کلمه جو
صفحه اصلی

تون


مترادف تون : آتشخانه گرمابه، آتشدان حمام، گلخن، تار

متضاد تون : پود

فارسی به انگلیسی

stove or furnace


stove or furnace, heater

furnace, heater


مترادف و متضاد

آتشخانه گرمابه، آتشدان‌حمام، گلخن ≠ پود


تار


۱. آتشخانه گرمابه، آتشدانحمام، گلخن
۲. تار
۳. ≠ پود


فرهنگ فارسی

یکی از شهرهای قدیم جنوب خراسان که امروزه به فردوس شهرت دارد .
نخهایی که درطول قالی بکارمیرود، تار، اتون، گلخن، آتشدان حمام
( اسم ) اساس و زمینه در قالی بافی و آن دو سلسله نخهای موازی است که یکی در جلو و دیگری در عقب قرار گیرد و هر دو با(( گرد ) ) پس و پیش میشود تار .
شهری است در سویس به ناحیه برن که در حوالی برکه رود آر واقع است

فرهنگ معین

(اِ. ) آتشدان حمام ، گلخن .

لغت نامه دهخدا

تون . (اِ) روده ٔ پاک نکرده را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). روده ٔ گوسفند که در او سرگین بود. (شرفنامه ٔ منیری ). || قرارگاه نطفه را نیز گفته اند که زهدان باشد. (برهان ). زهدان . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). قرارگاه نطفه در رحم که زهدانش نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). زهدان و قرارگاه نطفه و رحم . (ناظم الاطباء). || سوراخ حمام . || جای سرگین انداختن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || به معنی گلخن حمام هم آمده است و در عربی نیز گلخن هم این نام دارد. (برهان ). گلخن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). گلخن حمام . (ناظم الاطباء). جائی در زیر خزانه ٔ آب گرم حمام برای سوزاندن سوخت تا آب خزانه گرم شود. گولخ . گلخن . آتشخانه ٔ حمام . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). پهلوی تون (تنوره . دودکش ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
گرمابه ٔ زبون را در تیرماه تونی
هستی پلید بیرون زآنگونه کاندرونی .

لامعی .


می به تونت کشد سر، از بستان
بنگ رویت کند به گورستان .

اوحدی .


|| به مجاز به معنی دوزخ است : می بینم به چشم سر که قومی را از تون دوزخ و از دودمان سیاه ... سوی بهشت می برم . (فیه مافیه ).
- به تون ؛ به جهنم . به درک . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- تون به تون افتادن ؛ دشنامی است مرده را: تون به تون بیفتند آنها که این بدعت گذاشتند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- || کلمه ٔ اهریمنی به معنی مردن . (یادداشت ایضاً).
- تون به تون افتاده ؛ دشنامی است مرده ای را. نفرینی است مرده ای را. (یادداشت ایضاً).
|| به لهجه ٔ طبری تار، مقابل پود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). در اصطلاح فرش بافان تار مقابل پود. (یادداشت ایضاً).

تون . (اِخ ) شهری است در سوییس به ناحیه ٔ بِرن که در حوالی برکه ٔ رود آر واقع است . این شهر دارای مدرسه ٔ نظام و کارخانه ٔ لبنیات سازی و تصفیه ٔ فلزات و حریربافی و 24200 تن سکنه است . (از لاروس ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.


تون . (اِخ ) شهری است به خراسان نزدیک قائن و از آن شهر است اسماعیل بن ابی سعد و احمدبن محمدبن احمد. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). ولایتی در خراسان نزدیک طبس . (ناظم الاطباء). نام ولایتی است از خراسان . (برهان ). امروز فردوس گویند در شمال شرقی طبس و شهری است قدیم ... (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : شهرکی است از حدود کوهستان و نشابور [ به خراسان ] با کشت و برز بسیار. (حدود العالم ). نامه ها رسید از خراسان که ترکمانان در حدود ممالک بپراگندند و شهر تون غارت کردند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 518). شهر تون ، شهری بزرگ بوده است اما در آن وقت که من دیدم اغلب خراب بود و صحرائی نهاده است و آب روان و کاریز دارد و بر جانب شرقی باغهای بسیار بود و حصاری محکم داشت . گفتند در این شهر چهارصد کارگاه بوده است ، که زیلو بافتندی و در شهر درخت پسته بسیار بود... . (سفرنامه ٔ ناصرخسرو).
سخنم ریخت آب دیو لعین
به بدخشان و جام و تون و تراز.

ناصرخسرو.


رجوع به فردوس و نزهةالقلوب و مجمل التواریخ گلستانه و حبیب السیر و قاموس الاعلام ترکی شود.

تون . (ع اِ) خرقه که بر آن به کجه بازی کنند. (منتهی الارب ). خرقه ای که در آن کجه بازی کنند. (ناظم الاطباء). الخرقة التی یلعب علیها بالکجة. (لسان العرب ) (اقرب الموارد).


تون . [ ت َ وَ ] (اِ) بدن و جثه ٔ آدمی را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). در رسم الخط پهلوی تن را... نویسند و آن را بیشتر تون میخواندند. به معنی تن و بدن ... در صورتی که تلفظ حقیقی آن «تن » است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
جریح گشته سپاه و سلیح گشته تباه
روان ز جسم ، روان گشته و توان ز تون .

قاآنی .



تون. ( ع اِ ) خرقه که بر آن به کجه بازی کنند. ( منتهی الارب ). خرقه ای که در آن کجه بازی کنند. ( ناظم الاطباء ). الخرقة التی یلعب علیها بالکجة. ( لسان العرب ) ( اقرب الموارد ).

تون. ( اِ ) روده پاک نکرده را گویند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). روده گوسفند که در او سرگین بود. ( شرفنامه منیری ). || قرارگاه نطفه را نیز گفته اند که زهدان باشد. ( برهان ). زهدان. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). قرارگاه نطفه در رحم که زهدانش نیز گویند. ( شرفنامه منیری ). زهدان و قرارگاه نطفه و رحم. ( ناظم الاطباء ). || سوراخ حمام. || جای سرگین انداختن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || به معنی گلخن حمام هم آمده است و در عربی نیز گلخن هم این نام دارد. ( برهان ). گلخن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). گلخن حمام. ( ناظم الاطباء ). جائی در زیر خزانه آب گرم حمام برای سوزاندن سوخت تا آب خزانه گرم شود. گولخ. گلخن. آتشخانه حمام. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). پهلوی تون ( تنوره. دودکش ). ( حاشیه برهان چ معین ) :
گرمابه زبون را در تیرماه تونی
هستی پلید بیرون زآنگونه کاندرونی.
لامعی.
می به تونت کشد سر، از بستان
بنگ رویت کند به گورستان.
اوحدی.
|| به مجاز به معنی دوزخ است : می بینم به چشم سر که قومی را از تون دوزخ و از دودمان سیاه... سوی بهشت می برم. ( فیه مافیه ).
- به تون ؛ به جهنم. به درک. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
- تون به تون افتادن ؛ دشنامی است مرده را: تون به تون بیفتند آنها که این بدعت گذاشتند. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
- || کلمه اهریمنی به معنی مردن. ( یادداشت ایضاً ).
- تون به تون افتاده ؛ دشنامی است مرده ای را. نفرینی است مرده ای را. ( یادداشت ایضاً ).
|| به لهجه طبری تار، مقابل پود. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). در اصطلاح فرش بافان تار مقابل پود. ( یادداشت ایضاً ).

تون. [ ت َ وَ ] ( اِ ) بدن و جثه آدمی را گویند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). در رسم الخط پهلوی تن را... نویسند و آن را بیشتر تون میخواندند. به معنی تن و بدن... در صورتی که تلفظ حقیقی آن «تن » است. ( حاشیه برهان چ معین ) :
جریح گشته سپاه و سلیح گشته تباه
روان ز جسم ، روان گشته و توان ز تون.
قاآنی.

تون. ( اِخ ) شهری است به خراسان نزدیک قائن و از آن شهر است اسماعیل بن ابی سعد و احمدبن محمدبن احمد. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). ولایتی در خراسان نزدیک طبس. ( ناظم الاطباء ). نام ولایتی است از خراسان. ( برهان ). امروز فردوس گویند در شمال شرقی طبس و شهری است قدیم... ( حاشیه برهان چ معین ) : شهرکی است از حدود کوهستان و نشابور [ به خراسان ] با کشت و برز بسیار. ( حدود العالم ). نامه ها رسید از خراسان که ترکمانان در حدود ممالک بپراگندند و شهر تون غارت کردند. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 518 ). شهر تون ، شهری بزرگ بوده است اما در آن وقت که من دیدم اغلب خراب بود و صحرائی نهاده است و آب روان و کاریز دارد و بر جانب شرقی باغهای بسیار بود و حصاری محکم داشت. گفتند در این شهر چهارصد کارگاه بوده است ، که زیلو بافتندی و در شهر درخت پسته بسیار بود.... ( سفرنامه ناصرخسرو ).

فرهنگ عمید

در قالی‌بافی، نخ‌هایی که در طول قالی به کار می‌رود؛ تار.


آتشدان حمام؛ گلخن.


آتشدان حمام، گلخن.
در قالی بافی، نخ هایی که در طول قالی به کار می رود، تار.

دانشنامه عمومی

مختصات: ۳۴°۰′۲۶″ شمالی ۵۸°۹′۲۹″ شرقی / ۳۴٫۰۰۷۲۲°شمالی ۵۸٫۱۵۸۰۶°شرقی / 34.00722; 58.15806
کوه قلعه:
شهر تاریخی تون، از شهرهای بزرگ سرزمین خراسان محسوب می شده که دارای پنج دروازه بوده و به عنوان یکی از بزرگ ترین شهرهای حکومتی نقش مهمی در اقتصاد منطقه داشته است.
حسن پیرنیا، در کتاب تاریخ ایران باستان، به اولین اشاره های تاریخی به منطقه ای که تون در آن واقع است می پردازد و می گوید: «از منطقه ای که تون در آن واقع شده است، در کتیبه داریوش با عنوان استاگارتیه یاد شده که نویسندگان قدیم ساکارتیا ضبط کرده اند.» این منطقه ابتدا زیر نفوذ مادها بوده و پس از عصر سلوکیان هم از طرف جنوب سرزمین پارت را محدود می کرده و جز قسمت تون و طبس، بقیه نواحی آن کویر خشک و بی آب و علف بوده است. هردوت، مردمان این ناحیه را طایفه ای از پارسی ها می داند و می گوید که به زبان پارسی سخن می گفتند و از راه شکار گورخر و غزال روزگار می گذراندند.
این شهر تا سال ۱۳۰۸ خورشیدی، تون نام داشته و در متون قدیمی اغلب به نام بلده طیبه تون و در مکاتبات دوره صفویه، به نام دارالمؤمنین تون نامیده شده است.جیهانی در اشکال العالم « تون را به عنوان شهری آباد و بزرگ یاد کرده است». از آن به بعد نام تون به مناسبت های مختلف در متون و سفرنامه ها دیده شده و اغلب از آن به عنوان شهری بزرگ و آباد نام برده شده است. دلایل و شواهد تاریخی نشان می دهد که در گذشته های دور که تون اهمیت و اعتباری تاریخی و جمعیتی داشته، به ویژه تا دوران اقتدار اسماعیلیه و حتی سده های پس از آن، به ولایت قهستان تعلق داشته است. ایالت تون یکی از مناطق قهستان بوده که بعد از الموت، دومین مرکز مهم فرقه اسماعیلیه بوده و تا حمله مغول دوام داشته است.

آتشدان حمام


گویش مازنی

/ton/ رشته ی نخ - نخ پشمی یا ابریشمی & تار پارچه – تار - گل و لای ۳آتش خانه حمام – گلخن & محل افروختن آتش & وقت – گاه – زمان & تاوان – جریمه

۱رشته ی نخ ۲نخ پشمی یا ابریشمی


۱تار پارچه – تار ۲گل و لای ۳آتش خانه حمام – گلخن


محل افروختن آتش


وقت – گاه – زمان


تاوان – جریمه


پیشنهاد کاربران

تون ( tun ) : در زبان ارمنی یعنی خانه

در زبان کوردی به معنای تند ( طعم فلفل ) و به معنای درک ( جهنم ) می باشد

واژه "تنور" هم از همین ریشه است:

تون ( آتشدان ) پسوند ور ( دارنده )

نام تاریخی شهرستان فردوس خراسان ، حسن پیرنیا، در کتاب تاریخ ایران باستان، به اولین اشاره های تاریخی به منطقه ای که تون ( فردوس ) در آن واقع است می پردازد و می گوید: �از منطقه ای که تون در آن واقع شده است، در کتیبه داریوش با عنوان استاگارتیه یاد شده که نویسندگان قدیم ساکارتیا ضبط کرده اند. � این منطقه ابتدا زیر نفوذ مادها بوده و پس از عصر سلوکیان هم از طرف جنوب سرزمین پارت را محدود می کرده و جز قسمت تون و طبس، بقیه نواحی آن کویر خشک و بی آب و علف بوده است.


تونبان: مراقب آتشخانه گرمابه، صاحب آتشدان حمام


کلمات دیگر: