التقاط
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
آگاه ودیده ورشدن به چیزی، برداشتن چیزی اززمین، برچیدن، دانه چیدن مرغ
( مصدر ) ۱ - برچیدن بر گرفتن . ۲ - دانه چیدن (مرغ ). ۳ - اقتباس مضمون و مطلب. جمع : التقاطات .
( مصدر ) ۱ - برچیدن بر گرفتن . ۲ - دانه چیدن (مرغ ). ۳ - اقتباس مضمون و مطلب. جمع : التقاطات .
فرهنگ معین
(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - برچیدن ، برگرفتن . ۲ - مضمون و مطلبی را از جایی گرفتن .
لغت نامه دهخدا
التقاط. [ اِ ت ِ ] ( مص ) برچیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ) ( غیاث اللغات ) ( ترجمان علامه جرجانی ). از زمین برگرفتن چیزی را. || دانه چیدن مرغ و جز آن. ( منتهی الارب ). چیدن مرغ دانه را ناگاه : چون مرغ در التقاط حبات ، ایشان را بمنقار نقار برمیچیدند. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || سر چیزی رسیدن. ( مصادر زوزنی ). ناگاه سر چیزی شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || آگاه و دیده ور شدن به چیزی بی جستجو. || سخن چیدن. ( منتهی الارب ). قسمتی از گفتار یا سخن کسی را گرفتن. رجوع به التقاط کردن شود.
فرهنگ عمید
۱. آگاه و دیده ور شدن به چیزی.
۲. جمع کردن مطالب از جاهای مختلف و گردآوردن آن ها در یک جا.
۳. دانه چیدن مرغ.
۲. جمع کردن مطالب از جاهای مختلف و گردآوردن آن ها در یک جا.
۳. دانه چیدن مرغ.
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] التقاط:تلفیق مفاهیم اسلامی با اندیشه های دیگر را گویند.
التقاط از ریشه «ل ق ط» بر وزن افتعال و به معنای برچیدن، از زمین برگرفتن، بخشی از گفتار یا سخن کسی را گرفتن و مانند آن است.
التقاط در فلسفه
التقاط در فلسفه ، مکتبی است که به جای تعقل و نقد افکار فلسفی، فرضیه ها، نظریات و افکار غیر متجانس را گرد می آورد تا از مجموع آن ها مکتبی فلسفی بسازد، ازاین رو حاوی تحریف نیز هست التقاطیون گروهی از فلاسفه بودند که درصدد جمع میان گفته های پیشینیان و وفق دادن آرای آن ها با یکدیگر بوده یا از هر طایفه از قدما قولی را گرفته و در واقع در حکمت التقاط کرده و فلسفه مختلطی فراهم آورده اند.
التقاط در سالهای اخیر
در سالهای اخیر (دهه قبل از انقلاب اسلامی ایران) گروهی به مکتبی التقاطی گراییدند.
← جریان اول
...
التقاط از ریشه «ل ق ط» بر وزن افتعال و به معنای برچیدن، از زمین برگرفتن، بخشی از گفتار یا سخن کسی را گرفتن و مانند آن است.
التقاط در فلسفه
التقاط در فلسفه ، مکتبی است که به جای تعقل و نقد افکار فلسفی، فرضیه ها، نظریات و افکار غیر متجانس را گرد می آورد تا از مجموع آن ها مکتبی فلسفی بسازد، ازاین رو حاوی تحریف نیز هست التقاطیون گروهی از فلاسفه بودند که درصدد جمع میان گفته های پیشینیان و وفق دادن آرای آن ها با یکدیگر بوده یا از هر طایفه از قدما قولی را گرفته و در واقع در حکمت التقاط کرده و فلسفه مختلطی فراهم آورده اند.
التقاط در سالهای اخیر
در سالهای اخیر (دهه قبل از انقلاب اسلامی ایران) گروهی به مکتبی التقاطی گراییدند.
← جریان اول
...
wikifeqh: اصول کمونیسم را با برخی از مبانی اگزیستانسیالیسم ترکیب کرده و حاصل آن را با مفاهیم و ارزشها و اصطلاحات خاص فرهنگ اسلامی درآمیخته بود. آنان مکتب اصیل و ناب اسلام را تنها آن می دانستند.
در بُرهه مزبور همه گروهها و جریانات سیاسی بر این باور بودند که مبارزه سیاسی اگر برای توجیه خود از پشتوانه اعتقادی برخوردار نباشد با شکست مواجه می گردد و ازاین رو باید به حبل المتینی دست یازید که ضامن پیروزی و برآورنده نیازهای فردی و اجتماعی مبارزان باشد.
برای دستیابی به چنین پشتوانه ای جریانهای فکری متعددی پدید آمد؛ گروهی مارکسیسم را تأمین کننده همه نیازهای جامعه، اعم از اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اخلاقی و معنوی دانسته، حساب خود را از اسلام جدا کردند.
گروه دوم کسانی بودند که به اسلام معتقد؛ ولی از معارف بلند اسلامی بی خبر بودند. اینان جریان فکری نخست را پذیرفته و تضاد غیر قابل رفع و مهمی بین اسلام و مارکسیسم نمی دیدند و با تلفیقی از این دو، اندیشه جدیدی را مطرح و ترویج کردند. زمینه این اندیشه های التقاطی در آثار نویسندگانی به چشم می خورد که غالباً تحصیل کرده های زمان رضاخان و تحت تأثیر فرهنگ و علوم تجربی متمایل به فلسفه های تجربی بودند، چنان که برخی مفسران نیز به نقل آرای متأثر از علوم تجربی درباره معجزات اقدام کرده اند؛ مانند توجیه معجزه عبور حضرت موسی(علیه السلام)و قوم وی از رودنیل به جزر آب دریا. اینان اگرچه خود به نزدیکی با مارکسیسم خشنود نبودند؛ ولی عملا حلقه واسطه بروز و ظهور اندیشه های التقاطی شدند. جریان التقاطی یاد شده می کوشید تا اسلام را مدرنیزه کند و بر اثر آشنا نبودن با منابع و اصول اسلامی در آموزشهای خود از شعر و شعار و تهییج احساسات بهره می گرفت.این جریان فکری قرآن را با حفظ پوشش ظاهری الفاظ آن، تحریف کرده و تفسیری مادی که خود نوعی تفسیر به رأی است از آن ارائه می داد، چنان که مارکس نیز بر این باور بود که برای مبارزه با مذهب در میان توده های معتقد باید از خود مذهب استفاده کرد؛ بدین صورت که مفاهیم مذهبی از محتوای معنوی و اصلی خود تخلیه و از محتوای مادّی پر شود تا توده، مذهب را به صورت مکتبی مادّی دریابد. پس از این مرحله دور افکندن پوسته ظاهری دین ساده است. آنان قرآن را چنان تفسیر می کردند که گویی جز یک کتاب آموزش مبارزه و محرّک مردم برای انقلاب چیز دیگری نیست. فلسفه تاریخی از قرآن استنباط می کردند که بیان دیگری از ماتریالیسم تاریخی بود و در دیدگاه آنان از نظر قرآن و اسلام هر مبارزی به هر منظوری و در راه هر ایده ای کشته شود «شهید» و در مقام و مرتبه انبیاست و اساساً انبیا جز انقلابیون و مصلحان اجتماعی بزرگ نبودند. قرآن هم کتابی است که به مشاهده و تجربه اصالت داده و از تفکرات فلسفی مبرا بوده و روح حاکم بر آن «پوزیتویسم» است. خوبی و بدی و مفاهیم اخلاقی فقط در شرایط خاص خود معنا داشته و هیچ اصل ثابتی بر اخلاق و رفتار انسان حاکم نیست و «عمل صالح» هر عملی است که با توجه به شرایط و اوضاع اجتماعی آن عمل، مورد ارزیابی قرار گیرد و بر این اساس در جهت رسیدن به پیروزیهای سیاسی و اجتماعی هر خیانتی رنگ اخلاق به خود می گیرد.
جریان سوم اسلام مبتنی بر قرآن و سنت اولیای دین بود که با تلاشهای متفکران اسلامی و در برابر مارکسیسم و اسلام التقاطی طی قرون متوالی برای مردم تبیین شده است، با توجه به آنچه گذشت، التقاط مورد نظر در این مقاله عبارت است از تلفیقی از دو یا چند اندیشه و درآمیختن حاصل آن با مفاهیم، ارزشها و اصطلاحات خاص فرهنگ اسلامی برای دستیابی به مذهبی نو. این کار در جوامع دینی برضدّ دین و با تزویر و حیله انجام می گیرد.
در بُرهه مزبور همه گروهها و جریانات سیاسی بر این باور بودند که مبارزه سیاسی اگر برای توجیه خود از پشتوانه اعتقادی برخوردار نباشد با شکست مواجه می گردد و ازاین رو باید به حبل المتینی دست یازید که ضامن پیروزی و برآورنده نیازهای فردی و اجتماعی مبارزان باشد.
برای دستیابی به چنین پشتوانه ای جریانهای فکری متعددی پدید آمد؛ گروهی مارکسیسم را تأمین کننده همه نیازهای جامعه، اعم از اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اخلاقی و معنوی دانسته، حساب خود را از اسلام جدا کردند.
گروه دوم کسانی بودند که به اسلام معتقد؛ ولی از معارف بلند اسلامی بی خبر بودند. اینان جریان فکری نخست را پذیرفته و تضاد غیر قابل رفع و مهمی بین اسلام و مارکسیسم نمی دیدند و با تلفیقی از این دو، اندیشه جدیدی را مطرح و ترویج کردند. زمینه این اندیشه های التقاطی در آثار نویسندگانی به چشم می خورد که غالباً تحصیل کرده های زمان رضاخان و تحت تأثیر فرهنگ و علوم تجربی متمایل به فلسفه های تجربی بودند، چنان که برخی مفسران نیز به نقل آرای متأثر از علوم تجربی درباره معجزات اقدام کرده اند؛ مانند توجیه معجزه عبور حضرت موسی(علیه السلام)و قوم وی از رودنیل به جزر آب دریا. اینان اگرچه خود به نزدیکی با مارکسیسم خشنود نبودند؛ ولی عملا حلقه واسطه بروز و ظهور اندیشه های التقاطی شدند. جریان التقاطی یاد شده می کوشید تا اسلام را مدرنیزه کند و بر اثر آشنا نبودن با منابع و اصول اسلامی در آموزشهای خود از شعر و شعار و تهییج احساسات بهره می گرفت.این جریان فکری قرآن را با حفظ پوشش ظاهری الفاظ آن، تحریف کرده و تفسیری مادی که خود نوعی تفسیر به رأی است از آن ارائه می داد، چنان که مارکس نیز بر این باور بود که برای مبارزه با مذهب در میان توده های معتقد باید از خود مذهب استفاده کرد؛ بدین صورت که مفاهیم مذهبی از محتوای معنوی و اصلی خود تخلیه و از محتوای مادّی پر شود تا توده، مذهب را به صورت مکتبی مادّی دریابد. پس از این مرحله دور افکندن پوسته ظاهری دین ساده است. آنان قرآن را چنان تفسیر می کردند که گویی جز یک کتاب آموزش مبارزه و محرّک مردم برای انقلاب چیز دیگری نیست. فلسفه تاریخی از قرآن استنباط می کردند که بیان دیگری از ماتریالیسم تاریخی بود و در دیدگاه آنان از نظر قرآن و اسلام هر مبارزی به هر منظوری و در راه هر ایده ای کشته شود «شهید» و در مقام و مرتبه انبیاست و اساساً انبیا جز انقلابیون و مصلحان اجتماعی بزرگ نبودند. قرآن هم کتابی است که به مشاهده و تجربه اصالت داده و از تفکرات فلسفی مبرا بوده و روح حاکم بر آن «پوزیتویسم» است. خوبی و بدی و مفاهیم اخلاقی فقط در شرایط خاص خود معنا داشته و هیچ اصل ثابتی بر اخلاق و رفتار انسان حاکم نیست و «عمل صالح» هر عملی است که با توجه به شرایط و اوضاع اجتماعی آن عمل، مورد ارزیابی قرار گیرد و بر این اساس در جهت رسیدن به پیروزیهای سیاسی و اجتماعی هر خیانتی رنگ اخلاق به خود می گیرد.
جریان سوم اسلام مبتنی بر قرآن و سنت اولیای دین بود که با تلاشهای متفکران اسلامی و در برابر مارکسیسم و اسلام التقاطی طی قرون متوالی برای مردم تبیین شده است، با توجه به آنچه گذشت، التقاط مورد نظر در این مقاله عبارت است از تلفیقی از دو یا چند اندیشه و درآمیختن حاصل آن با مفاهیم، ارزشها و اصطلاحات خاص فرهنگ اسلامی برای دستیابی به مذهبی نو. این کار در جوامع دینی برضدّ دین و با تزویر و حیله انجام می گیرد.
wikiahlb: لغت به معنای برچیدن و برگرفتن چیزی از زمین است؛ و در اصطلاح به معنای دستچین کردن و پیوند دادن عقاید ناهمگون بدون برخورداری از اصول معین و مشخص می باشد. در این مدخل از واژه « لبس » و جملات مفید معنای التقاط استفاده شده است.
بنی اسرائیل ، موظف به اجتناب از آمیختن حق به باطل است.یـبنی اسرءیل.. ولاتلبسوا الحق بالبـطـل وتکتموا الحق..
التقاط اهل کتاب
سرزنش اهل کتاب از سوی خداوند به دلیل آمیختن حق با باطل است.یـاهل الکتـب لم تلبسون الحق بالبـطـل وتکتمون الحق..
التقاط بنی اسرائیل
در میان بنی اسرائیل عقیده ای التقاطی وجود داشت.یـبنی اسرءیل.. ولاتلبسوا الحق بالبـطـل وتکتموا الحق..
خطر التقاط
...
بنی اسرائیل ، موظف به اجتناب از آمیختن حق به باطل است.یـبنی اسرءیل.. ولاتلبسوا الحق بالبـطـل وتکتموا الحق..
التقاط اهل کتاب
سرزنش اهل کتاب از سوی خداوند به دلیل آمیختن حق با باطل است.یـاهل الکتـب لم تلبسون الحق بالبـطـل وتکتمون الحق..
التقاط بنی اسرائیل
در میان بنی اسرائیل عقیده ای التقاطی وجود داشت.یـبنی اسرءیل.. ولاتلبسوا الحق بالبـطـل وتکتموا الحق..
خطر التقاط
...
wikifeqh: التقاط_(قرآن)
پیشنهاد کاربران
جمع آرا و شق ( های ) فکری - جمع مکانیکی آرا
تفسیر معانی و مفاهیم از منابع گوناگون و ارتباط و پیوند زدن آنها با یکدیگر ( التقاط یعنی چیزی خارج از دین، مبنا و معیار توسعه مفاهیم دینی )
کلمات دیگر: