسمان ها شنید سپس این قدر میل به پستی کرد که کف پای او به دریا رسید پس صدائی بلند شد که کسی می گوید: اگر در دل صاحب شما به قدر ذره ای کبر می بود او را به زمین فرو می بردند بیشتر از آنچه بلند کردند او را.»و از حضرت امام محمد باقر (علیه السّلام) روایت شده است که: «از برای متکبرین، در جهنم وادی است که آن را «سقر» نامند و از شدت حرارت خود به خدا شکایت کرد و اجازه خواست که یک نفس بکشد، وقتی نفس کشید، از نفس او جهنم سوخت.» و فرمود که: «متکبرین را در روز قیامت به صورت مورچگان محشور خواهند کرد و مردم ایشان را پایمال خواهند نمود تا خدا از حساب بندگان فارغ شود.» و فرمود که: «هیچ کس نیست که تکبر کند مگر اینکه در خود پستی می بیند، که می خواهد تکبر آن را بپوشاند.» و فرمود که: «دو ملک در آسمان هستند که موکل بندگان اند که هر که تواضع کند او را بلند مرتبه کنند، و هر که تکبر نماید او را پست مرتبه نمایند.» و فرمود که: «ستمگر ملعون، کسی است که به حق جاهل باشد و مردم را حقیر شمارد.»و فرمود که: «هیچ بنده ای نیست مگر اینکه او را حکمت و دانائی است. و ملکی است که نگاه می دارد آن حکمت را از برای او. پس اگر تکبر کرد می گوید: ذلیل شو، که خدا تو را ذلیل گردانید، پس او در پیش خود از همه کس بزرگ تر، و در نظر مردم از همه کس کوچک تر می شود. و اگر تواضع و فروتنی نمود می گوید: بلند مرتبه شو که خدا تو را بلند کرد، پس او در دل خود از همه کس کوچک تر می شود و در چشم مردم از همه کس بلندتر می گردد.»
زمینه تکبر
...

[ویکی الکتاب] معنی کَبُرَ: بزرگ است - گران است - دشوار است
معنی کَبِّرْ: بزرگ دار- تکبیر گو(از ائمه معصومین (علیهمالسلام) وارد شده که معنای تکبیر ( الله اکبر )این است که خدا از اینکه در وصف بگنجد بزرگتر است ، پس خدای تعالی از هر وصفی که ما با آن توصیفش کنیم ، و حتی از خود این وصف بزرگتر است)
معنی کِبَرَ: بزرگی - کهولت و پیری
معنی کُبَرِ: بزرگترینها (جمع کبری است)
معنی کِبْرٌ: کبر - بزرگنمایی
معنی کُبَّاراً: بسیار بزرگ (کبّار اسم مبالغه از کبر است )
معنی کِبْرِیَاءُ: بزرگی بسیار-سرخم نیاوردن در برابر هیچ کس(مبالغه در کبر را میرساند و در عظمتهای غیر حسی استعمال میشود ، که برگشت آن به کمال وجود و غیر متناهی بودن کمال او است )
معنی مُخْتَال: کسی است که دستخوش خیالات خود شده ، و خیالش او را در نظر خودش شخصی بسیار بزرگ جلوه داده ، در نتیجه دچار به کبر گشته ، از راه صواب گمراه شده است ( اسب را هم اگر خیل میخوانند برای این است که با غرور راه می رود)
تکرار در قرآن: ۱۶۱(بار)
(بر وزن عنب و قفل) بزرگی قدر. چنانکه درقاموس و اقرب گفته. مثل . . و آن به اعتبار سن نیز گفته می‏شود مثل . که مراد از آن بزرگی سن و پیری است. راغب گفته: اصل صغیر و کبیر در اعیان است و به طور استعاره در معانی به کار روند. و آن به معنی سنگینی نیز آید که نوعی از بزرگی است مثل . گران است بر مشرکان آنچه آنها را بدان می‏خوانید. *** کبیر: از اسماء حسنی است . ظاهراً آن به معنی عظیم القدر است چنانکه علی به معنی بلند پایه است در مجمع آن را «اَلسَّیِّدُ الْمَلِکُ الْقادِرُ عَلی جَمیعِ الْاَشْیاءِ» گفته است. مراجعه به آیات نشان می‏دهد که آن نوعاً در ذیل آیاتی آمده سخن در قدرت و احاطه خداوند است و علی هذا سخن مجمع تأیید می‏شود. کبیر در غیر خدا و در کبیر معنوی و جسمی و ایضاً به معنی رئیس و رهبر به کار رفته است مثل . که معنوی است . که می‏شود گفت: بزرگی جثه مراد است و در آیه . مراد رهبر و رئیس می‏باشد. کبریاء: عظمت و حکومت . و باشد برای شما عظمت و حکمرانی در زمین؟ . مراد از آن در آیه ربوبیّت عامه و حکومت مطلقه است و لفظ عزیز و حکیم تا حدی آن را معنی می‏کند. *** کبر: (به کسر اول) بزرگی ایضاً تکبر و خودبینی. مثل . بعضی «کبر» را در آیه به ضم کاف خوانده‏اند مراد از آن معظم شی‏ء است. ضمیر «کبره» راجع به افک واقع در صدر آیه است گویند مراد از «وَالَّذی تَوَلَّی» عبداللَّه بن ابی است که در اشاعه افک پافشاری می‏کرد. یعنی: آنکه به معظم افک مباشرت کرده برای اوست عذابی بزرگ. . نیست در سینه هایشان مگر تکبر و خود بزرگ بینی. تکّبر: نیز به همان معنی است و شاید تکلف در آن منظور باشد یعنی به زور خودش را کبیر می‏داند بدترین تکبر آن است که در برابر امر خدا تکبر و از قبول آن امتناع کند . استکبار آن است که اظهار بزرگی و تکبر کند با آنکه اهلش نیست . و آیات قرآن همه در این زمینه است.

گویش مازنی

/kaber/ کور – کبر – از انواع گیاهان است - کویر – خشک

۱کور – کبر – از انواع گیاهان است ۲کویر – خشک


پیشنهاد کاربران

کِبِر = در زبان ایل عرب خمسه فارس به معنای بزرگ کردن، بزرگی و کهنسالی
همچنین روشن کردن آتش و یا چراغ هم به کار برده می شود.
سراج ( چراغ ) کَبِر =چراغ روشن شد
ضو کِبِر = آتش روشن شد

کبر به معنای خود خواهی و خودپسندی
متضاد کبر برابر با متواضع و فروتن هستش

کَبَر، لگجی، لیجین، خاروک یا علف مار ( نام علمی: Capparis spinosa ) یکی از گیاهان است. کبر از راسته میخک سانان ( Caryophyllales ) ، تیره کبریان ( Capparaceae ) ، سرده کبرها ( Capparis ) است.
کبر گیاهی بومی مدیترانه، در آب و هوای مرطوب و گرم کشورهای قبرس، ایتالیا، یونان، آفریقای شمالی و برخی مناطق آسیا به عمل می آید.
کبر در ایران از جمله در بلندی های بالای ۲۵۰۰ متر در استان فارس، بوشهر، کرمانشاه، خوزستان و کهگیلویه و بویراحمد می روید. در منطقه نوجین از توابع شهرستان فراشبند در جنوب غرب استان فارس یکی از مرغوبترین میوه های گیاه کَبَر که به زبان محلی به آن لیجین یا لگجی گفته می شود به دست می آید که بعد از تلخی زدایی از آن ترشی تهیه شده و یا به صورت خام وارد بازارهای شهرستانهای مجاور به خصوص کازرون می گردد. مرغوبیت میوه کَبَر یا لیجین در این منطقه می تواند بستر مناسبی را برای سرمایه گذاری حتی صادرات به کشورهای اروپایی فراهم نماید.
کبر گیاهی بوته مانند است و دارای شاخه های چوبی باریک و دراز است که شاخه های مسن آن عاری از برگ ولی شاخه های جوان آن دارای برگ های کوچک، باریک و به طول 12 - 4 میلیمتر و منتهی به نوک خار مانند است.
این گیاه ریشه بسیار محکم و طولانی با پوست زخیم دارد که پس از خشک شدن از مغز چوبی آن جدا می شود. این گیاه ممکن است تا سی سال عمر کند.
میوه این گیاه کروی شکل ( به درشتی یک گیلاس کوچک ) ، عاری از تار و به رنگ سبز با خطوط موازی سبز و یا زرد کمرنگ است و داخل میوه آن قرمز و پر از دانه های کوچک و لزج است.
این گیاه در طب قدیم یونانی و عرب مورد استفاده قرار می گرفته است. پوست این گیاه طعم تند و گس و اثر آرام کننده، معرق و ملین دارد و در رفع سرفه و تسکین حملات آسم و دفع کرم موثر بوده و در درمان دانه های جلدی مفید است.
منبع ها
مرکز گردشگری علمی فرهنگی دانشجویان ایران
ویکی پدیای انگلیسی، نسخهٔ ۱ فوریه ۲۰۰۷.
سلامت نیوز


کلمات دیگر: