کلمه جو
صفحه اصلی

اقدام


مترادف اقدام : رفتار، عمل، مبادرت

برابر پارسی : دست بکار شدن، انجام دادن، دست زدن، کار

فارسی به انگلیسی

action, measure, steps


action, activity, enterprise, institution, measure, move, proceeding, prosecution, steps

footsteps, paces


جمع : اقدامات


action, activity, enterprise, institution, measure, move, proceeding, prosecution


فارسی به عربی

احترام , عمل ، أجراءٌ

مترادف و متضاد

رفتار، عمل، مبادرت


measure (اسم)
حد، اقدام، میزان، درجه، مقدار، پایه، اندازه، پیمانه، تدبیر، مقیاس، واحد، وزن شعر، بحر

action (اسم)
گزارش، عمل، فعل، کنش، کار، کردار، جدیت، اقدام، بازی، حرکت، رفتار، نبرد، جنبش، تاثیر، تعقیب، اشاره، وضع، پیکار، طرز عمل، تمرین، سهم، سهام شرکت، جریان حقوقی، اقامهء دعوا، اشغال نیروهای جنگی، اثر جنگ، جریان

move (اسم)
اقدام، حرکت، جنبش، تکان، تغییر مکان، نقل مکان، نوبت حرکت یا بازی

proceeding (اسم)
پیشرفت، عمل، اقدام، روند، جریان عمل

ploy (اسم)
کار، اقدام، امر، وجد، تمجید

beginning (اسم)
سر، اقدام، اغاز، شروع، عنصر، ابتدا، خاستگاه، فاتحه، منشاء، سراغاز، مبدا، مبتدا

emprise (اسم)
اقدام، عمل متهورانه و ابتکاری

فرهنگ فارسی

چهارمین مرحلۀ تغییر رفتار اعتیادی که در آن فرد به‌صورت جدی تلاش می‌کند رفتار اعتیادی‌ خود‌ را ترک کند متـ . مرحلۀ اقدام action stage


گامها، جمع قدم، پیش رفتن درکاری، بکاری دست زدن، گام برداشتن وپاپیش گذاشتن درامری، پیشی کردن
۱- ( مصدر ) در پیش شدن کار پیش گرفتن دست بکار شدن . ۲ - دلیری کردن . ۳ - ( اسم ) دلیری . جمع : اقدامات . یا اقدام مقتضی. کاری که از لحاظ مقررات اداری باید انجام داد: اقدام مقتضی بعمل آید .

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] ( اِ. ) جِ قدم ، گام ها.
( اِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) دست به کاری زدن . ۲ - دلیری کردن . ۳ - (اِمص . ) دلیری .

( اَ ) [ ع . ] ( اِ.) جِ قدم ؛ گام ها.


( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص م .) دست به کاری زدن . 2 - دلیری کردن . 3 - (اِمص .) دلیری .


لغت نامه دهخدا

اقدام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ قَدَم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
چه دشمنی تو که از دست عشق و شمشیرت
مطاوعت بگریزم نمیکنند اقدام .

سعدی .


- مزال اقدام ؛ لغزشگاه . جائی که قدم ها بلغزد.

اقدام . [ اِ ] (ع مص ) پیش درآمدن .(از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). پیش رفتن در کاری . (غیاث اللغات ). || دلیری نمودن .(ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شجاعت کردن . (اقرب الموارد). || دلیر کردن کسی را. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). دلیر گردانیدن کسی را. (منتهی الارب ). || پیش فرستادن . (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بسیار پیشی کردن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || سوگندخورانیدن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سوگند خوردن . (اقرب الموارد). || شروع کردن در ایجاد عقد و آغاز کردن در احداث آن . (از تعریفات سیدجرجانی ). || خوشنود شدن : اقدام علی العیب ؛ رضی به . (از اقرب الموارد). || شجاعت و دلیری و جرأت و جسارت و گستاخی و دلاوری . || ثبات و پایداری . || جهد و کوشش و سعی . || اشتغال . || در تداول ، پیش رفتگی . (ناظم الاطباء).
- اقدام کردن ؛ شروع کردن . پرداختن . پیشی گرفتن در کاری .
- اقدام نمودن ؛ تعجیل کردن و شتاب کردن . (ناظم الاطباء) : حکما گویند بر سه کار اقدام ننماید مگر نادانی ... (کلیله و دمنه ). حاشا که ذات شریف که مصدر افاضت و خیرات است بر حرکتی که موجب تشنیع تواند بود اقدام نماید. (سندبادنامه ).


اقدام. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ قَدَم. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
چه دشمنی تو که از دست عشق و شمشیرت
مطاوعت بگریزم نمیکنند اقدام.
سعدی.
- مزال اقدام ؛ لغزشگاه. جائی که قدم ها بلغزد.

اقدام. [ اِ ] ( ع مص ) پیش درآمدن.( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). پیش رفتن در کاری. ( غیاث اللغات ). || دلیری نمودن.( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). شجاعت کردن. ( اقرب الموارد ). || دلیر کردن کسی را. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). دلیر گردانیدن کسی را. ( منتهی الارب ). || پیش فرستادن. ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || بسیار پیشی کردن. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || سوگندخورانیدن. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || سوگند خوردن. ( اقرب الموارد ). || شروع کردن در ایجاد عقد و آغاز کردن در احداث آن. ( از تعریفات سیدجرجانی ). || خوشنود شدن : اقدام علی العیب ؛ رضی به. ( از اقرب الموارد ). || شجاعت و دلیری و جرأت و جسارت و گستاخی و دلاوری. || ثبات و پایداری. || جهد و کوشش و سعی. || اشتغال. || در تداول ، پیش رفتگی. ( ناظم الاطباء ).
- اقدام کردن ؛ شروع کردن. پرداختن. پیشی گرفتن در کاری.
- اقدام نمودن ؛ تعجیل کردن و شتاب کردن. ( ناظم الاطباء ) : حکما گویند بر سه کار اقدام ننماید مگر نادانی... ( کلیله و دمنه ). حاشا که ذات شریف که مصدر افاضت و خیرات است بر حرکتی که موجب تشنیع تواند بود اقدام نماید. ( سندبادنامه ).

فرهنگ عمید

= قَدَم
پیش رفتن در کاری، به کاری دست زدن، پا پیش گذاشتن در امری.

قَدَم#NAME?


پیش رفتن در کاری؛ به کاری دست زدن؛ پا پیش گذاشتن در امری.


دانشنامه عمومی

اقدام (روزنامه). روزنامهٔ اقدام در سال ۱۲۹۹ هجری خورشیدی در تهران آغاز به کار کرد. مدیر مسئول آن عباس خلیلی عراقی بود که پیش از آن روزنامهٔ رعد را به همراه سیدضیاءالدین طباطبایی منتشر می کرد. پس از نخست وزیری طباطبایی در کودتای ۱۲۹۹ روزنامهٔ رعد تعطیل شد و خلیلی تصمیم به راه اندازی روزنامهٔ اقدام گرفت.
این روزنامه در هنگام پادشاهی رضاشاه برای مدت زیادی تعطیل بود تا اینکه پس از رخدادهای شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی دوباره منتشر شد.
این روزنامه به شدت بیگانه ستیز بود و در مقابل هر گونه دخالت انگلیسی ها در سیاست ایران مطلب می نوشت.

آق دام. آغدام (به ترکی آذربایجانی: Ağdam) شهری درمنطقه قره باغ آذربایجان است. جمعیت این شهر بر اساس سرشماری سال ۱۹۸۹ میلادی، ۲۸٫۰۳۱ نفر و بر اساس سرشماری سال 2018 میلادی، 39451 نفر است.
جمهوری آذربایجان (دوژور)
جمهوری آرتساخ (دفاکتو)

فرهنگ فارسی ساره

دست زدن


فرهنگستان زبان و ادب

{action} [اعتیاد] چهارمین مرحلۀ تغییر رفتار اعتیادی که در آن فرد به صورت جدی تلاش می کند رفتار اعتیادی خود را ترک کند متـ . مرحلۀ اقدام action stage

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اِقْدام ، قاعده ای در فقه امامیه که در ابواب گوناگون معاملات جاری است و بر پایه آن ، اقدام به معامله فاسد، موجب ضمان می گردد.
قاعده اقدام به عنوان یکی از مستندات فقهی ِ قاعده ضمان مقبوض به عقد فاسد «ما یضمن بصحیحه ، یضمن بفاسده » شمرده شده است .
استفاده از مفاد قاعده اقدام
مفاد قاعده اقدام در موارد بسیاری از سوی شیخ طوسی مورد استفاده قرار گرفت و توسط فقیهان پس از او نیز پی گیری شد. بر پایه این قاعده ، در جایی که مال غصبی توسط غاصب به فروش می رفت و مال در دست مشتری نقصان می یافت ، مالک می توانست ارش نقصان را از مشتری مطالبه نماید و مشتری به دلیل اقدام بر ضمان ، حق رجوع به غاصب را نداشت . علاوه بر آن ، هرگاه مشتری کالایی را که به طور فاسد خریداری کرده است ، بفروشد و این کالا در دست مشتری دوم تلف گردد، مالک می تواند قیمت کالا رااز مشتری دوم نیز طلب نماید.
نفی قاعده اقدام توسط شیخ انصاری
در سده اخیر، شیخ انصاری با نفی قاعده اقدام ، دیدگاهی ارائه نمود که نزد فقیهان پس از او پذیرش عام نیافت ، در دیدگاه وی، علاوه بر اینکه قاعده اقدام عمومیت ندارد و در مواردی نقض می گردد، دلیل معتبری نیز بر صحت آن موجود نیست . استناد شیخ طوسی به اقدام در موارد مقبوض به عقد فاسد، توسط برخی اینگونه تحلیل گردید که اقدام نه به تنهایی ، بلکه در کنار استیلا سبب ضمان است .
اقدام به مفهوم قبول ضرر و اسقاط ضمان
...

پیشنهاد کاربران

در پارسی " فرنفش " از بن فرنفتن به چم گام برداشتن ، انجام دادن ، اجرا کردن.
فرنفت = اقدام کرد

روی آورد

کنش/ کنشگری

کردار

از برابرهای آورده شده در بالا، �رفتار�، درست نیست.

اِقْدام: قدم پیش گذشتن برای انجام دادن کاری
اَقدام: جمع قدم، گام ها
این دو کلمه را نباید با هم اشتباه کرد. اقدام به کسر اول و سکون دوم مصدر و به معنای قدم پیش گذاشتن برای انجام دادن کاری است اما اقدام به فتح اول و سکون دوم جمع قدم و به معنای گام هاست.
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۳۳. )

تمایل پیدا کردن - مایل شدن

پیشگامان

دستیازی، دست یازیدن ( در برخی باره ها )

بهره وری های طبقاتی بورژوازی بگونه ای گریزناپذیر به کوشش برای این می انجامد که کنش سندیکاها را به دست یازی های [اقداماتی] ناچیز و خُرد در چارچوب سامانِ هازمانِ کنونی ( نظم اجتماعیِ موجود ) فروکاسته از پیدایش هرگونه هماوندی میان آن ها و سوسیالیسم جلوگیرد.


کلمات دیگر: