مترادف نقاش : چهره نگار، رسام، صورتگر، صورت نگار، مصور، نقشبند، رنگ زن
برابر پارسی : نخشگر، نگارگر، چهره نگار، چهره پرداز
painter
بحث , مذاکرات پارلماني , منازعه , مناظره کردن , مباحثه کردن
چهرهنگار، رسام، صورتگر، صورتنگار، مصور، نقشبند
رنگزن
۱. چهرهنگار، رسام، صورتگر، صورتنگار، مصور، نقشبند
۲. رنگزن
نقاش . [ ن َق ْ قا ] (اِخ ) ابراهیم بن یحیی اندلسی مغربی قرطبی ، مکنی به ابواسحاق و ملقب و مشهور به نقاش ، از ریاضی دانان و منجمین معروف قرن پنجم هجری قمری است و آلت زرقاله در نجوم از اختراعات اوست و بدین مناسبت او را زرقالی و زرقلی و ولدالزرقیال نیز گفته اند. (از ریحانة الادب ج 4 ص 226). رجوع به کشف الظنون و تاریخ الحکماء ابن قفطی ص 22 شود.
نقاش . [ ن َق ْ قا ] (اِخ ) اسماعیل بن عبداﷲبن علی حلبی ، ملقب به منتخب الدین و مشهور به نقاش ، فقیه اصولی قرن هفتم و هشتم هجری قمری است . از موطنش حلب به مکه سفر کرد و از آنجا به یمن رفت و در زبید یمن مقام و منزلتی یافت و در همانجا به سال 711 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 1 ص 315). رجوع به العقود اللؤلؤیه ج 1 ص 399 شود.
نقاش . [ ن َق ْ قا ] (اِخ ) دهی است از دهستان خرقان غربی بخش آوج شهرستان قزوین . در 20هزارگزی شمال غربی آوج در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است و 120 تن سکنه دارد. آبش از چشمه سار تأمین می شود. محصولش غلات و سیب زمینی و اقسام میوه ها و عسل ، شغل اهالی زراعت و قالیچه بافی و جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
نقاش . [ ن َق ْ قا ] (اِخ ) علی بن عبدالقادربن محمد میقاتی ، ملقب به نورالدین و مشهور به نقاش ، از دانشمندان قرن نهم هجری قمری مصر است و در گاه شماری تصنیفاتی دارد. از آنجمله است «عمدةالحذاق فی العمل فی سائرالاَّفاق ». وی به سال 880 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 5 ص 115). رجوع به الضوء اللامع ج 5 ص 242 شود.
نقاش . [ ن َق ْ قا ] (اِخ ) عیسی بن هبةاﷲبن عیسی ، مکنی به ابوعبداﷲ و ملقب به نقاش از ادیبان و شاعران و ظریف طبعان قرن ششم بغداد است و به سال 544 هَ .ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 5 ص 297). رجوع به فوات الوفیات ج 2 ص 120 و طبقات الاطباء ج 2 ص 162 شود.
نقاش . [ ن َق ْ قا ] (اِخ ) محمد قاسم اصفهانی ، متخلص به نقاش از شاعران متأخر است . او راست :
در پای خمی دیده ٔ پیمانه ضیا یافت
کوری به قدمگاه می ناب شفا یافت .
رجوع به صبح گلشن ص 536 شود.
نقاش . [ ن َق ْ قا ] (اِخ ) محمدبن حسن بن محمدبن زیادبن هرون موصلی بغدادی ، مکنی به ابوبکر، و معروف به نقاش و ابن النقاش ، محدث و مفسر قرن چهارم هجری قمری است . و از تصانیف اوست : ارم ذات العماد، الاشارة فی غرایب القرآن ، دلائل النبوة، شفاء الصدور معروف به تفسیر نقاش ، معجم اوسط و معجم صغیر و معجم کبیر، هر سه در اسماء و قراآت قرآن ، الموضح فی معانی القرآن . وی بین سالهای 350 - 352 هَ . ق . درگذشته است . (از ریحانة الادب ج 4 ص 227) (الاعلام زرکلی ج 6 ص 310). رجوع به کشف الظنون و تاریخ بغداد ج 2 ص 201 و ابن خلکان ج 2 ص 65 و الفهرست ابن ندیم ص 50 و ارشادالادیب ج 6 ص 496 و غایةالنهایة ج 2 ص 119 و میزان الاعتدال ج 3 ص 45 و مفتاح السعادة ج 1 ص 416 شود.
نقاش . [ ن َق ْ قا ] (اِخ ) محمدبن علی بن عمروبن مهدی اصفهانی ، مکنی به ابوسعید و مشهور به نقاش از ثقات محدثین قرن چهارم و پنجم هجری قمری است . برای استماع و جمع کردن احادیث به مکه و مدینه و بغداد و بصره و کوفه و مرو و جرجان و هرات و دینور و نیشابور و همدان و نهاوند سفر کرد،او راست کتاب القضاة و الشهود. وی به سال 414 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 7 ص 160). رجوع به الرسالة المستطرفه ص 27 و تذکرة الحفاظ ج 3 ص 246 شود.
نقاش . [ ن َق ْ قا ] (اِخ ) محمدطاهر کاشانی متخلص به نقاش ، از شاعران قرن یازدهم هجری قمری است و در کاشان به نقشبندی اشتغال داشته است ، او راست :
بی بصیرت را عنان در دست نفس سرکش است
می برد هر جا که می خواهد عصاکش کور را.
سررشته ٔ وجود و عدم بسته ٔ من است
من در میانه همچو گره هیچکاره ام .
(از تذکره ٔ نصرآبادی ص 370) (نگارستان سخن ص 125).
خسروانی (از لغت نامه ٔ اسدی ص 417).
خسروانی .
فرخی .
معزی .
معزی .
(از کلیله و دمنه ).
نظامی .
عطار.
مولوی .
سعدی .
سعدی .
سعدی .
کاتبی .
نگارگر