کلمه جو
صفحه اصلی

فردوس


مترادف فردوس : ارم، بهشت، پردیس، جنان، جنت، خلد، دارالسلام، رضوان، مینو، نعیم، باغ، بستان

متضاد فردوس : دوزخ

برابر پارسی : پردیس، بوستان

فارسی به انگلیسی

elysium, paradise, garden, ferdows

garden


Elysium, Paradise


فرهنگ اسم ها

اسم: فردوس (دختر) (عربی، فارسی) (تاریخی و کهن، مذهبی و قرآنی) (تلفظ: ferdos) (فارسی: فِردوس) (انگلیسی: ferdos)
معنی: بهشت، نام چند جا و مکان، شهرستانی در جنوب غربی استان خراسان رضوی، ( در عربی فردَوس ) ( معرب از فارسیِ پردیس )، معرب از فارسی، پردیس بهشت

(تلفظ: ferdos) (در عربی فردَوس) (معرب از فارسیِ پردیس) ، بهشت ؛ نام چند جا و مکان .


مترادف و متضاد

garden (اسم)
باغ میوه، باغ، باغچه، بوستان، فردوس

paradise (اسم)
سعادت، بهشت، ارم، فردوس، بهشت برین

ارم، بهشت، پردیس، جنان، جنت، خلد، دارالسلام، رضوان، مینو، نعیم ≠ دوزخ


باغ، بستان


۱. ارم، بهشت، پردیس، جنان، جنت، خلد، دارالسلام، رضوان، مینو، نعیم
۲. باغ، بستان ≠ دوزخ


فرهنگ فارسی

۱ - شهری است در خراسان : و آن محدود است : از شمال بشهرستان گناباد و کویر نمک از مشرق بدهستان نیم بلوک و دهستان پسکوه ( بخش قاین ) از جنوب ببخش خوسف و دشت لوط و از مغرب بکویر نمک . هوای شهرستان در قسمت بخش حومه و دهستان های مصعبی برون مهوید نسبه معتدل و در بخشهای بشرویه و طبس گرمسیر است . آب مزروعی بطور کلی از قنوات استفاده میشود . رودخانه های محلی دارد که فقط در مواقع بارندگی در آنها آب جاری میگردد مانند رودخانه یخاب و رود پشو که هر دو از کوههای بشرویه سرچشمه میگیرند . در اطراف قری و قصبات معادن متعدد موجود است که هنوز استخراج نشده اند و فقط معدن روی که در ۱۸ کیلومتری جنوب فردوس واقع است دارای ساختمانی است که ماموران اداره معادن آنرا محافظت میکنند. معدن نفت در زمینهای بین قلعه و هور و نصر آباد ( دهستان دستگردان ) بطور محسوس نمایان است ولی هنوز استخراج نشده . صنایع دستی عمده آن شهرستان قالی چادرشب کرباس و برک بافی موجود است . شهرستان فردوس از سه بخش بنام حومه بشرویه طبس تشکیل شده جمع قری و قصبات آن ۴۵۳ و مجموع نفوس شهرستان۵۵ ۸۷۸ تن است . ۲ - بخشی است در شهرستان مزبور و آن مرکب از ۶ دهستان است : خانکوک برون مهوید مصعبی سرایان سه قلعه . حدود آن ازین قرار است : از شمال شرقی و شمال بدهستان کاخک و بخش بجستان ( شهرستان گناباد ) از مغرب ببخش بشرویه از جنوب ببخش خوسف (شهرستان بیرجند ) . بخش دهستانهای مهوید سرایان و مصعبی کوهستانی و هوای آنها معتدل است ولی دهستان سه قلعه و قرایی که در جلگه واقع شده اند گرمسیرند . محصول غت پنبه مختصر زعفران میوه و خشکبار جمع قرای آن ۵۶ ده کوچک و بزرگ و جمعیت آنها حدود ۱۸ ۵۹۴ تن است . ۳ - شهر فردوس مرکز شهرستان مذکور است و نام قبلی آن [تون] بود در سر راه شوسه عمومی استان هشتم و استان نهم قرار گرفته است و تا مشهد ۴۳۶ کیلومتر و تا گناباد ۷۲ کیلومتر فاصله دارد . این شهر در دامنه کوههای کت و در جلگه واقع است . در قدیم اهمیت بیشتری داشت و در عهد مغول ویران گردید . از آثار تاریخی آن خرابه ارکی است که در زمان عمرولیث صفاری در وسط شهر بنا شده و آن در زمان شاه طهماسب مرمت گردیده. در محل ارک سابق تپه ای وجود دارد که در زمان حمله هکو از کشته های آنها تپه ای ساخته تخت او را بر روی آن قرار دادند و آن تپه بتخت هوکو معروف است . شهر فردوس دارای ۹۸۲۹ تن سکنه است . آب مشروب شهر از قنوات تامین میشود و بناباظهار مطلعان محل ۱۸۷ آب انبار در آن ساخته شده که ۷ تای آنها بزرگ اند و وقتی که در زمستان پر شوند کفاف یک سال اهالی را میدهند .
باغ، بستان، بهشت، درعربی نیزفردوس میگویندبه معنی بستان وجنت
۱ - باغ بوستان جمع : فرادیس ۲ - بهشت .
منسوب به فردوس که نام شهری است

فرهنگ معین

(فِ دُ ) ۱ - باغ ، بوستان . ۲ - بهشت .

لغت نامه دهخدا

فردوس . [ ف ِ دَ / دُو ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش راین شهرستان بم ، واقع در پنج هزارگزی جنوب راین ، کنار راه فرعی راین به ساردوئیه . دارای 15 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


فردوس . [ ف ِ دَ ] (معرب ، اِ) بهترین جای در بهشت . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بهشت . ج ، فَرادیس . (منتهی الارب ). بهشت را گویند. (برهان ). دکتر معین در تعلیقات بر این کلمه نویسد: معرب از ایرانی . در اوستا دو بار به کلمه ٔ پایری دئزه برمیخوریم و آن مرکب است از دو جزء: پیشاوند پیری یا پایری به معنی گرداگرد و پیرامون ، دئزا از مصدر دئز به معنی انباشتن و روی هم چیدن و دیوار گذاشتن است . در زمان هخامنشیان در «ایران زمین بزرگ » و در سراسر قلمرو آنان به خصوص در آسیای صغیر «پئیری دئز»ها، یا فردوس ها، که باغهای بزرگ و «پارک »های باشکوه پادشاه و خشثرپاونها (حاکمان ) و بزرگان ایران بوده شهرتی داشته است . این محوطه هاچنانکه مکرر کزنفون در «کورش نامه » و «انباز» و نیز پلوتارخس مینویسند درختان انبوه و تناور داشتند و آب در میان آنها روان بود. چارپایان بسیار برای شکار در آنها پرورش می یافتند. شاهنشاهان هخامنشی خشثرپاونهای خود را در ایجاد اینگونه باغها در قلمرو حکومت خود تشویق میکردند. اینگونه پارکها که در سرزمین یونان وجود نداشت ناگزیر انظار یونانیان را متوجه خود کردو آنان نیز همان نام ایرانی را به صورت پرادیزس به کار بردند. در اکدی متأخرپردیسو و در عبری پردس و در آرامی و سریانی نیز همین کلمه با اندک تفاوتی و در ارمنی پاردس همه از ریشه ٔ ایرانی هستند. کلمه ٔ پردس در زبان عبری پس از مهاجرت یهودیان به بابل در قرن ششم ق .م . به عاریت گرفته شده و چندین بار در قسمتهای مختلف توراة به کار رفته . در بخش های قدیم توراةیعنی آن قسمتی که پیش از قرن پنجم ق .م . نوشته شده ، بهشت و دوزخ مفهوم روشن و صریحی ندارد. کلمه ٔ فردوس که دو بار در قرآن آمده از دین یهود و عیسوی به اسلام رسیده است . مفسران قرآن متفقاً «فردوس » را به معنی باغ و بستان گرفته اند اما اختلافشان در این است که آن چه نوع باغ و بوستان یا جنت و حدیقه ای است ؟ گفته شد که در توراة چندین بار «پاردس » عبری به کار رفته ، این کلمه در آنجا هم به معنی باغ و بستان آمده اما به تدریج در نوشته های یهود مفهوم معنوی و روحانی گرفته به معنی بهشت یا جای پاداش ایزدی و اقامتگاه نیکان و پاکان به کار برده شد. «پاردس » را مترادف «گان » عبری استعمال کردند به معنی باغ عدن . در ترجمه ٔ یونانی توراة که در سال 283 یا 282 ق .م . نوشته شده کلمات عبری گان و پاردس هر دو بدون امتیاز از یکدیگر در یونانی به «پرادیزس » گردانیده شده است ، یعنی همان کلمه ای که در روزگار هخامنشیان نویسندگان یونانی مانند کزنفون در برابر «پئیری دئزه » انتشار دادند و همان کلمه است که اکنون در تمام زبانهای اروپائی باقی است : فرانسوی : پارادی ، انگلیسی : پارادایس ، آلمانی : پارادیس ... استاد بنونیست اصل لغت «پئیری دئزه » را از زبان مادمیداند، زیرا اگر اصل آن پارسی باستان می بود، می بایست «پری دیدا» شده باشد. پالیز فارسی نیز از ریشه ٔ همین کلمه است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
کوی و جوی از تو کوثر و فردوس
دل و جامه ز تو سیاه و سپید.

کسائی


ز فردوس باشد بدان چشمه راه
بشویی بدو تن ، بریزد گناه .

فردوسی .


فسرده تن اندر میان گناه
روان سوی فردوس گم کرده راه .

فردوسی .


شعر او فردوس را ماند که اندر شعر اوست
هرچه در فردوس ما را وعده کرده ذوالمنن .

منوچهری .


نعمت فردوس یک لفظ متینش را ثمر
گنج بادآورد یک بیت مدیحش را ثمن .

منوچهری (دیوان ص 72).


تا بباشند در این رز در مهمان منند
رز، فردوس من است ایشان مهمان منند.

منوچهری .


ایزد عزوجل جای خلیفه ٔ گذشته فردوس کناد. (تاریخ بیهقی ). آنجا را چون فردوس بیاراستند. (تاریخ بیهقی ).
ای هوشیار مرد چه گویی که آن گروه
هرگز سزای نعمت فردوس و کوثرند.

ناصرخسرو.


مکن شکر جز فضل آن را که او
به فردوس شکر تو را مشتری است .

ناصرخسرو.


در بهشت ار خانه ٔ زرین بود
قیصر اکنون خود به فردوس اندر است .

ناصرخسرو.


ای شاهزاده بانوی ایران به هفت جد
اقلیم چارم از تو چو فردوس هشتم است .

خاقانی .


هست تریاک رضاش از دم فردوس چنانک
زهر خشمش ز سموم سقر آمیخته اند.

خاقانی .


مرغ فردوس دیده ای هرگز
که زمنقار کوثر اندازد؟

خاقانی .


فرودآورد خسرو را به کاخی
که طوبی بود از آن فردوس شاخی .

نظامی .


هرچه بدو خازن فردوس داد
جمله در این حجره ٔ ششدر نهاد.

نظامی .


چو فردوسی به بخشش رایگانی
به فضل خود به فردوسش رسانی .

عطار.


رضوان مگر سراچه ٔ فردوس برگشاد
کین حوریان به ساحت دنیا خزیده اند.

سعدی .


آدمی چون تو در آفاق نشان نتوان داد
بلکه در جنت فردوس نباشد چو تو حور.

سعدی .


آنهمه پیرایه بسته جنت فردوس
بو که قبولش کند بلال محمد.

سعدی .


- فردوس اعلی ؛ بهشت است ، چه بهشت را در عالم ِ بالا دانند و بهشت برین هم بدین سبب گویند :
بنالید برآستان کرم
که یارب به فردوس اعلی برم .

سعدی .


- فردوس برین ؛ فردوس اعلی :
گرفت از ماه فروردین جهان فر
چو فردوس برین شد هفت کشور.

عنصری .


- فردوس رو ؛ آنکه رویش به زیبایی فردوس را ماند :
ز فردوس رویان چو بلبل شود
به دوزخ همه شعله ها گل شود.

ظهوری (از آنندراج ).


- فردوس کردار ؛ آنچه مانند فردوس باشد :
ریحان روح از بوی وی جان رافتوح از روی وی
بزم صبوح از جوی وی فردوس کردار آمده .

خاقانی .


- فردوس لقا ؛ فردوس رو. بهشت دیدار :
بر تخت شهنشاهی و بر مسند عزت
الیاس بقا باش که فردوس لقایی .

خاقانی .


- فردوس مانند ؛ همچون بهشت در زیبایی : عنان عزیمت به صوب سمرقند فردوس مانند معطوف ساخته . (حبیب السیر چ سنگی تهران ص 125).
- فردوس مجلس ؛ آنکه مجلس او چون فردوس خرم و دلپذیر است :
فردوس مجلس داوری کارواح دربان زیبدش
اجرام مرکب صفدری کافلاک میدان زیبدش .

خاقانی .


- فردوس منظر ؛ فردوس رو. (آنندراج ). فردوس لقا.
- فردوس وار ؛ مانند فردوس . همچون بهشت :
بزم تو فردوس وار وز در دولت در او
راه طلب رفته هشت جوی طرب رفته چار.

خاقانی .


|| باغ انگور. (برهان ). بستان . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بوستان که انگور و هر گونه گل و هر قسم میوه داشته باشد. (منتهی الارب ).

فردوس . [ ف ِ دَ / دُو ] (اِخ ) آبی است بنی تمیم را بر جانب راست راه حاج از کوفه . (از معجم البلدان ).آبی است مر بنی تمیم را نزدیک کوفه . (منتهی الارب ).


فردوس . [ ف ِ دَ / دُو ] (اِخ ) باغی است در پایین یمامه . (معجم البلدان ). مرغزاری است قریب به یمامه مر بنی یربوع را. (منتهی الارب ).


فردوس . [ ف ِ دَ / دُو ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سیرچ بخش شهداد شهرستان کرمان ، واقع در 55هزارگزی جنوب باختری شهداد و هشت هزارگزی جنوب راه مالرو سیرچ به کرمان . دارای 5 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


فردوس . [ ف ِ دَ / دُو ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان لاویز بخش میرجاوه ٔ شهرستان زاهدان ، واقع در 14هزارگزی جنوب باختری میرجاوه ، کنار راه فرعی میرجاوه به خاش . دارای 45 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


فردوس . [ ف ِ دَ / دُو ] (اِخ ) مطربه ای است معاصر سلطان محمد خوارزمشاه که در وقت تسلط او بر غوریان گفته :
شاها ز تو غوری به لباسات بجست
ماننده ٔ موزه از کف پات بجست
از اسپ پیاده گشت و رخ پنهان کرد
فیلان به تو شاه داد و از مات بجست .
(از تاریخ گزیده ٔ حمداﷲ مستوفی چ لیدن ص 411).


فردوس . [ ف ِ دَ / دُو ] (اِخ ) ده کوچکی از بخش شهریار شهرستان تهران ، واقع در 5هزارگزی جنوب علیشاه عوض . ناحیه ای است جلگه ای و دارای 757 تن سکنه . از قنات و رودخانه ٔ کرج مشروب میشود. محصولاتش غلات ، صیفی کاری ، چغندر قند، انگور و میوه زیاد است . اهالی به کشاورزی گذران میکنند. یک باب دبستان دارد. از طریق علیشاه عوض ماشین رو است . مزرعه ٔ محمودآبادجزء این ده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).


فردوس . [ ف ِ دَ / دُو ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش زرند شهرستان کرمان ، واقع در یکهزارگزی شمال زرند، سر راه فرعی زرند به راور. ناحیه ای است جلگه ای ، معتدل و دارای صد تن سکنه . از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات ، پنبه ، پسته است . اهالی به کشاورزی گذران می کنند. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


فردوس . [ ف ِ دَ / دُو ] (اِخ ) دهی است از دهستان کشکوئیه ٔ شهرستان رفسنجان ، واقعدر 57هزارگزی خاور راه شوسه ٔ رفسنجان به یزد. دارای 15 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


فردوس . [ ف ِ دَ / دُو ] (اِخ ) دهی است از دهستان دربقاضی بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور، واقع در ده هزارگزی جنوب نیشابور. ناحیه ای است جلگه ای ، معتدل و دارای 127 تن سکنه . از قنات مشروب میشود. محصول آنجا غلات است . اهالی به کشاورزی گذران میکنند.راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


فردوس . [ ف ِ دَ / دُو ] (اِخ ) شیرازی . اسمش سیدابوالحسن و متولی یکی از بقاع شریفه ٔ آن ولایت بوده است . در آن شهر صحبتش اتفاق افتاد. سیدی خلیق و شفیق بود و در جوانی رحلت نمود. از اوست :
مگر آن چاک پیراهن گشادند
که از بوی گلم دیوانه کردند؟
ز می ساقی ! چراغی پیش ره گیر
که مستان گم ره میخانه کردند...

(از مجمعالفصحاء ج 2 ص 382).


رجوع به فارسنامه ٔ ناصری ج 2 ص 149 و طرائق الحقائق ج 3 ص 148 و انجمن خاقان و ذریعه ج 9 ص 820شود.

فردوس . [ ف ِ دَ / دُو ] (اِخ ) نام یکی از قلاع ملاحده که به دست هلاکو خراب شد. (از تاریخ گزیده ٔ حمداﷲ مستوفی چ لیدن ص 527). قلعه ای است از اعمال قزوین . (معجم البلدان ). قلعه ای است به طارم سفلی و توابع آن بیست پاره دیه است . (از نزهةالقلوب حمداﷲ مستوفی ص 65).


فردوس . [ف ُ ] (ع اِ) طعام و جز آن که پیش مهمان نهند. (منتهی الارب ). نزلی که در طعام بود. (از اقرب الموارد).


فردوس. [ ف ِ دَ ] ( معرب ، اِ ) بهترین جای در بهشت. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بهشت. ج ، فَرادیس. ( منتهی الارب ). بهشت را گویند. ( برهان ). دکتر معین در تعلیقات بر این کلمه نویسد: معرب از ایرانی. در اوستا دو بار به کلمه پایری دئزه برمیخوریم و آن مرکب است از دو جزء: پیشاوند پیری یا پایری به معنی گرداگرد و پیرامون ، دئزا از مصدر دئز به معنی انباشتن و روی هم چیدن و دیوار گذاشتن است. در زمان هخامنشیان در «ایران زمین بزرگ » و در سراسر قلمرو آنان به خصوص در آسیای صغیر «پئیری دئز»ها، یا فردوس ها، که باغهای بزرگ و «پارک »های باشکوه پادشاه و خشثرپاونها ( حاکمان ) و بزرگان ایران بوده شهرتی داشته است. این محوطه هاچنانکه مکرر کزنفون در «کورش نامه » و «انباز» و نیز پلوتارخس مینویسند درختان انبوه و تناور داشتند و آب در میان آنها روان بود. چارپایان بسیار برای شکار در آنها پرورش می یافتند. شاهنشاهان هخامنشی خشثرپاونهای خود را در ایجاد اینگونه باغها در قلمرو حکومت خود تشویق میکردند. اینگونه پارکها که در سرزمین یونان وجود نداشت ناگزیر انظار یونانیان را متوجه خود کردو آنان نیز همان نام ایرانی را به صورت پرادیزس به کار بردند. در اکدی متأخرپردیسو و در عبری پردس و در آرامی و سریانی نیز همین کلمه با اندک تفاوتی و در ارمنی پاردس همه از ریشه ایرانی هستند. کلمه پردس در زبان عبری پس از مهاجرت یهودیان به بابل در قرن ششم ق.م. به عاریت گرفته شده و چندین بار در قسمتهای مختلف توراة به کار رفته. در بخش های قدیم توراةیعنی آن قسمتی که پیش از قرن پنجم ق.م. نوشته شده ، بهشت و دوزخ مفهوم روشن و صریحی ندارد. کلمه فردوس که دو بار در قرآن آمده از دین یهود و عیسوی به اسلام رسیده است. مفسران قرآن متفقاً «فردوس » را به معنی باغ و بستان گرفته اند اما اختلافشان در این است که آن چه نوع باغ و بوستان یا جنت و حدیقه ای است ؟ گفته شد که در توراة چندین بار «پاردس » عبری به کار رفته ، این کلمه در آنجا هم به معنی باغ و بستان آمده اما به تدریج در نوشته های یهود مفهوم معنوی و روحانی گرفته به معنی بهشت یا جای پاداش ایزدی و اقامتگاه نیکان و پاکان به کار برده شد. «پاردس » را مترادف «گان » عبری استعمال کردند به معنی باغ عدن. در ترجمه یونانی توراة که در سال 283 یا 282 ق.م. نوشته شده کلمات عبری گان و پاردس هر دو بدون امتیاز از یکدیگر در یونانی به «پرادیزس » گردانیده شده است ، یعنی همان کلمه ای که در روزگار هخامنشیان نویسندگان یونانی مانند کزنفون در برابر «پئیری دئزه » انتشار دادند و همان کلمه است که اکنون در تمام زبانهای اروپائی باقی است : فرانسوی : پارادی ، انگلیسی : پارادایس ، آلمانی : پارادیس ... استاد بنونیست اصل لغت «پئیری دئزه » را از زبان مادمیداند، زیرا اگر اصل آن پارسی باستان می بود، می بایست «پری دیدا» شده باشد. پالیز فارسی نیز از ریشه همین کلمه است. ( از حاشیه برهان چ معین ) :

فردوس . [ ف ِ دَ / دُو ] (اِخ ) شهر فردوس که نام قدیم آن تون است و در سر راه شوسه ٔ عمومی استان نهم و هشتم قرار گرفته یکی از شهرهای تاریخی ایران و فاصله ٔ آن نسبت به شهرهای اطراف به شرح زیر است : مشهد 426هزار گز، گناباد 72هزار گز.
مختصات جغرافیایی شهر فردوس : طول 57 درجه و ده دقیقه ٔ شرقی ، عرض 34 درجه و یک دقیقه ٔ شمالی است . شهرفردوس در دامنه ٔ کوههای کلات و در جلگه واقع و یکی از شهرهای مهم است به طوری که ناصرخسرو در سفرنامه ٔ خود مینویسد: تون دارای 400 باب دکان زیلوبافی بوده روزانه 200 گوسفند در آن شهر کشته میشده است . لیکن این شهر در زمان استیلای سلاطین مغول ویران گردید. از آثار تاریخی آن خرابه ٔ ارکی است که در زمان شاه طهماسب مرمت گردیده است . مطلعین اظهار میدارند شهر فردوس در آن زمان دارای 300 مسجد و 300 آب انبار بوده که امروزه آثار آنها باقی است . منجمله آب انباری است که دارای 40 پله است و وقتی این آب انبار پر شود کفاف شش ماه یک محله ٔ آن شهر را میدهد و نیز دارای مسجد جامعی است که وسعت آن نشان میدهد عده ٔ زیادی در این مسجد عبادت مینموده اند و همچنین در محل ارک سابق تپه ای وجود دارد. گویند: هلاکوخان مغول 40000 تن از طوایف اسماعیلیه را قتل عام کرد و از کشته های آنها تپه ای ساخت وتخت خود را روی آن قرار داده و این همان تپه است که به تخت هلاکوخان معروف گشته است . در وضعیت عمرانی این شهر تغییرات مهمی حاصل نشده فقط فلکه ای در شمال آن قرار دارد و خیابانی از شمال به جنوب کشیده شده است . از ساختمانهای جدید فقط ساختمان فرمانداری است . شهر فردوس مطابق آخرین آمار دارای 9829 تن سکنه بوده ولی نظر به فقر اقتصادی و خشک سالی های پی درپی اغلب ساکنین فعلاً مهاجرت کرده اند. آب مشروب شهر از قنوات تأمین میشود و بنا به اظهار مطلعین محل ، 187 آب انبار در آنجا ساخته شده که 7 تای آن بزرگ است ، وقتی که در زمستان پر میشود کفاف یک سال اهالی را میدهد. دارای یک بیمارستان ، یک دبیرستان و 28 دبستان می باشد. در حدود 150 باب مغازه های مختلف دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


فردوس . [ ف ِ دَ / دُو ] (اِخ )نام یکی از شهرستانهای استان نهم که محدود است از طرف شمال به شهرستان گناباد و کویر نمک ، از طرف خاور به دهستان نیمبلوک و دهستان پسکوه از بخش قاین ، از جنوب به بخش خوسف و دشت لوط، از باختر به کویر نمک .
آب و هوا: هوای شهرستان فردوس در قسمت بخش حومه و دهستانهای مصعبی ، برون ، مهویه نسبةً معتدل و در بخشهای بشرویه و طبس گرمسیر است . آب به طور کلی از قنوات است .
ارتفاعات : یک رشته ارتفاعات که از قسمت جنوبی گناباد تا 25هزارگزی دهستان نیگنان امتداد پیدا کرده حدفاصل بین گناباد و فردوس را تشکیل میدهد و در نقاط مختلف اسامی مخصوصی دارد مانند کوه سیاه و کوه عبدلی ، کوه شش تو وغیره . رشته ارتفاعات کلات در شمال و شمال خاوری شهرستان فردوس واقع است که دامنه ٔ جنوبی آن جلگه ٔ گنابادرا تشکیل میدهد. ارتفاعات دیگر که در شمال ، خاور و باختر طبس وجود دارد در نقاط مختلفه با اسامی مخصوص خوانده میشود مانند کوه گلستانه در دهستان دستگردان ،شترکوه در دهستان کریت و یک رشته ٔ دیگر در باختر فردوس . تا مسافت 24هزارگزی از مرکز شهر که تپه ماهورها به موازات جاده تشکیل یافته معروف به ارتفاعات اسدآباد است .
رودخانه : در منطقه ٔفردوس رودخانه ٔ مهمی که آب آن همیشه در جریان باشد وجود ندارد، رودخانه های محلی در مواقع بارندگی سیل آب در آنها جاری است ، مانند رودخانه ٔ یخاب و رود پشو که هر دو از کوههای بشرویه سرچشمه میگیرند.
معادن : در اطراف قراء و قصبات شهرستان فردوس معادن زیادی وجود دارد که هنوز استخراج نشده است ، فقط معدن روی که در 18هزارگزی جنوب فردوس واقع است فعلاً دارای ساختمانی است که مأمورین اداره ٔ معادن از آن محافظت مینمایند. معادن دیگری مانند گوگرد در اطراف چشمه ٔ آب گرم و معدن آهن در کوههای یخاب و کلات و معدن نفت در زمینهای بین قلعه هور و نصرآباد و دهستان دستگردان به طور محسوس نمایان و هنوز استخراج نشده است .
کارخانه ها و صنایع دستی : گرچه اهالی فردوس ذوق و استعداد فراوان دارند لیکن به واسطه ٔ نداشتن مکنت کارخانه های مهمی در این شهرستان وجود ندارد، فقط یک کارخانه ٔ برق در فردوس به قوه ٔ 120 اسب و 240 ولت و یک کارخانه در طبس به قوه ٔ 220 ولت و نیز یک کارخانه ٔ موتوری آسیا درآن شهر دیده میشود. صنایع دستی عمده ٔ شهرستان قالی بافی و چادرشب و کرباس و برک بافی است و در اکثر قراءکارخانه های قالی بافی وجود دارد.
راه : یک راه شوسه که از گناباد منشعب شده از فردوس و بشرویه و طبس استان نهم را به استان هفتم اتصال میدهد و نزدیکترین راه یزد و خراسان است . به اغلب دهستانها و شهرستانها نیز میتوان اتومبیل برد.
سازمان اداری : شهرستان فردوس از سه بخش به نام حومه ، بشرویه و طبس تشکیل شده ، جمع قراء و قصبات آن 453 و تعداد نفوس شهرستان 55878 تن است . یک فرودگاه طبیعی در قسمت جنوبی فردوس واقع است که طول آن 1500 گز و عرضش یک هزار گزاست و با کمترین مخارج میتوان آن را به صورت بهترین فرودگاه درآورد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


فردوس . [ ف ِ دَ/ دُو ] (اِخ ) بخش حومه ٔ شهرستان فردوس از شش دهستان به شرح زیر خانکوک ، برون ، مهویه ، مصعبی ، سرایان و سرقلعه تشکیل شده ، حدود آن به شرح زیر است : از طرف شمال خاوری و شمال به دهستان کاخک و بخش بجستان از شهرستان گناباد، از طرف باختر به بخش بشرویه ، از طرف جنوب به بخش خوسف از شهرستان بیرجند، از طرف خاور به دهستان نیمبلوک و دهستان پسکوه از شهرستان بیرجند.
موقعیت طبیعی بخش : دهستان های مهویه ، سرایان ، مصعبی کوهستانی و هوای آن معتدل است ، لیکن هوای دهستان سرقلعه و قرائی که در جلگه واقع شده اند گرمسیر است . محصول عمده ٔ بخش غلات ، پنبه ومختصر زعفران و میوه جات و خشکبار است . جمع قراء آن 56 ده کوچک و بزرگ و دارای 18594 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


فرهنگ عمید

۱. باغ، بستان.
۲. بهشت.
* فردوس اعلا: [قدیمی] فردوس برین، بهشت.

۱. باغ؛ بستان.
۲. بهشت.
⟨ فردوس اعلا: [قدیمی] فردوس برین؛ بهشت.


دانشنامه عمومی

شهر فردوس مرکز شهرستان فردوس، در استان خراسان جنوبی است. این شهر در فاصله ۳۴۵ کیلومتری جنوب مشهد و ۱۹۵ کیلومتری شمال غربی بیرجند و در مسیر محور اصلی ارتباطی استان های یزد، کرمان، اصفهان، بوشهر، هرمزگان و فارس به مشهد واقع است. شهر فردوس، از سطح دریا ۱۲۹۳ متر ارتفاع داشته و در سال ۱۳۹۵، ۲۸٫۶۹۵ نفر جمعیت داشته است.
سادات
تالار
میدان
عنبری
سردشت
فردوس که تا ۱۳۰۸، تون نامیده می شده، امروزه به خاطر انار و زعفران مرغوبش شناخته شده است.
حسن پیرنیا، در کتاب تاریخ ایران باستان، به اولین اشاره های تاریخی به منطقه ای که تون (فردوس) در آن واقع است می پردازد و می گوید: «از منطقه ای که تون در آن واقع شده است، در کتیبه داریوش با عنوان استاگارتیه یاد شده که نویسندگان قدیم ساکارتیا ضبط کرده اند.» این منطقه ابتدا زیر نفوذ مادها بوده و پس از عصر سلوکیان هم از طرف جنوب سرزمین پارت را محدود می کرده و جز قسمت تون و طبس، بقیه نواحی آن کویر خشک و بی آب و علف بوده است. هردوت، مردمان این ناحیه را طایفه ای از پارسی ها می داند و می گوید که به زبان پارسی سخن می گفتند و از راه شکار گورخر و غزال روزگار می گذراندند. محوطهٔ تاریخی شهر تون (فردوس امروزی)، قدمتی مربوط به دوران اشکانیان دارد.
بررسی های باستان شناسی و وجود محوطه ها و تپه های باستانی، رونق این ناحیه را تا پیش از اسلام به خصوص در عصر تاریخی به اثبات رسانده است.قدیمی ترین آثار یافت شده در شهرستان فردوس توسط باستان شناسان میراث فرهنگی خراسان، مربوط به هزاره سوم پیش از میلاد است و از آن پس آثاری از هزاره اول، دوران ساسانیان و دوره های مختلف اسلامی یافت شده اند که تداوم حیات طولانی در این شهر را نشان می دهد.
فردوس (نیشابور). فردوس (نیشابور)، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان نیشابور در استان خراسان رضوی ایران است.
فهرست روستاهای ایران
این روستا در دهستان دربقاضی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۶۰ نفر (۴۳خانوار) بوده است.

فردوس (کویت). شهر فردوس (به عربی: الفردوس) در استان فروانیه در کشور کویت واقع شده است. جمعیت این شهر ۴۲٫۸۲۷ نفر است.
کویت
فهرست شهرهای کویت

دانشنامه آزاد فارسی


دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] باغی که جامع همه گونه درختان گل و میوه باشد. بهترین جای بهشت.
این کلمه دوبار در قرآن آمده است:
از امیرالمؤمنین (ع) روایت است که هر که یک شب کامل را به تلاوت قرآن و رکوع و سجود و ذکر خدا بسر برد خداوند تبارک و تعالی به ملائکه بفرماید: ای فرشتگانم! بنده ام را بنگرید که شبی را محض خوشنودی من زنده داشته، او را در فردوس جای دهید...

[ویکی الکتاب] معنی فِرْدَوْسِ: بهشت - بالای بهشت (در مورد این کلمه هم ضمیر مذکر استفاده می شود وهم مؤنث و به طوری که گفته شده کلمهای است رومی به معنای بستان و بعضی هم گفتهاند کلمهای است سریانی به معنای تاکستان و اصل آن فرداس بوده ، و بعضی دیگر گفتهاند کلمهای است سریانی و به معنای ...
تکرار در قرآن: ۲(بار)
«فردوس» در اصل ـ به گفته بعضی ـ یک لغت رومی است، بعضی آن را عربی و بعضی اصل آن را فارسی می دانند و به معنای «باغ» است، یا باغ مخصوصی که تمام نعمت ها و مواهب الهی در آن جمع است و لذا، می توان آن را به عنوان «بهشت برین» (بهترین و برترین باغ های بهشت) نامید.
. . این لفظ بیشتر از دوبار در قرآن نیامده است. در مجمع از زجاج نقل کرده: فردوس باغی است شامل مزایا و محاسن تمام باغ‏ها. گروهی گفته‏اند فردوس دره هائی است که انواع علف‏ها در آن می‏روید. گفته‏اند آن لغت رومی است منقول به عربی ما آن را در اشعار عرب نیافتیم جز در شعر حسان که گفته: فَاِنَّ ثَوابَ اللَّهِ کُلَ مُوَّحِدٍ جِنانٌ مِنَ‏الْفِرْدَوْسِ فیها یُخَلِّدُ طبرسی خود فرموده: فردوس باغی است که در آن میوه، گل و سایر اسباب تمتع و لذت جمع است. در کشاف گفته: «اَلْفِرْدَوْسُ: هُوَ الْبُسْتانُ الْواسِعُ الْجامِعُ لِاَصْنافِ الثَّمَرِ» در قاموس آن را باغی که جامع میوه‏های تمام باغات است گفته و نیز دره‏ها...که زجاج نقل کرده. قول اقرب نیز قول قاموس است. به نظر نگارنده: مراد از ذکر این کلمه بیان وسعت نعمت‏های بهشتی است و اینکه تمام وسائل راحتی در آن جمع است که فرموده: . و جمله «جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ» مثل «جَنَّاتُ النَّعیم» است. که راغب نعیم را نعمت کثیره معنی کرده و مثل «جنات عدن - جنات المأوی» در آیه «کانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً» فردوس صفت جنات و مونث آید مثل «هبات وافرة» یعنی بهشت‏های واسع و پر نعمت منزل آنهاست.

[ویکی فقه] فردوس (قرآن). یکی از نامهای بهشت موعود، فردوس است.
فردوس، یکی از نامهای بهشت موعود است. ان الذین ءامنوا وعملوا الصـلحـت کانت لهم جنت الفردوس نزلا. «اما کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، باغهای بهشت برین محل پذیرایی آنان خواهد بود.» الذین یرثون الفردوس هم فیها خــلدون. «(وارثانی) که بهشت برین را ارث می برند، و جاودانه در آن خواهند ماند.»
← باغ مخصوص
۱. ↑ کهف/سوره۱۸، آیه۱۰۷.
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «فردوس».
...

پیشنهاد کاربران

بهشت

فردوس : باغ وبستان

به معنای باغ بهشت
یکی از زیباترین نامهای این کره خاکی

کلمه پارادایس که این دوستمون ادعا کردند از فارسی وارد لاتین شده من تو منابع مختلف خوندم تو انگلیسی هم که اتومولوژی شو زده نوشته از فرانسه وارد انگلیسی شده واین کلمه هم از زبان یونانی باستان وارد فرانسوی شده و این کلمه یه کلمه اورجینال یونانی شاید فرودس هم از یونانی وارده فارسی شده چون بالاخره در زمان گذشته ارتباط ایرانیان با یونانی زیاد بوده و حتی یونانی ها بیش از 400 سال در ایران حکومت کردند

فردوس اسم عربیه به معنی بهشت و بار ها هم تو قرآن اومده ان الذین ءامنوا وعملوا الصـلحـت کانت لهم جنت الفردوس نزلا.

در پاسخ به کاربر گرامی حسین
بر پایه گفته های ویکی پدیا:پردیس از زبان های ایرانی ( مادی ) وارد یونانی و از آنجا به فرانسوی و انگلیسی راه یافته است.
واژه پردیس از زبان های ایرانی به یونانی انگلیسی و فرانسه نیز به صورت ( به انگلیسی: Paradise ) ( به فرانسوی: Paradis ) وارد شده است و معرب آن به صورت فردیس و فردوس و در بعضی زبانهای اروپایی به صورت پارادایس درآمده، بیشتر به عنوان بهشت شناخته می شود و به کار می رود.
واژهٔ یونانی Paradeisos از واژهٔ مادی Paridaiza وام گرفته شده است. فارسی باستان آن Paridaida، اوستایی Paridaeza و ایلامی Partetas. این واژه در زبان اکدی به شکل Pardesu و در زبان عبری به شکل Pardes تغییر یافته است

فردوس به معنی بهشت است
و ریشه ی این اسم فارسی است
در عرب فردَوس نامیده می شود و در فارسی پردیس نامیده
می شود

late Old English, "the garden of Eden, " from Old French paradis "paradise, garden of Eden" ( 11c. ) , from Late Latin paradisus "a park, an orchard; the garden of Eden, the abode of the blessed, " from Greek paradeisos "a park; paradise, the garden of Eden, " from an Iranian source similar to Avestan pairidaeza "enclosure, park" from Arabic "firdaus".

کلمهبرای زبان فارسی نیست. ( ببخشید منظورم لهجه فارسی زبان دری )

خواهش می کنیم پان مغولها هرجایی که رسیدند اظهار وجود نکنند.
با حسادت و ضعف شخصیتیِ خودتون، داشته های دیگران را به حساب خود می زنید و هر جا که نتوانستید این کار را بکنید، می خواهید از پایه و اساس آن را ویران کنید.
مغولها و فامیلهای ترکشون هم دقیقا همین کار رو می کردند، هرچیزی رو که می تونستند غارت می کردند و اگر نمی تونستند آتش می زدند یا با خاک یکسان می کردند.
چه آثار گرانبهایی که توسط این حرامیان نابود نشد.


late Old English, "the garden of Eden, " from Old French paradis "paradise, garden of Eden" ( 11c. ) , from Late Latin paradisus "a park, an orchard; the garden of Eden, the abode of the blessed, " from Greek paradeisos "a park; paradise, the garden of Eden, " from an Iranian source similar to Avestan pairidaeza "enclosure, park" from Arabic "firdaus".

کلمه برای زبان فارسی نیست. ( ببخشید منظورم لهجه فارسی زبان دری )

درصورتی که قادر به صحبت به طریقه صحیح نیستید, نظر ندید!
و خودتون رو خجل نکنید!
مطالعه کنید تا امکان کشف حقایق ازلی را داشته باشید!
مطالعه !
از ریشه طلع!
مغول مغول است و ترک هم ترک . به هم ربطی ندارند.
از حرف های خود مراقبت کنید!

چرا بدت اومد؟ ترک هستی یا مغول؟ مگه فرقی باهم دارن؟مهم ذات درونیشونه که یکیه.
زبان ترکی از خانواده زبانهای آلتایی. آلتای، رشته کوهی در مغولستان.
چهره هاشون شبیه به هم، رفتارشون عین هم، گفتارشون هم حول و حوش ترکتازی و کشتن، سپس چپاول، یغما و تاراج دور میزده!
پس ترکا و مغولا خیلی هم غریبه و بی ربط نیستند.
پس تو به خودت نگاه کن، اگر یکی از این صفات رو داری، دیگه خیلی فرق نداره ترک صدات بزنن یا مغول.
و اگر نداری، نه ترک هستی نه مغول، هرچند که زبونت هم ترکی باشه! یه هموطن آذری هستی که پدرانش برای اینکه مورد قتل یا چپاول قرار نگیرند چاره ی دیگه ای نداشتند جز همرنگ شدن.



late Old English, "the garden of Eden, " from Old French paradis "paradise, garden of Eden" ( 11c. ) , from Late Latin paradisus "a park, an orchard; the garden of Eden, the abode of the blessed, " from Greek paradeisos "a park; paradise, the garden of Eden, " from an Iranian source similar to Avestan pairidaeza "enclosure, park" from Arabic "firdaus".

کلمه برای زبان فارسی نیست. ( ببخشید منظورم لهجه فارسی زبان دری )

درصورتی که قادر به صحبت به طریقه صحیح نیستید, نظر ندید!
و خودتون رو خجل نکنید!
مطالعه کنید تا امکان کشف حقایق ازلی را داشته باشید!
مطالعه !
از ریشه طلع!
مغول مغول است و ترک هم ترک . به هم ربطی ندارند.
از حرف های خود مراقبت کنید!

ترکان و مغولان نه زبان شبیهی دارند و نه فرهنگ شبیهی و غیره.
ترکان آذری از ابتدا در منطقه آذربایجان حیات داشتند حتی قبل از ورود آریایی ها.
تحریف تاریخ تاریخ باعث بهتر شدن حال دنیوی شما شاید شه ولی نه اخروی!

جناب دودانگه!
پس پاسخ شما در مورد گفته های تاریخنویسان، جغرافیدانان و جهانگردانی که زبان پهلوی و آذری را زبان مردم آذربایجان معرفی کرده اند چیست؟

آیا نوشته های ابن ندیم، ابن مقفع، خوارزمی، حمداله مستوفی، یاقوت حموی، اولیا چلبی و دیگران درباره ی زبان آذری، دروغ است و سخنان بدون سند و مدرک شما حقیقت است؟
آیا شاعرانی مانند همام تبریزی یا شیخ صفی الدین اردبیلی یا اوحدی مراغه ای و دیگران دیوانه شده بودند و به زبانی ناشناخته شعر سروده اند؟

خورشید حقیقت را نمی توان برای همیشه پشت ابرهای تاریک تعصب و کوردلی پنهان ساخت.

بُنواژه شناسی فردوس:واژه کهن پارسی و ایرانی است.
این واژه همان پردیس یا پارادیس هست که برگرفته از پارسی باستان paridaidam و اوستایی pairi - daeza می باشد. روشن است که این واژه از دو تکواژ ( پَر یا پارا ) و ( دیس یا دئیزا یا. . . ) می باشد.
دگرگونی آوایی از ( پ ) پارسی نیز به ( ف ) در زبان عربی در واژگانی چون:
پسته ( پارسی ) به فستق ( معرب )
پارس ( پارسی ) به فارس ( معرب )
پیمان ( پارسی ) به فیمان ( معرب )
و. . . دیده می شود.



خطاب به م آریان
زبان ترکی از زمان امپراطوری سلجوقیان وارد ایران شده و هر سه حکومت غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان از طوایف ترکان بودند، مغول ها بعد زمان خوارزمشاهیان وارد ایران شده و نزدیک به دو قرن در ایران حکومت کردند و بعد دوباره ترکان سلجوقی قدرت رو از دست مغول ها گرفتند.
زبان مردم آذربایجان تا دوره سلجوقی زبان تاتی بود که به دست سلجوقیان ترک زبان شدند.
تاریخ رو از صفحات اینستاگرام نخونید، اگر هم حوصله کتاب خوندن ندارید نیازی نیست مهملات و تراوشات ذهن بیمارتون رو هر جایی جار بزندید
با تشکر


پاسخ به مرتضی
این مطالب تاریخی که شما نوشتی رو ما هم میدونیم چون حوصله ی کتاب خوندن داشتییم و تاریخ رو از اینستاگرام یاد نگرفتیم.
مطلبی که من در نوشته ی بالاتر گذاشته بودم، پیداست که یه مطلب تاریخی نیست بلکه یه مطلب رفتارشناسانه از دانش جامعه شناسی هستش که به کمک تاریخ، رفتار دو قوم صحراگرد و مردمکش مغول و ترک رو مقایسه میکنه. نه اینکه نژادشون یکی باشه بلکه رفتار رو ملاک قرار دادم.

جنابعالی از روی اطلاعات ضعیف و سطحی خودت میگی زبان مردم آذربایجان تا دوره سلجوقی تاتی بوده
ولی دوره سلجوقی، تازه ابتدای کوچ ترکها به آذربایجان بود و زبان آذربایجان تا قرنها بعدش هنوز آذری ( تاتی یا پهلوی ) بوده.
مثالش رساله روحی انارجانی هستش که آخرین سالهای قرن دهم نوشته شده ( معاصر شاه عباس ) و به یکی از گویشهای پهلوی آذری هست که به زبان تبریزی هم معروفه و درباره اعیان و اشراف و مردم کوچه بازار تبریز نوشته شده البته کلمه های ترکی هم توی اون پیدا میشه ولی مشخصه زبان تبریز تا اون موقع هنوز هم آذری بوده.
اولیا چلبی یکی از جهانگردان اهل عثمانی در قرن دهم ( صفوی ) که از ایران بازدید می کنه، نوشته که زنان در مراغه بیشتر به پهلوی صحبت میکنن که نشون میده تا زمان صفوی هم هنوز زبان پهلوی در آذربایجان زنده بوده ولی با ورود بیشتر ترکها یعنی قزلباشها به آذربایجان، دیگه زبان بومی مردم کلا از بین میره و کامل ترکی میشه.

واژه ی " فردوس " فارسی پس از سیر در زبان های غیر ایرانی با تغییر لهجه و معنی به شکل " پردیس " در آمده و دوباره به زبان فارسی بازگشته است و امروزه با همان شکل تغییر یافته در زبان فارسی کاربرد دارد .

بالاترین درجه بهشت

" فردوس" تازی شده ( معرب ) واژه پارسی" پردیس" که در اوستا بگونه " پاری دیز " آمده و در لاتین " پارادایز " شده که همگی به معنی باغ و بهشت برین است.


کلمات دیگر: